به ادامۀ گذشته، قسمت شانزدهم، مؤرخ:20 جولای 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یاداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

 

قسمت شانزدهم

افزون بر آنچه که در قسمت قبلی این سلسله، در مورد ادعای های پی پایۀ عبدالوکیل مبنی بر  «مشورت» او با «عده یی از اعضای ملکی و نظامی حزب» در مورد تنظم «خلع حفیظ الله امین از قدرت» خواندیم، او پا پیش گذاشته جهت تخفیف مسوولیت تاریخی خویش از «ارزیابی های دقیق میان اینجانب» وعده یی از اعضای ملکی و نظامی جناح پرچم و حتی «توافق» آنان با این طرح، نیز سخن زده است. او درین زمینه؛ چنین مینویسد: «طرح میان اینجانب و عده یی از افسران ح. د. خ. ا «پرچمی ها» [این افسران نام نداشتند ـ ودان] و عده یی محدودی از کادرهای ملکی [این کادر های ملکی هم فاقد هویت و بی نام بودند ـ ودان]، مخصوصاً نجیب الله و امتیاز حسن [ دوتن که دیگر در قید حیات نیستند و بنابرین نمیتوانند ادعای وکیل را تائید و یا تکذیب نمایند ـ ودان]، بعد از ارزیابی های دقیق مورد توافق قرار گرفت و تدابیر لازم و ضروری، برای عملی شدن آن روی دست گرفته شد» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 291). در نهایت عبدالوکیل چنین مینویسد:«به همین ترتیب، عده ای از رفقای دیگر ملکی و نظامی را در مرکز و ولایات که مسوولیت های مهم را به عهده داشتند، نیز در جریان گذاشتم تا آمادگی قبلی در برابر حوادثی که احیاناً بعد از اقدام عملی علیه حفیظ الله امین بخاطر سلب قدرت اش بوجود می آید، آگاهی داشته باشند. همۀ آنها آمادگی شان را در زمینه ابراز داشتند و آن را یگانه راه نجات وحدت حزب در شرایط موجود دانستند. لهذا در آواخر ماه جون [(8 ـ 10 سرطان 1357؟)]، همه ترتیبات و امکانات عملی برای خلع قدرت حفیظ الله امین نه به شیوۀ قیام مسلحانه در اردو و نه کودتای نظامی علیه مجموع رهبری خلقی ها؛ بلکه گرفتاری حفیظ الله امین و در صورت مقاومت از بین بردن وی در داخل اتاق کارش در وزارت خارجه صورت میگرفت. اتاق کارم بحیث سکرترجنرال وزارت امور خارجه در منزل سوم و اتاق کار حفیظ الله امین در منزل دوم قرار داشت.

طرح پلان علیه [بکار برد مفهوم «علیه» درین جمله بندی نادرست است، «برای» خوانده شود ـ ف. ودان] گرفتاری حفیظ الله امین از طرف نظامیان پرچمی به این ترتیب بود: زمانیکه حفیظ الله امین به دفتر کار خود حاضر می باشد، برای ده تن صاحبمنصبان کوماندو و پراشوت که خود پیشنهاد چنین عمل را نموده بودند، تیلفونی اطلاع میدادم تا هرکدام نزدم بطور منفردانه، به وقفه های متفاوت حاضر می شدند و تنها تفنگچه های مکروف باخود می آوردند. پلان طوری بود که در روزهای قبلی باید چند میل ماشیندار به دفترم می آوردند تا آنها را در الماری دفتر نگهداری می نمودم و در روز موعود دوباره به آنها میدادم. بعد از مطالعه و اطمینان کامل[از] تمام این ترتیبات و وضع، نزد حفیظ الله امین میرفتم و برایش اطلاع میدادم که چند تن رفقای صاحب منصب به دفترم آمده اند و میخواهند شما را ملاقات کنند. ... درینصورت بعد از موافقت امین به یاور خود میگفتم که رفقا از منزل بالا به پائین بیایند. آنها ابتدأ دو نفر یاور امین را که در نزدیک اتاقش بود یا خلع سلاح و یا فوراً از بین می بردند و امین را گرفتار و یا در صورت مقاومت از بین می بردند. بعداً ابتدأ ذریعۀ تیلفون وزیر دفاع آن زمان جنرال عبدالقادر را اطلاع میدادیم تا آمادگی کامل در مورد قطعات نظامی اتخاذ نماید. زیرا در مورد مخالفت عبدالقادر با حفیظ الله امین اطلاعات فراوان وجود داشت و خودش هم آن را پنهان نمی نمود»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 290).

عبدالوکیل پلان توضیح شدۀ غیر عملی و دارای و دارای مسایل مبهم فراوان(مثلا ده میل کلاشنکوف چگونه توسط نظامیان به دفتر او رسانیده میشد؟.، آنها چگونه میتوانستند، در حالیکه با تفنگچه های مکروف مسلح بودند داخل وزارت گردند و بخصوص بتوانند هر ده نفر بطور جداگانه خود را به اتاق کار عبدالوکیل برسانند که در منزل سوم تعمیر قرار داشت؟. در حالیکه این ده نفر با ماشیندارها و تفنگچه های مکروف و شاجورهای ضروری هریک مجهز بودند، چگونه میتوانستند خود را بطور دسته جمعی از منزل سوم به منزل دوم برسانند که اتاق کار حفیظ الله امین در آن قرار داشت؟. حتی در صورت گروگان گرفتن حفیظ الله امین و یا کشتن او، چه تضمینی وجود داشت که عبدالقادر وزیر دفاع در زمینه عکس العمل موافق نشان دهد؟. بازهم حتی در صورت موافقت جنرال قادر کادرهای نظامی جناح خلق که در قطعات و جزوتام های اردو و از جمله در مرکز مسلط بودند، آرام نشسته و نظاره گر باقی میماندند؟ و ...) خویش را در حالی طرح نموده بود که خود در مورد ترتیبات گستردۀ امنیتی حفیظ الله امین در وزارت خارجه؛ چنین می نویسد:«... دو طرف دروازه های ورودی وزارت [خارجه] و همچنان در زینه های دخولی دروازه های تعمیر، نظامیان با ماشیندارها قرار داشتند و تعدادی از صاحب منصبان مسلح مشغول پاسداری بودند»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 276).

افزون بر آن؛ عبدالوکیل این همه سازماندهی و آمادگی را باز هم و یک باردیگر تحت نام رهبر حزب و دستور او انجام میدهد که هم ببرک کارمل و حتی هم نورمحمد نور از آن اطلاع نداشتند. خود عبدالوکیل به ادامۀ نقل قول فوق درین زمینه؛ چنین اعتراف مینماید:[«ایجاب مینمود که در آخرین مرحله موافقت ببرک کارمل و نوراحمد وزیر داخله را بدست بیاورم. موضوع را با ببرک کارمل و نوراحمد نور بطور انفرادی در میان گذاشتم تا مورد شک امین قرار نگیریم.

ببرک کارمل با چنین طرحی مخالفت نمود و اظهار داشت:«این عمل گرچه صرفاً علیه حفیظ الله امین می باشد؛ ولی معنی انشعاب مجدد و توطئه در برابر انقلاب و حزب را میدهد و ما مسوولیت آن را بعهده گرفته نمیتوانیم. همین حالا، چیزی را که حفیظ الله امین انجام میدهد برای تحمیل انشعابِ دوباره در حزب است. بگذار مسوولیت تاریخی انشعاب و عواقب خطرناک آن را خودش و هوادارانش بدوش بگیرند»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 291). بازهم او در جای دیگر با تأکید مینویسد:«ببرک کارمل حاضر نبود که در آن موقع بحرانی، پرچمی ها به چنین حرکتی در داخل حزب دست بزنند و حفیظ الله امین را در اولین ماه ها خلع قدرت کنند؛ زیرا ببرک کارمل میدانست که امین با وصف موضع گیری های ضد رهبری پرچمی ها، بازهم مورد اعتماد و شریک رویداد 7 ثور با دوستان شوروی خود بود و نورمحمد تره کی هم بنابر ناگزیری ها، کاملاً تحت تأثیر امین قرار داشت. به نظر ببرک کارمل هرنوع حرکات ماجراجویانه در آن مقطع تاریخی ضد امین، نه تنها ضد وحدت حزب؛ بلکه یک حرکت ضد اتحادشوروی پنداشته می شد»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول صفحه 292).

صرفنظر از عملی بودن و نبودن طرح عبدالوکیل برای خذف حفیظ الله امین از قدرت، در بهترین حالت آن این نتیجه گیری مسلکی جنرال نبی عظیمی در زمینه کاملاً بجا است که گفته بود:«اما تأکید می کنم که انتخاب این راه، خون های بسیاری را خواهد ریخت و فرجام آن بسیار تاریک است».

عبدالوکیل در حالی به گفتۀ خودش جهت حذف حفیظ الله امین از قدرت در غیاب و بدون تصمیم رهبری حزب اقدام به سازماندهی مینماید که قبلاً فهرست نظامیان پرچمی را به حفیظ الله امین سپرده است. سلطانعلی کشتمند ضمن برشمردن پلان سه مرحلۀ یی حفیظ الله امین برای تصفیۀ کامل پرچمی ها (بدست آوردن فهرست و تشخیص اعضا، فلج رهبری و تصفیه وسیع و سرکوب)؛ درین زمینه چنین مینویسد: «طوریکه در عمل دیده شد، پلان امین برای تصفیه کامل پرچمی ها از حزب، از اداره و از اردو دارای سه مرحله بود. در مرحلۀ اول باید فهرست پرچمی ها در مقاماتیکه مؤثریت داشتند، تکمیل میگردید. البته، تشخیص ملکی ها کار مشکلی نبود و این فهرست در اختیار وی قرار داشت. ولی سوال در ارتباط به نظامی های پرچمی ها بود که آنان میخواستند تصویر کاملی در دست داشته باشند. زیرا شماری از نظامی ها با ملاحظۀ برخورد خصمانۀ امین، افشای هویت خویش را معوق گذاشته بودند.

برپایۀ چنین پلانی، حفیظ الله امین تلاش نمود تا در آغاز به حیله گری، سپس با تطمیع و در اخیر با شانتاژ و تهدید فهرست نظامی های پرچمی ها را بدست آورد. او تاحدودی مؤفق به چنین امری گردید و به این قرار مرحلۀ اول پلان او تکمیل شد» (سلطانعلی کشتمند، یادداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی،جلد اول و دوم، صفحات 376 و 377، تکیه از ف. ودان).

با توجه به حقیقت نهفته در نقل قول فوق الذکر سلطانعلی کشتمند، این مسوولین نظامی جناح پرچم (نوراحمد نور و عبدالوکیل) اند که برخلاف عقلانیت و دوراندیشی «شماری از نظامی ها» که «با ملاحظۀ برخورد خصمانۀ امین، افشای هویت خویش را معوق گذاشته بودند»، تحت تأثیر «هیله گری، سپس با تطمیع و در اخیر با شانتاز و تهدید فهرست نظامی های پرچمی ها را» به حفیظ الله امین سپرده اند و بدین ترتیب امکان آن را مهیا ساختند که «مرحلۀ اول پلان او تکمیل» گردد. اما این دوتن از «قهرمانان معرکه (!)» که صدها کادر نظامی فرهیختۀ تحت رهبری سیاسی شان، حاضر بودند که با قوماندۀ آنان جانهای شان را نیز قربان نمایند، نسبت به سرنوشت این نظامی ها با بی اعتنایی، نه تنها «فهرست» شان را به حفیظ الله امین سپرده بودند؛ بلکه میدان معرکه را ترک، اولی داوطلبانه به «تبعید(!)» از کشور تن داد و دومی فیصلۀ بیروی سیاسی حزب را نعوذباالله آیت آسمانی و نعمت الهی دانسته و کشور را با این استدلال «شرم آور» ترک نمودند که می باید زنده بمانند «تا در آینده بتوانند نقش خود را ایفا» نمایند. درین زمینه سترجنرال محمد رفیع در یادداشت های نشر ناشدۀ خویش، بعد از تماس مبنی بر تقرر عده یی از رهبران جناح پرچم بحیث سفیر در کشورهای خارجی و اینکه «افاده هایی در مورد تقرر سلطانعلی کشتمند در لیبیا و اینجانب [(محمد رفیع)] در ایتالیا نیز وجود داشت»؛ چنین می نویسد:«... من به دفتر سلطانعلی کشتمند در وزارت پلان رفتم و به او گفتم: رفیق کشتمند! باور دارم که خروج خودت هم از کشور مطرح می شود. اگر شما هم از کشور خارج گردید، آیا رفقای حزبی را یتیم و اسیر رها نمی کنید؟. سلطانعلی کشتمند عاجل و قاطع جواب داد:«من تصمیم گرفته ام که به هیچ صورت، اگر به قیمت جانم هم تمام شود از افغانستان خارج نگردم». به تعقیب آن او از من پرسید: خودت چه تصمیم و عقیده داری؟. جواب دادم: من به این عقیده هستم که صرف رفیق کارمل از کشور براید، زیرا امحای فزیکی او مطرح است. با دیگر رفقا تماس گرفته شود و از آنها خواسته شود که وطن را ترک نکنند. کشتمند به این مسئله توافق نمود و گفت که:آنها را فردا یا پس فردا در منزل شما و یا هم در منزل خویش دعوت مینمایم و یکجا درین مورد با آنها صحبت می کنیم که آیا ضرورت خروج شان از کشور وجود دارد یا خیر؟. با او خدا حافظی نمودم و از وزارت پلان به دفتر خویش برگشتم. ... فردای همان روز کشتمند برایم تیلفون کرد و گفت: امشب رفیق ها در منزل او (واقع در بلاک 55 مکرویان اول) جمع می شوند و از من نیز تقاضا کرد که آنجا باشم. من شب به خانۀ کشتمند رفتم. نوراحمدنور و عبدالوکیل هم آمدند. کشتمند ضمن صحبت توضیح نمود که حفیظ الله امین مصمم است بر سازمان حزبی ضربه وارد نماید، ما نباید با برآمدن خود از کشور رفقای حزبی را تنها بگذاریم. ما صرف از رفیق کارمل تقاضا خواهیم کرد که خارج شدن از کشور را بپذیرند، زیرا امحای فزیکی او مطرح است، اما دیگر رفقا به شمول شما (نوراحمد نور و عبدالوکیل) به هیچ قیمت نباید وطن را ترک کنند. بعد از ختم توضیحات کشتمند، آن دو نفر در اظهارات شان ضعف شرم آوری را بخاطر حفظ جان شان تبارز دادند که مرا سخت متأثر ساختند. نوراحمد نور با قاطعیت گفت: شما خبر ندارید که حفیظ الله امین تصمیم قاطع دارد که ما را از بین ببرد. ما باید اکنون از کشور خارج شویم تا در آینده بتوانیم نقش خود را ایفأ کنیم.

عبدالوکیل گفت:شما حتماً آوازه ها را شنیده اید، مشورۀ ما برای شما نیز همین است که شما هم بر باقیماندن تان درینجا پافشاری نکنید و از کشور برائید. هم کشتمند و هم من تصمیم مان را که به هیچ قیمت که اگر زندانی و یا کشته هم شویم از وطن نمی برائیم و شما میتوانید برائید و زنده بمانید، برای آنها گفتیم و بعد از این صحبت های ما قطع شد. زیرا موقف های همدیگر را درک نمودیم. بعد از این ملاقات تقریباً یک هفته با این برداشت که مبادا ببرک کارمل برآمدن از کشور را بمن توصیه کند و در عین حال مورد سؤظن قرار نگیرد، به ملاقات او نه رفتم. تا اینکه روز پرواز او بطرف پراگ جهت خدا حافظی به میدان هوایی رفتم. او باوجود آنکه از تصمیم من در مورد عدم خروج از کشور اطلاع داشت، خلاف تصورات قبلی من در زمینه برایم چیزی نگفت که باعث آرامش خاطر من شد»]

بدین طریق وکیل در حالی از کشور خارج و به انگلستان جهت احراز کرسی سفارت پرواز نمود که فهرست نظامیان جناح پرچم را به حفیظ الله امین سپرده بود؛ چهار روز بعد از تصمیم بیروی سیاسی حزب مبنی بر تقررش بحیث سفیر و در ظرف هفت روز (از اول الی هفتم جوزای 1357) با عجله پلان خیالپردازانۀ خویش را جهت گروگانگیری و یا کشتن حفیظ الله امین توأم با سوق فرقه های نظامی طرح و جهت تعمیل آن افراد مشخص را انتخاب، شفرهای مورد نیاز برای آغاز عملیات را تبادله و افراد ارتباطی را توظیف نموده بود. چنانچه خواندیم؛ این همه را در حالی سازمان داده بود که رهبری جناح پرچم، حتی رهبر این جناح ببرک کارمل و مسوول رهبری سیاسی سازمان نظامی این جناح (نوراحمد نور) از آن بی اطلاع بودند. غیر مسوولانه تر آنکه بعد از طرح آن به ببرک کارمل و مخالفت او درین زمینه بدون آنکه لغو پلان متذکره را به کادرهای نظامی اطلاع دهد، رخت سفر بربست تا کرسی سفارت افغانستان در لندن را اشغال و طی دیدار با «ملکه الیزابت»، «سلام های» نورمحمد تره کی را به او برساند(رک: عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 302).

اکنون لازم است تا این سوال را مطرح نمائیم که:

با توجه به وضعیت ناشی از شکست سیاسی جناح پرچم، برتری سیاسی و نظامی حفیظ الله امین در قدرت دولتی، فضای رعب و ترس سرکوبگرانۀ مسلط، تحت نظر قرار داشتن و تعقیب لحظه به لحظۀ شخصیت های شاخص ملکی و نظامی پرچمی ها و کنترول شدید تماسهای تیلفونی آنان، پشتیبانی مشهود رهبری و ساختارهای شوروی، منجمله دستگاه های استخباراتی آنان در افغانستان از رهبری جناح خلق، میتوان مطمین بود که فعالیت های خودسرانۀ عبدالوکیل در قطعات و جزوتامهای نظامی مبنی بر «خذف حفیظ الله امین از قدرت»، توأم با سوق قطعات و جزوتامهای اردو از دور و نزدیک بسوی کابل، سری مانده و دستگاه های استخباراتی دولتی، سازمانهای حزبی و شبکه های استخباراتی شوروی مقیم افغانستان از آن بی خبر مانده باشند؟.

حقایق تاریخی گذشته و بعدی به وضاحت نشان داده اند که چنین فعالیت ها نتوانسته اند از دیدگاه دولت (چه جمهوری محمد داود و دولت تحت فرمان حفیظ الله امین)، چه استخبارات شوروی و همچنان عده یی از ساختارهای استخباراتی منطقه بدور و محفوظ مانده باشند.

به هر صورت، حقایق بوقوع پیوستۀ بعدی تاریخی نشان داد که اطلاعات مربوط به طرح عبدالوکیل برای حذف حفیظ الله امین از قدرت و سازماندهی آن، دست آویزی برای حفیظ الله امین گردید که با پیوند دادن آن با چهره های شاخصی چون سلطانعلی کشتمند، جنرال عبدالقادر و محمد رفیع ـ که اصلاً از پلان عبدالوکیل برای حذف حفیظ الله امین خبری و در آن دخالتی نداشتند ـ اتهام کوتای نظامی یی را سرهمبندی نماید که بادرنظرداشت اطلاعات اولیۀ استخباراتی درین رابطه، نخست افسران پائین رتبۀ دخیل در پلان عبدالوکیل را گرفتار و بعداً بر اساس اعترافات آنان ـ که تحت شکنجه های جهنمی شاخ و پنجۀ جدید بر آن اضافه نمودند ـ به گرفتاری جنرال عبدالقادر، محمد رفیع و بعداً سلطانعلی کشتمند اقدام و ابلاغ نمودند که گویا آنها در همدستی با تعداد غیر حزبی ها، کودتای نظامی را جهت حذف نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین از قدرت و امحای فزیکی این دو تن سازماندهی نموده بودند و پلانهای شان افشأ گردیده است. به همین ملحوظ است که سلطانعلی کشتمند تائید مینماید؛ قبل از گرفتاری خودش، محمد رفیع و جنرال قادر:«رهبران رژیم ... به گیر و گرفت چند تن از اعضای ساده و غیر معروف پرچمی دست زدند. این امر همزمان بود با دستگیری شاهپور احمدزی لوی درستیز اردو و طبیبی بنام داکترعلی اکبر سرطبیب شفاخانۀ جمهوریت. اتهام عبارت بود از توطئه علیه حاکمیت انقلابی بوسیلۀ آنانیکه وابستگی به غرب دارند» (سلطانعلی کشتمند، یادداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی، جلد اول و دوم، صفحه 409).

 این «چند تن از اعضای ساده و غیر معروف پرچمی» که سلطانعلی کشتمند به آنان اشاره نموده و در اول «به گیر و گرفت» آنان اقدام شده بود، مطمیناً نظامی های پرچمی بودند که توسط وکیل جهت حملۀ مسلحانه به دفتر حفیظ الله امین، گروگان گرفتن و یا کشتن او و یا هم در سایر اقدامات شامل طرح عبدالوکیل توظیف گردیده بودند که متاسفانه تا اکنون هیچ کس و هیچوقت بشمول عبدالوکیل هویت این قهرمانان فداکار و نقش های تفویض شده به آنان را افشأ نکرده و حتی در زمان قدرت پرچمی ها بعد از 6 جدی 1358 نیز در زمینه شناخت آنها و چگونگی جریان تحقیق از ایشان، بررسی صورت نگرفته است. ولی اعتراف ذیل عبدالوکیل میتواند در زمینه مورد توجه قرار گیرد:

عبدالوکیل «اعضای حزبی در قطعۀ پراشوت» را چنین معرفی مینماید:

«1 ـ جگړن سلطان، قومندان پراشوت.    2 ـ جګتورن عبدالصبور، قومندان ټولی.

  3 ـ جګړن خلیل الله، قومندان ټولی.       4 ـ جګتورن سلیمان، قومندان ټولی.

  5 ـ  جګتورن شیرمحمد، قومندان ټولی.  6 ـ جګړن ګل محمد، قومندان کنډک.

  7 ـ جکتورن محمد انور، قومندان ټولی.  8 ـ جکتورن سید زمان، قومندان ټولی.

  9 ـ جکتورن محمد افضل لودین، قومندان ټولی».

عبدالوکیل به تعقیب معرفی فهرست فوق؛ اضافه مینماید که:«نا ګفته نباید ګذاشت که بعد از قیام نظامی هفت ثور همه اشخاص فوق بجز افضل لودین بدون کوچکترین اثبات جرم صرف بخاطر پرچمی بودن شان بطور ظالمانه و وحشیانه از طرف زمامداران دیکتاتور آن زمان دستګیر و بعداْ تیرباران و به شهادت رسیدند»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 159). دیده می شود که در شمارۀ ششم لست فوق نام شهید«گل محمد، قومندان کندک» نیز وجود دارد که وکیل گویا از زبان او نخستین بار طرح حذف حفیظ الله امین را شنیده بود و بطور قطعی مطمیناً میتوان گفت که او در میان ده تن از کماندوهایی نیز وجود داشت که دستور عبدالوکیل برای گروگان گیری و از بین بردن حفیظ الله امین را پذیرفته بودند. چنانچه عبدالوکیل ضمن نقل قولی که از او در فوق خواندیم خود تائید نموده که ده تن کماندوهای متذکره، شامل آنهایی بودند که:«خود بیشنهاد چنین عمل را نموده بودند».

عبدالوکیل بازهم، در صفحات بعدی درین زمینه؛ چنین مینویسد:«دو ماه بعد از عزیمت رهبری پرچمی ها بخارج، سلطانعلی کشتمند وزیر پلان و عضو بیروی سیاسی، یکجا با جنرال عبدالقادر وزیر دفاع و محمد رفیع وزیر فوایدعامه و عضو کمیته مرکزی حزب به اتهام طرح کودتا علیه دولت، در ماه اگست سال 1978، زندانی گردیدند. ... همزمان با این وقایع، رژیم به تعقیب و زندانی کردن دسته جمعی و گروهی ها و هواداران آن شروع نمودند. صدها تن را تنها به اتهام (پرچمی) بودن در تمام ولایات، چه ملکی و نظامی بشمول جوانان مکاتب و پوهنتون به زندان انداختند. تعداد از آنها را بدون کوچکترین اثبات جرم به شهادت رسانیدند. تنها در قطعۀ کماندو و پراشوت در آن زمان، به تعداد 9 تن از پرچمی ها به دستور حفیظ الله امین به شهادت رسیدند»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 301). آیا عبدالوکیل توأم با اعترافات غیرآگاهانۀ فوق الذکر خود، لحظه یی هم تحت این فشار وجدانی قرار گرفته است که با طرح پلان غیر عملی ماجراجویانۀ مورد بحث خویش، خودش نیز در قبال شکنجه های جهنمی، به زندان انداختن ها و شهادت این همه نظامیان و جوانان مکاتب و پوهنتون ها، مسوولیت تاریخی دارد؟.

سرانجام در شرایطی که بنابر طرح ماجراجویانه و غیر مسوولانۀ عبدالوکیل؛ رهبری، کادرها و صفوف جناح پرچم تحت فشار توهین و تحقیر، بگیر و ببند و غل و زنجیر و اعدام قرار داشتند، عبدالوکیل از لندن نه تنها به کشتار همرزمان ملکی و بخصوص نظامی خود بدست حفیظ الله امین با بی تفاوتی مینگریست و صدای اعتراض خود را از طریق رسانه های گروهی جهان بلند ننمود؛ بلکه با ارسال نامۀ بلند بالایی به حفیظ الله امین، توأم با مذمت ببرک کارمل، اطاعت عام تام خویش را به او ابلاغ و از آمادگی خویش جهت همکاری با او اطمینان داده بود. رسیدن همین نامه بعد از 6 جدی 1358 بدست ببرک کارمل و محتوی آن بود که نفرت او نسبت به عبدالوکیل را باعث و این نفرت منبع اختلافات بعدی میان آنها گردید. در مورد این نامه بعدها و به موقع آن، طی همین سلسله با تفصیل توضیح خواهیم داد.

ادامه دارد