به ادامۀ گذشته، قسمت چهارم، مؤرخ: 16 می 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر مجموعۀ از عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

 

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت چهارم

مسئله دوم: تصویری که عبدالوکیل

از «اینجانب» خود ترسیم می نماید

به تعقیب ترسیم مشخصات منفی فوق الذکر از سازمان انقلابی اردو، مسؤلین و حامیان آن در رهبری ح. د. خ. ا است که تلاش عبدالوکیل برای انتقال تصویر چهرۀ مشعشع و مرد میدان از «اینجانب» خودش آغاز و توأم با آن میخواهد زمانی با صراحت، زمانی با ایمأ و اشاره، خطوط، داغ ها و لکه های ناخوشایند این چهره را پالایش نموده، بر حافظۀ تاریخ تحمیل نماید، بدین منظور چنین مینویسد:

کمیتۀ مرکزی هفت نفری حزب به رهبری ببرک کارمل بعد از کودتای 26 سرطان، به یک نتیجۀ قاطع در مورد کار و ایجاد یک رهبری واحد، بخاطر فعالیت در بین منسوبین قوای مسلح تا آخر نرسید، که باید میرسیدند. لهذا در دو سال اول رژیم جمهوریت دو برخورد متضاد در میان اعضای کمیته مرکزی، در زمینۀ کار در قوای مسلح از جانب آنها موجود بود. از یک طرف تمامی اعضای کمیته مرکزی با فعالیت نوراحمد نور و اینجانب در میان منسوبین قوای مسلح در پهلوی «سازمان انقلابی اردو» موافقت غیر رسمی خود را نشان میدادند؛ از جانب دیگر میراکبر خیبر در مورد فعالیت های نوراحمد نور و اینجانب و سایر اعضای ملکی در قوای مسلح، راضی نبود و بعضاً به این علت، کشیدگی های جدی میان نوراحمد نور و میراکبر خیبر در زمینه رخ میداد. میراکبر خیبر بیشتر معتقد بود که حزب نباید با تشبثات و اقدامات شتاب زده در قوای مسلح، محمد داوود را علیه خود تحریک نماید. در حقیقت میراکبر خیبر با کاربخش رفقای ملکی پرچمی در قوای مسلح موافقت نداشت. به نظر میراکبر خیبر، تنها مسوولین «سازمان انقلابی اردو» که تجارب کار را در زمینه داشتند، قادر بودند که این کار را با احتیاط، مانند گذشته در میان قوای مسلح پیش ببرند. موصوف اظهار مینمود که کاری را که خلقی ها با سروصدا در قوای مسلح پیش می برند، ما نباید مانند آنها این سروصدا را به راه اندازیم. موصوف معتقد بود که به زودی خلقی ها با این فعالیت های خود در قوای مسلح از جانب محمد داوود سرکوب می شوند؛ زیرا محمد داوود تحمل چنین فعالیت ها را در قوای مسلح ندارد. اما گذشت زمان شاهد حوادث برعکس آن بود.

دوماه بعد از سپری شدن کودتای محمد داوود و استقرار رژیم جمهوریت، با شناخت قبلی که با محمد نبی عظیمی قومندان قطعه انظباط داشتم، موصوف را به منزل خود دعوت نمودم. هدف دعوت این بود تا با موصوف در مورد پیوستن اش به حزب صحبت نمایم. میراکبر خیبر از این دعوت ... اطلاع حاصل نموده بود. روزی میر اکبر خیبر مرا نزد خود خواست و بدون تأخیر، شروع به انتقاد کردن از فعالیت هایم شد و اضافه نمود:«چرا با قومندانهای نظامی ملاقات میکنی ... میخواهی کودتا کنی، چی مقصد داری؟... از این به بعد با نظامی ها در تماس نباش درغیر آن از حزب اخراج می شوی».

از این برخورد میر اکبر خیبر متعجب شدم.... ولی به کار با نظامی ها همچنان ادامه دادم، زیرا دستور میر اکبر خیبر، دستور و فیصلۀ جمعی کمیته مرکزی در زمینۀ ممانعت کار با نظامی ها نبود.

بعد از سپری شدن مدتی، خوشبینی های اولیۀ رهبران حزبی از جمله میراکبر خیبر در مورد رهبری جمهوریت نیز آهسته، آهسته تضعیف شده میرفت و از موضعگیری های دولت نا امید و مایوس می گردیدند. رهبری حزبی از آن به بعد، نه تنها مانع کار فعال نوراحمد نور و این جانب درین عرصه نمی شدند؛ بلکه در عین حال، علاقمندی نشان میدادند که درین عرصه توجه بیشتر ولی با احتیاط صورت گیرد.

با رشد و توسعۀ کار درین عرصه، ضرورت آن بوجود آمد که چند کادر دیگری حزبی نیز، در همکاری نزدیک با نور احمد نور و اینجانب قرار داشته باشند... البته کدام کمیتۀ کار ملکی در قوای مسلح رسماً نه از جانب رهبری حزب تعیین گردید و نه هم از جانب نوراحمد نور و اینجانب تشکیل گردید علت آن صرف احتیاط لازم و جلوگیری از افشاگری بود. صرفاً چند کادر حزبی درین عرصه بطور انفرادی مصروف کار شدند و ارتباط انفرادی با نوراحمد نور و اینجانب داشتند...»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 152 ـ 154)

موصوف به تعقیب آن تحت عنوان «چگونه در عرصۀ کار با نظامی ها علاقمند شدم»، به عضویت خویش در کمیتۀ حزبی شهرکابل و مکلفیت خود بحیث مسوول کمیتۀ کار حزبی پوهنتون کابل اشاره نموده و به تعقیب آن؛ چنین مینویسد:«رفقای کمیتۀ کار حزبی پوهنتون و اعضای حزبی آن سازمان که بعد از کودتای 26 سرطان 1352، با صاحب منصبان قوای مسلح شناخت و تماس داشتند، آنها را مؤظف نمودم تا ارتباط و تماس های منظم انفرادی خود را با آنها حفظ نمایند. آنها از تماسها و فعالیت خود بطور منظم به این جانب گزارش میدادند و بعداً این جانب، مسایل مربوطه را به نوراحمد نور گزارش و دساتیر لازم اخذ مینمودم.

در روزهای اول بعد از 26 سرطان 1352، با شناخت و رفاقتی که با محمد رفیع در دوران مکتب ... داشتم. تماس اولی را با وی ایجاد نمودم ... مدتی بعد، محمد رفیع عضو حزب شد.

فرد دیگری که توجه ام را بعد از کودتای 26 سرطان جلب نمود، پسر خالۀ مادرم ډگرمن گل آقا بود ... در نخستین هفتۀ بعد از کودتا با وی تماس گرفتم و با همکاری وی، کار با نظامیان را شروع کردم ... به هر حال، گل آقا شناخت زیاد مخصوصاً با قطعۀ کماندو و پراشوت و گارد جمهوری داشت، روابط خود را با سایر صاحبمنصبان این قطعات از طریق موصوف ایجاد نمودم»(عبدالوکیل، همانجا، همان جلد، صفحات 154 و 155)

به ادامۀ توضیحات فوق، او خصوصیات و شیوه های کار این سازمان نظامی را تصریح و در اخیر «برای روشن شدن وسعت کار در میان قوای مسلح» از «دو سازمان حزبی نظامی و اعضای آن یعنی قطعۀ گارد جمهوری و قطعۀ پراشوت» نام می برد، که «مسوولیت کاری و سازمانی را با آنها» خودش بعهده داشت و در اخیر فراموش نمی نماید که «بخاطر سازماندهی بهتر» به دو ولایت نیز سفر نموده و در زمینه مینویسد که: «یک بار بخاطر سازماندهی بهتر یک عده رفقای محدودی که در فرقۀ 17 هرات موجود بود و یک بار هم به قول اردوی پکتیا برای دو هفته سفر نمودم. تلاش نمودم که هسته های حزبی در آن قطعات ایجاد شود. در هر دو بار که به این ولایات رفتم، ډگرجنرال محمد حسین، پدر ببرک کارمل و شوهر عمه ام، ابتدأ قومندان فرقۀ 17 هرات و بعدها قومندان عمومی قول اردوی پکتیا بود. محمد داوود وی را بعد از کودتای 26 سرطان 1352 در حالیکه قبلاً تقاعد نموده بود دوباره بنابر شناخت نزدیک که از موصوف بحیث یک جنرال سابقه دار، پاک نفس، کاردان و با دسپلین در اردو داشت، به این وظایف تعیین نمود» (عبدالوکیل، همانجا، همان جلد، صفحه 159).

با توجه به توضیحات فوق، می بینیم که طی آن عبدالوکیل خواسته کدام تصویری را از خود و از سازمان تحت قوماندۀ خویش به اوراق تاریخ منتقل نماید:

1 ـ او بدون آنکه حتی از سازمان نظامی مورد نظر خود نام مشخصی ارایه نماید، یا تسلسل تشکیلاتی این سازمان را افاده و جایگاه خویش را درین تسلسل معین سازد و بادرنظرداشت این جایگاه حیطۀ صلاحیت ها و مسوولیت های خود را رعایت نماید، دیده می شود همه تلاش او اینست که بدون نام گرفتن و در نتیجه بدون بخشیدن هویت مستقل به این سازمان و تسلسل تشکیلاتی آن و افراد متعدد مسوول درین تسلسل تشکیلاتی، آن را حد اکثر تحت جلایش شخصیت «اینجانب» خویش با ذکر عنوان «چگونه در عرصۀ کار با نظامی ها علاقمند شدم» (صفحه 154)، تا سطحی تنزیل دهد که هر خواننده تصور نماید، تشکیل این سازمان از علاقۀ شخصی او ناشی گردیده، ببرک کارمل و نور احمد نور تابع این سلیقه بوده اند و آنرا تعقیب مینمودند (در صفحات بعدی درین زمینه حقایق مشخصی از نوشته های خود عبدالوکیل را در مورد خودرایی های مستقلانۀ او در غیاب و بدون استیذان رهبری حزب ارایه خواهیم کرد). به همین ملحوظ کلمۀ اول در پاراگراف اول تحت همین عنوان، «اینجانب» است، بعد از آن مطابق محتویات نوشته شده تحت همین عنوان، آغاز کارسیاسی ـ تشکیلاتی حزب در قوای مسلح هم، صرف توسط آن بخشی از میان مجموع تشکیلات ملکی حزب صورت می گیرد که«اینجانب مسوولیت کار» حزبی آن بخش (پوهنتون کابل) را بعهده داشت و از تمام حزب و یا حداقل تمام نواحی حزبی شهر کابل در سازماندهی این عرصه خبری نیست. به همین منظور هم است که او در پیشبرد امور سازمان نظامی، در حالیکه نه تنها از «سایر اعضای ملکی» تا ختم عنوانِ داده شدۀ همین مبحث، بخاطر نام نمی برد که نقش «اینجانب» خودش کمرنگ نگردد؛ بلکه نوراحمد نور را به استثنای آنکه یک مرتبه بحیث گزارش گیرنده مطرح مینماید، اکثراً در جایگاه فرد اول رهبری کنندۀ سیاسی ـ تشکیلاتی سازمان نظامی نیز قرار نداده و در تمام مسایل مربوط به رهبری سازمان مذکور، «اینجانب» خویش را آویزۀ گردن نوراحمد نور ساخته و پیوسته با نام او در چنین جایگاهی ضمیمیه می سازد. باصرف نظر از محتویات چه بسا نادرست ادعا های ذیل، صرف به چنین آویزه ای، درین مثالهای توجه نمائید:

ـ «تمامی اعضای کمیته مرکزی با فعالیت نوراحمدنور و اینجانب در میان منسوبین قوای مسلح ... موافقت غیر رسمی خود را نشان میدادند» ( صفحه 152)

ـ «از جانب دیگر میراکبر خیبر در مورد فعالیت های نوراحمد نور و اینجانب و سایر اعضای ملکی در قوای مسلح، راضی نبود» (صفحه 152).

ـ «... رهبری حزبی از آن به بعد، نه تنها مانع کار فعال نوراحمدنور و اینجانب درین عرصه نمی شدند ...»(صفحه 153).

ـ «نوراحمدنور و اینجانب پیوسته اطلاعات مربوطه را به اطلاع ببرک کارمل و میر اکبر خیبر میرساندیم» (صفحه 153)

ـ «دساتیر ذیل... از جانب نوراحمد نور و اینجانب داده میشد»(صفحه 153)

ـ «با رشد و توسعۀ کار درین عرصه، ضرورت آن بوجود آمد که چند کادر دیگر حزبی نیز در همکاری نزدیک با نوراحمد نور و این جانب قرار داشته باشند»(صفحه 153)

ـ «البته کدام کمیتۀ کار ملکی در قوای مسلح، رسماً نه از جانب رهبری حزب تعیین گردید و نه هم ازجانب نوراحمد نور واینجانب تشکیل گردید. علت صرف احتیاط لازم و جلوگیری از افشاگری بود. صرفاً چند کادر حزبی درین عرصه بطور انفرادی مصروف کار شدند و ارتباط انفرادی با نوراحمد نور و اینجانب داشتند» (صفحات  153 و 154)

ـ «اعضای حزبی مربوط جناح پرچم در گارد ریاست جمهوری، از دستور به راه اندازی قیام [7 ثور] آگاهی نداشتند و دستوری هم در زمینه از طرف نوراحمد نور و اینجانب قبل از قیام به آنها داده نشده بود»(صفحه 158).

ـ «مسوولین ملکی حزبی در ولایات به تنهایی به حد لازم توانایی رهبری اعضای نظامی و جزبی افسران را در آنجا نداشتند، لهذا تماس با اعضای نظامی حزبی از مرکز توسط نوراحمد نور و اینجانب بطور انفرادی با آنها برقرار می گردید».

ـ سرانجام رهبری موازی خود با نوراحمد نور را با صراحت چنین مطرح مینماید:« «مسوولیت نظامی بعد از وحدت دو جناح [حزب]، کاملاً به رهبری نوراحمد نور و اینجانب در جناح پرچمی ها سپرده شده بود و خیبر بعد از وحدت هر دو جناح، از این وظیفه کنار رفته بود» (عبدالوکیل، جلد اول، صفحه 247).....

افزون بر آن در تمام توضیحات عبدالوکیل درین مبحث و در سازماندهی کار عملی سیاسی ـ تشکیلاتی سازمان مذکور نام و اثر نوراحمد نور به ندرت و آن هم کمرنگ دیده می شود و به خواننده چنان تلقین مینماید که نور احمد نور در کنار او سیل بینی بیش نیست و این او است که تمام رشته های کار سیاسی ـ تشکیلاتی با قوای مسلح را در دست های نیرومند (!) خویش نگهداشته و سنگینی آن را بدوش میکشد. این اوست که بر اساس «علاقمند» شدن «اینجانبِ»  خودِ ایشان به «عرصۀ کار با نظامی ها»، مبتکر آغاز کارحزبی در قوای مسلح بوده و در مرکز و رهبری عملی آن قرار داشته است؛ «در نخستین هفتۀ بعد از کودتا»ی 26 سرطان 1352 با «ډگرمن گل آقا پسر خالۀ مادر» خویش تماس می گیرد و با همکاری او «قطعۀ کماندو و پراشوت و گارد» را فتح مینماید، «در روزهای اول بعد از 26 سرطان 1352 با شناخت و رفاقتی که با محمد رفیع» داشت، او را «عضو حزب» میسازد و «دوماه بعد از سپری شدن کودتای محمد داوود ... محمد نبی عظیمی قومندان قطعۀ انظباط» را ملاقات مینماید وبدین طریق اولین بار فعالیت مخفی او در میان نظامیان ـ که بدون تصویب و حتی اطلاع اکثریت اعضای کمیته مرکزی آغاز یافته بود ـ از طریق رهبری سازمان انقلابی اردو به استاد میراکبر خیبر اطلاع داده شد و بدین طریق افشا گردید.

سرانجام عبدالوکیل حتی از نوشتن این مسئله نیز صرفنظر نمی نماید که در طول مدت پنج سال مسوولیت خود در کار با قوای مسلح، «یک بار بخاطر سازماندهی ... به فرقۀ 17 هرات» و «یکبار هم به قول اردوی پکتیا برای دو هفته سفر» نموده بود. درین رابطه و حین خواندن این سطور، هر خوانندۀ متن به این تصور می افتد که مبادا طی «هر دو بار» که عبدالوکیل «به این ولایات» رفته بود، قبل از سفر ایشان و جهت استقبال و امنیت او، سردار محمد داوود «ډگرجنرال محمد حسین، پدر ببرک کارمل و شوهر عمۀ» جناب شان را «ابتدأ قومندان فرقۀ هرات و بعدها قومندان عمومی قول اردوی پکتیا» مقرر نموده باشد. در حالیکه واقعیت جز این نمیتوانست باشد که او یا برای تفریح و یا دیدن فامیل «عمۀ» خویش در حالی به این ولایات «رنج» سفر را متحمل گردیده بود که میزبانان او از امتیازات و اعزاز قومندانی «فرقۀ 17هرات» و «قومندانی عمومی قول اردوی پکتیا» برخوردار بودند.

2 ـ در توضیحات داده شده از جانب عبدالوکیل از یک طرف خواندیم که «تمامی اعضای کمیته مرکزی» با «فعالیت نوراحمد نور و اینجانب» او «موافقت غیر رسمی» خود را نشان میدادند و تنها میراکبر خیبر درین زمینه «راضی نبود» و از طرف دیگر زمانی که از جانب میراکبر خیبر نسبت تشبث او به کار در قوای مسلح تهدید میگردد که «میخواهی کودتا کنی، چه مقصد داری ... از این به بعد با نظامی ها در تماس نباش در غیر آن از حزب اخراج می شوی». بدون آنکه «به تمامی اعضای کمیته مرکزی» و یا «کنترول حزبی» از او شکایت کند بخاطر اغوای میراکبر خیبر صرف رابطۀ خویش را بامحمد نبی عظیمی قطع مینماید که باعث اطلاع میر اکبر خیبر از چنین تشبثات او گردیده بود و متباقی به کار خود کمافی السابق ادامه داده است. درین رابطه:

اول: اگر عبدالوکیل راست میگوید که صرف میراکبر خیبر راضی نبود، بنابرین مطابق اصول مندرج اساسنامه حزب این یک نفر در برابر 6 نفر باقیمانده در اقلیت محض بود و نمیتوانست مانع «موافقت» رسمی «تمامی اعضای کمیته مرکزی» گردد و دوم: اینکه چرا عبدالوکیل بعد از تهدید میر اکبر خیبر با درنظرداشت «توافق» آن 6 نفر اعضای کمیته مرکزی رابطۀ خود را با افسر مورد توجه خود (محمد نبی عظیمی) ادامه نداد و به هدف فریب میراکبر خیبر و اطمینان دادن دروغین به او، رابطۀ خویش را با افسر مذکور قطع نمود. پشت این افاده های مشکوک چه رازی نهفته است؟.

دوم: این مسئله نیز قابل توجه است که ـ چنانچه در قسمت های قبلی این سلسله خواندیم ـ عبدالوکیل در حالیکه با استناد بر ادعای سلیک هریسن تائید مینماید که سازمان انقلابی اردو«دستورات کمیته مرکزی» حزب مبنی بر «منحل» شدن خویش را «نادیده» گرفت و به «تشویق» جی . آر. یو «حفظ» گردید، ولی درینجا برعکس آن، با نوشتن «تمامی اعضای کمیته مرکزی با فعالیت نوراحمد نور و اینجانب در میان منسوبین قوای مسلح در پهلوی «سازمان انقلابی اردو» موافقت غیر رسمی خود را نشان میدادند»؛ وجود سازمان انقلابی اردو را در «موافقت» تمامی اعضای کمیته مرکزی اصل قرار داده و فعالیت نوراحمد نور و خود را در میان منسوبین قوای مسلح بطور جانبی (پهلوی سازمان انقلابی اردو)، آنهم بطور غیر رسمی تائید مینماید.

با مطالعه اظهارات عبدالوکیل در مورد دو سازمان نظامی همزمان در جنب جناح پرچم ح. د. خ. ا و   سایر ابعاد تذکار یافته در توضیحات فوق الذکر او، حتمی است که سوالات متعددی جواب نیافتۀ ذیل؛ ذهن هر خواننده را بخود مشغول می سازد:

ـ چرا باید یک حزب ـ دقیقتر جناح «پرچم» ح. د. خ. ا ـ دو سازمان نظامی را همزمان در جنب خود داشته باشد؟.

ـ چرا باید استاد میر اکبر خیبر از تشکیل این سازمان نظامی دومی که «در روزهای اول بعد از 26 سرطان 1352» و یا دقیقتر «در نخستین هفتۀ بعد از کودتا»، کار عملی سربازگیری آن آغاز گردید،«راضی» نباشد؟.

ـ چرا عبدالوکیل را میر اکبر خیبر بخاطر آغاز کار حزبی نظامی تهدید به اخراج از حزب نمود ولی وکیل بخاطر اغفال او در حالیکه دیگر با نبی عظیمی ارتباط نگرفت به فعالیت های خود ادامه داد؟.

ـ سرنوشت این دوسازمان نظامی بکجا کشید؟

ـ چرا عبدالوکیل زیرکانه تلاش ورزیده از استاد میراکبر خیبر که یک شخصیت آگاه، متواضع، مورد احترام و محبوب همه بود، تصویر نامطلوب ترسیم نماید؟.

همچنان ده ها سوال و چراهای متعدد جواب نیافتۀ دیگر، ذهن خوانندگان توضیحات فوق الذکر رامشغول و به کنجکاوی وامیدارد.

 دریافت پاسخ به هریک از این چراها حقایق زیاد را برملا می سازد که تا اکنون کمتر به آن توجه مبذول گردیده است. بنابرین در بخش های بعدی سعی بعمل خواهد آمد تا در حد امکان و با درنظر داشت حقایق تا اکنون افشا شده، به سوالات متذکره پاسخ گفته شود.

ادامه دارد