به ادامۀ گذشته، قسمت دهم، مؤرخ: 15 جون 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر مجموعۀ از عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت دهــــم

به بحث پیرامون دلایل عبدالوکیل در مورد وحدت دو جناح حزب را ادامه میدهیم:

ب ـ واضح است که ح. د. خ. ا هم بر پایۀ گرایش ایدولوژیک خویش به مثالهای جهانی دولت های «جمهوری های دموکراتیک» و هم ضمن حاکمیت خود طی 8 سال اول (ثور 1357 ـ ثور 1365)  بر «دولت جمهوری دیموکراتیک افغانستان» ـ که خود عبدالوکیل نیز در چنین دولتی حد اقل پنج سال وزیر مالیۀ بود ـ یگانه حزب حاکم بود که در نبود قانون اساسی و مطابق «خطوط اساسی وظایف انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان» و بعداً «اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان» قدرت را در انحصار خویش داشت و «دیگر نیروهای سیاسی» را نه تنها نادیده گرفت؛ بلکه به شیوه های مختلف تلاش بعمل آورد تا آنان را از وضعیت سیاسی کشور حذف نماید. بادرنظرداشت چنین حقیقت انکار ناپذیر،آیا عقل و منطق به عبدالوکیل حق میدهد که دلیل (دلیل سوم) بیاورد که: دو جناح ح. د. خ. ا بخاطری وحدت نمودند تا«محمد داوود را متوجه سازد که چرا یگانه حزب حاکم انقلاب ملی را مطابق قانون اساسی جدید رسمیت میدهد» و «دیگر نیروهای سیاسی را نادیده می گیرد»؟. از کجا که اعتقاد به چنین نظامی را خود «رفقا» (رهبران ح. د. خ. ا) به محمد داوود تلقین ننموده باشند. بنابرین و با چنین دلیلی(!)، عبدالوکیل نمیتواند وحدت دو جناح حزب را توجیه  و ذهنیت ها را اقناع نماید.

ج ـ اگر دو جناح ح. د. خ. ا بخاطر دفاع از خود در برابر حملات احتمالی نیروهای راست داخل و خارج نظام به وحدت شان دست یازیدند (دلیل چهارم)، این تهدید در زمان شاه چندین بار عینیت یافت و حتی به ترورهای خونین اعضای حزب منتهی می شدند؛ چرا به وحدت حزب در آن موقع منجر نگردیدند؟. افزون بر آن دو جناح حزب در حالت افتراق شان نیز با موفقیت توانسته بودند که اعمال اخلال گرانه، اقدامات نظامی و کودتاهای پلان شده نیروهای راست هم در داخل نظام و هم خارج از آن را در زمان ریاست جمهوری محمد داوود، با موفقیت دفع و طرد نمایند.

با تردید چهار دلیل فوق الذکر، این دلیل پنچم است که اصل و بنیاد تحمیل وحدت حزبی را بر رهبران دو جناح حزب؛ با توضیح ذیل تشکیل میدهد:

د ـ در رابطه به اصلیت دلیل پنجم: چنانچه در یکی از قسمت های قبلی این سلسله مطالعه نمودیم؛ وقتی چگونگی برخورد رژیم با جناح های دوگانۀ ح. د. خ. ا مطرح بود، برژنف در سال 1976 با کوبیدن مشت روی میز به محمد نعیم برادر محمد داوود به صراحت گفت:«ما در عقب اینها نیستیم و شما هر چیزیکه با اینها میخواهید بکنید». اما وقتیکه منافع شوروی مورد سوال قرار می گیرد و بخصوص محمد داوود با شخص برژنف طی مذاکرات رسمی در ماه اپریل 1977 برخورد مینماید، بدون تعلل، چند روز بعد و در ماه می همان سال، شاه محمد دوست ـ این «دوست» معروف و صاحب «اعتبار» اتحادشوروی ـ به «وساطت» آغاز و دو طرف هم، گویا به این «وساطت» سر احترام و اطاعت خم نموده و سرانجام در سوم جولای 1977 معضلۀ حل ناپذیر ده ساله، راه حل یافته و سند وحدت امضأ میگردد. اگر چنین است؛ ایکاش شاه محمد دوست این «وساطت» نیک فرجام را سالها قبل بعمل می آورد.  

باوجود این همه حقایق و اعتراف خود عبدالوکیل مبنی بر اینکه در گذشته «همۀ این مذاکرات به نتیجه نرسید»؛ باز هم او برعکس این اعتراف خود؛ میخواهد چنان وانمود کند که:«اما زمانیکه در چنین اوضاع در کابل تلاشهای رهبران دو جناح ح. د. خ. ا برای وحدت شدت یافته بود، مقامات سفارت شوروی در کابل از این فرصت استفاده نمودند و پشتیبانی خود را از پروسۀ وحدت هردو جناح ح. د. خ. ا نشان دادند»(عبدالوکیل،همانجا، جلداول، صفحه 217). با چنین افاده ای عبدالوکیل میخواهد حقیقت دستور رهبری شوروی جهت تامین وحدت دو جناح حزب را چنان ملعمه نماید که گویا تلاش برای وحدت دو جناح حزب به دلایل 4 گانۀ اولی آغاز و بمثابه پروسۀ مستقلِ افغانی پیش برده می شد و خلاف میل رهبری دو جناح حزب «مقامات سفارت شوروی در کابل از این فرصت استفاده نمودند» و صرف «پشتیبانی خود را از پروسۀ وحدت هردو جناح حزب نشان دادند».

باوجود تلاش عبدالوکیل جهت کمرنگ جلوه دادن دستور مقامات شوروی در تامین وحدت توأم با عجلۀ دو جاح حزب، حقیقت این مداخله در حدی عمیق و گسترده بود که عبدالوکیل ناخودآگاه بر دخالت کارمندان سفارت شوروی طی این پروسه اعتراف و در مورد نقش آنان در تنظیم و کارگردانی حتی جزئیات یک نمایش «خیمه شب بازی سیاسی»  و صدور دساتیر آنان درین زمینه بعد از تامین وحدت؛ چنین مینگارد:[«بعد از وحدت ح. د. خ. ا، سفارت اتحادشوروی در جشن انقلاب اکتوبر 1977 رهبران ح. د. خ. ا نورمحمد تره کی و ببرک کارمل را در جمع رهبران دولت افغانستان، سفرا و دپلومات های مقیم کابل به سفارت اتحادشوروی دعوت نمود. هدف دعوت از رهبران ح. د. خ. ا بطور علنی، مانور برای وارد نمودن فشار بالای رژیم و کشورهای درگیر در امور داخلی افغانستان بود تا آنها را از سیاست های ماجراجویانۀ شان بازدارند. چنانچه کارمندان سفارت شوروی برای نورمحمد تره کی و ببرک کارمل قبل از رفتن به دعوت گفته بودند:«در دعوت سفارت، هر دوی شما باید یکجای بیائید، تا نمایندگان دولت و دپلومات ها متوجه شوند که وحدت تان شکل علنی بخود گرفته و نشان داده شود که این وحدت یک امر واقعی است، نه ظاهری. بهتر است از وقت معینۀ شروع دعوت، کمی ناوقت تر بیائید تا همه مدعوئین حاضر باشند و مراسم اولیه و مقدماتی ختم شده باشد و اگر استثناءً برسم اعتراض، بعضی از نمایندگان با صلاحیت دولت از جمله محمد نعیم برادر محمد داوود دعوت را ترک کند، فکر نشود که بخاطر دعوت و آمدن شما بوده است»](عبدالوکیل، جلد اول، صفحات 217 و 218، تکیه از ف. ودان).

همانطوریکه کارمندان سفارت شوروی از حضور مشترک رهبران ممثل وحدت دوجناح ح. د. خ. ا بخاطر تهدید رقبای افغانی و خارجی خویش در دعوت فوق الذکر استفاده نمودند، رهبری شوروی نیز در مجموع از وحدت دوجناح حزب، تهدید محمد داوود مبتنی بر حفظ منافع خود را در نظر داشت، نه منافع ملی افغانستان، نهضت ترقیخواهانۀ کشور ما و یا هم منافع حزب دموکراتیک خلق افغانستان را و به همین ملحوظ هم بود که ساختارهای ویژۀ مؤثر سفارت شوروی مقیم کابل، وحدت دوجناح حزب را همچنان بمثابه افزاری جهت تجرید هرچه بیشتر استاد میراکبر خیبر نیز استقامت داده و در نتیجه او را از حق مسلم عضویت اش در بیروی سیاسی و دارالانشای حزب و در نتیجه از اثر گذاری ایشان بر تصامیم و عملکرد این دو مقام رهبری حزب واحد، هم محروم ساختند. زیرا استاد خیبر تأکید مینمود که منافع ملی کشور و در چهارچوب آن منافع نهضت ترقیخوانۀ میهن ما، منجمله منافع ح. د. خ. ا نباید قربانی منافع اتحادشوروی گردد. با توجه به همین موضعگیری سیاسی استاد میراکبر خیبر بود که طی مباحثه ای با عبدالوکیل، نخست ببرک کارمل از «موضعگیری سرسخت نورمحمد تره کی» در مخالفت با ارتقای استاد میراکبر خیبر صحبت نموده و به ادامۀ آن تصریح مینماید که:«به گمان من، دوستان اتحاد شوروی هم، در آمدن خیبر به بیروی سیاسی موافق نبودند و رفیق تره کی را قبلاً مشوره داده بودند»(عبدالوکیل، جلد اول، صفحات 249 و 250 ، تکیه از ف. ودان).

ببرک کارمل طی مباحثۀ فوق با عبدالوکیل، اظهار مینماید که بنابر چنین دلیلی، به عوض استاد خیبر، او بارق شفیعی را به عضویت بیروی سیاسی معرفی نموده است. بارق شفیعی خود درین زمینه؛ چنین نوشته است:«باری نوراحمد نور که با من یکجا زندگی میکرد، روزی در آستانۀ امضای سند کنفرانس وحدت در حالیکه مذاکره برای وحدت جریان داشت و او در مذاکره های تامین وحدت، با ببرک کارمل از (جناح پرچم) نمایندگی میکرد؛ ضمن صحبتی در بارۀ چگونه گی پروسۀ وحدت گفت:«جنجال ما بالای ترکیب بیروی سیاسی در حزب واحد است. ما در مورد ترکیبی که از جانب خلقی ها پیشنهاد شده و عبارتند از: نورمحمد تره کی، داکتر صالح محمد زیری، داکتر شاه ولی، دستگیر پنجشیری و کریم میثاق حرفی نداریم؛ اما نورمحمد تره کی؛ از جمله رفقایی که از جانب ما پیشنهاد شده و عبارتند از: ببرک کارمل، میراکبر خیبر، سلطان علی کشتمند، نوراحمد نور و غلام مجدد سلیمان لایق، باعضویت رفیق خیبر به شدت مخالفت میکند. ما مجبور هستیم یک نفر از اعضای کمیته مرکزی را بجای او معرفی کنیم. رفقا فکر میکنند تنها شما میتوانید جای رفیق خیبر را پُر کنید، با عضویت شما در بیروی سیاسی حزب واحد کسی مخالفت نمیکند».

گفتم:«استاد از همۀ ما و شما مستحق تر و مفیدتر است، نباید نخستین سنگ تهداب وحدت حزب را کج ماند و در برابر هر خواستی عقب نشینی کرد.

گفت:«چاره نداریم باید وحدت صورت بگیرد!».

گقتم:شاید «دوستان» [هدف بارق شفیعی کارمندان سفارت شوروی است. ف. ودان] نمیخواهند؟.

گفت:«دوستان ما، از بی دانشی تره کی و بی تقوایی کارمل تشویش دارند!».

من شامگاه همان روز این موضوع را با استاد خیبر در منزل او در میان گذاشتم. استاد خندید؛ گفت:«کارمل تصور میکند هنوز هم این چالها به دردش میخورد. این تره کی نیست که مرا نمیخواهد؛ این کارمل است که وحدت حزب را نمیخواهد و مرا بهانه قرار میدهد، من به او گفته ام که از این بازی ها دست بردارد. من هرگز داوطلب عضویت در بیروی سیاسی حزب نیستم، من وحدت دوبارۀ حزب را میخواهم. فوراً قبول کن؛ از این چه بهتر که با عضویت تو در بیروی سیاسی، این وحدت تأمین شود، به این ترتیب به یک کرشمه دوکار انجام می شود، هم تو به حقت میرسی و هم وحدت تأمین می شود».

گفتم»«اما شما!»

گفت:«غم نخور! غلط نشود؛ هدف وحدت حزب است نه بالانشینی ها، من همیشه با شما هستم، با حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان! بفاهمیدی؟.»

فردای آن، وقتی که من به روال روزهای دیگر نزد کارمل رفتم ... بمن گفت:«تره کی با عضویت «میراکبر آغا» در بیروی سیاسی مخالفت میکند و از جانب دیگر در ترکیب ملی، پنج نفری که از جانب ما پیشنهاد شده اند، عنصر پشتون نسبت به رفقای پیشنهاد شده از جانب خلقی ها زیاد است و تاجک کم، باید جایش یک نفر از ملیت تاجک پیشنهاد شود. رفقا شما را از همه مناسب تر میدانند.»

گفتم:«من همیشه در حزب یک سپاهی بوده ام و به مقام و موقعیت خود در حزب فکر نکرده ام؛ ولی درین مورد من استاد خیبر را نسبت به همه مستحقتر میدانم!».

گفت:«یا خیبر یا هیچ؟.»

گفتم:«خیر! وحدت حزب از همه چیز و همۀ ما مهمتر است و استاد نیز در همین خط استاده است».

گفت:«درست است، درست است، مه فهمیـــــــــــــــــــــدم!. ...

اندکی بعد سند کنفرانس وحدت بالای 90 نفر از رهبران و کادرهای حزبی، در گروپهای دو، سه تا پنج نفری که در منزل تره کی دعوت می شدند به امضأ رسید و این را گفتند:«کنفرانس وحدت!» گویا وحدت ایدولوژیک و سیاسی در وجود رهبری به اصطلاح واحد «تحقق پذیرف!» و پروسۀ وحدت سازمانی در کابل و سایر ولایات کشور آغاز گردید»](بارق شفیعی، غروب خورشید، صفحات 39 ـ 42، تکیه از ف. ودان).

محمد اکرم عثمان در زمینۀ محروم ساختن استاد میراکبر خیبر از عضویت در بیروی سیاسی حزب؛ چنین می نویسد:«منشی اول [نورمحمد تره کی] و دوم [ببرک کارمل]، میراکبر خیبر را از عضویت در بیروی سیاسی محروم میکنند، اما منشی دوم که در جناح بازی ها، هم پیالۀ خیبر می باشد، بخاطر اِبرأ ذمه میگوید که این منشی اول است که حضورت را در دفتر سیاسی دیده ندارد. خیبر جواب میدهد: تو میخواهی با یک تیر دو فاخته شکار کنی، یکی اینکه دشمنی مرا با منشی اول کمایی کنی و دیگر اینکه لبهایت را به خاک بمالی و افاده دهی که حق مرا نخورده ای. من بخاطر وحدت، به عضویت عادی قناعت میکنم. شما هر دو سر و تۀ یک کرباس هستید!»(اکرم عثمان، کوچۀ ما، جلد اول صفحه 704، تکیه از ف. ودان).

بدین طریق وحدت دو جناح حزب دموکراتیک خلق افغانستان تامین و حزب واحد عملاً خویشتن را در جایگاه نیروی سیاسی بدیل برای گرفتن قدرت دولتی قرار داد که با توجه به آن کمیتۀ نظامی حزب واحد تشکیل و در نتیجه سوال چگونگی انتقال قدرت سیاسی از محمد داوود به ح. د. خ. ا مطرح گردید. حقایق تاریخی مربوط به این مسئله را در قسمت بعدی خواهیم خواند.

ادامه دارد