به ادامۀ گذشته، قسمت هفدهم، مؤرخ:25 جولای 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت هفدهم

چگونگی برخورد «دوستان شوروی» با رهبری،

 کادرهـا و صفوف جناح پرچم در هنگام مصیبت

حقایق مسلم افشا شده مؤید آن اند که رهبری جناح پرچم، علی الرغم توصیه ها و حتی مخالفت های استاد میراکبر خیبر، در هر مسئله خورد و بزرگ، چشم به «مشوره» های «دوستان شوروی» دوخته و اطاعت عام و تام شان را از این «مشوره ها» ابراز میداشتند. در مستندات همین سلسله نیز خواندیم که رهبری پرچمی ها: در چگونگی برخورد با نظام جمهوری محمد داوود، در انکار از حق مسلم استاد میراکبر خیبر از عضویت او در بیروی سیاسی و دارالانشای کمیته مرکزی حزب و سرانجام در ترور این شخصیت فرهیختۀ نهضت ترقیخواهانۀ کشور و همچنان در انتظار نوراحمد نور جهت دریافت اجازۀ سهمگیری نظامیان پرچمی در کودتای هفتم ثور 1357 از «دوستان شوروی»(رک:فقیرمحمد ودان، حقایق:پندارها و کردارها، صفحات 86 تا 89) که باعث برتری قدرت حفیظ الله امین و تضعیف مواضع نظامی و در نتیجه شکست سیاسی جناح پرچم گردید، با چه قیمتی و در کدام حدِ زیانباری برای وطن، جنبش ترقیخواهانۀ کشور و حزب (جناح پرچم)، تلاش بعمل آوردند تا اطاعت و وفاداری شان را به «مرکز هدایت جهانی صلح و سوسیالیزم»(!) به اثبات برسانند. در عقب این همه تلاش آنان، حد اقل این توقع نیز وجود داشت که این «مرکز»  نیز در روز مصیبت، این «انترناسیونالیست های پرشور» و «سویتیست های فداکار» و «وفادار» را مورد حمایت و دلجویی قرار دهند.

به تائید عبدالوکیل که ببرک کارمل خود به او گفته بود: «شوروی ها... ما را در حوادث و رویدادهای قبل از هفت ثور اغفال نمودند و حالا آنها [(حفیظ الله امین و طرفداران او)] دست بالا و حاکم در برخورد با پرچمی ها دارند»(رک:عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 275). یعنی این وضعیتی که باعث گردیده تا حفیظ الله امین «دست بالا و حاکم در برخورد با پرچمی ها» داشته باشد، ناشی از «اغفال» شوروی ها است؛ بطور دقیق میتوان گفت که ببرک کارمل از این گفته که «شورویها ما را ... اغفال نمودند»، دو حقیقت ناگفته را در نظر داشت: یکی؛ سفر بی موقع و بعد اختفای عبدالوکیل در کابل به دلیل معلوم به هدایت شوروی ها و دوم؛ انتظار نوراحمد نور جهت دریافت قومندۀ قیام افسران نظامی جناح پرچم از سفارت شوروی که می باید به جیلانی باختری انتقال و بعد توسط سرور منگل به نوراحمد نور در محل اختفای او ابلاغ میگردید. سفارت شوروی تا که از «مسکو» هدایت بدست آورد و از کانال متذکره به نوراحمدنور انتقال یافت، دیگر «خینۀ بعد از عید» بود. چنین بود حقیقت ناگفتۀ «اغفال» و عدم «عدم ابتکار» شخصی نوراحمد نور که ببرک کارمل به آن اشاره نموده بود. اما عبدالوکیل بر عکس؛ در دفاع از شوروی و نوراحمد نور، علت شکست نظامی و سیاسی جناح پرچم را نه در اغفال متذکره و عدم ابتکار شخصی نوراحمد نور؛ بلکه چه نادرست؛ چنین توضیح میدهد:«به نظر اینجانب نوراحمد نور در مورد مقصر نبود. زیرا حفیظ الله امین پلان فردی خویش را در ارتباط با قیام نظامی، در غیاب بیروی سیاسی در نظر داشت، در حالیکه نوراحمد نور چنین پلان فردی را برای قیام نظامی در نظر نگرفته بود»(عبدالوکیل، همانجا جلد اول، صفحه 275). درین زمینه باید گفت که علی الرغم تمایلات جنون آمیز شخصی قدرت طلبانۀ حفیظ الله امین، به هر دو نفر (نوراحمد نور و داکتر شاه ولی) صراحت یکسان در زمینۀ جواز اقدام نظامی علیه رژیم  از جانب دارالانشای حزب ـ که متشکل بود از نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، نوراحمد نور و داکتر شاه ولی و در عین حال همین افراد رهبری سیاسی «کمیتۀ نظامی» بعد از وحدت حزب را نیز بعهده داشتند ـ داده شده بود. سلطانعلی کشتمند که در تمام نوشته های خویش به دلایل معلوم، آگاهانه و هدفمند تلاش نموده تا عدم دخالت خویش را در امور نظامی تسجیل نماید، درین زمینه نیز با توجیه عدم دخالت خویش؛ چنین مینویسد:«... میگویند قبلاً میان نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، نوراحمد نور و شاه ولی بحیث اعضای دارالانشاء کمیته مرکزی حزب مشوره بعمل آمده بود که هرگاه رژیم محمد داوود علیه ح. د. خ. ا به اقدامات سرکوبگرانه بگذرد و رهبران آنرا زندانی بسازد باید نظامیان مربوط به حزب به قیام دست بزنند» (سلطانعلی کشتمند، یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی، جلد اول و دوم، صفحه 332، تکیه از ف. ودان).

بنابرین حفیظ الله امین «مشورۀ» فوق الذکر دارالانشای حزب را جدی گرفت و اقدام کرد. در حالیکه نوراحمد نور بی اعتنا به این «مشورۀ» دارالانشای حزب، مانند عبدالقادر پیلوت رئیس ارکان قوای هوایی ـ بعد ها وزیر دفاع ـ منتظر ماند تا در زمینه از سفارت شوروی«هدایت» بدست آورد، این هدایت دیرتر رسید و در نتیجه جنرال قادر توانست بعد از دریافت هدایت متذکره همکاران خویش را در محدودۀ قوای هوایی بسیج نماید و با آغاز بمبارد هوایی، وضعیتِ در حالتِ شکست قطعی قیام نظامی را تغییر و آن را به پیروزی رساند. ولی رهبری نظامی پرچمی ها: عبدالوکیل از ترس افشا نگردیدن حضور خویش در کابل و نوراحمد نور نسبت عدم تحرک و ابتکار، دست زیر الاشه باقیمانده و نتوانستند سازمان نظامی پرچمی ها را در مرکز و محلات به موقع بسیج و سوق و اداره نمایند. در حالیکه نظامیان جناح خلق همزمان با جریان کودتا و حمله بالای ارگ ریاست جمهوری، رهبری قبلی قطعات و جزوتام های بزرگ اردو در مرکز و ولایات را نیز خلع سلاح نموده، سوق و ادارۀ این قطعات و جزو تام ها را بدست گرفتند. این در حالی بود که افسران نظامی جناح پرچم هیچگونه دستور و رهنمودی از جانب رهبری سیاسی شان بدست نیاورده بودند و در حالت بلاتکلیفی بسر می بردند. بعد از آزادی رهبران و تجمع شان در رادیو افغانستان نیز حفیظ الله امین با تحرک و در ارتباط با شبکه های نظامی تحت قومندۀ خویش فعال بود در حالیکه نوراحمد نور تحت تاثیر وضعیت، فراموش نموده بود که مسوولیت سازمان نظامی جناح پرچم را بعهده دارد. این حقایق باعث آن گردیدند که حفیظ الله امین دست برتر و حاکم خویش را در برخورد با پرچمی ها تامین نماید.  

اکنون بر می گردیم به توضیح این مسئله که مقامات رهبری شوروی بعد از تامین دست بالا و حاکم حفیظ الله امین ـ که به گفتۀ ببرک کارمل عمدتاً ناشی از «اغفال» خود آنها بود ـ در برخورد با رهبری، کادرها و صفوف جناح پرچم چه روشی را اختیار نمودند؟:

سلطانعلی کشتمند علاوه بر تائید مکرر بی اعتنایی های سفیر شوروی مقیم کابل در مقابل شکایت های پیهم ببرک کارمل، که قبل از تقررش بحیث سفیر از وضعیت تهیدیدآمیز علیه پرچمی ها،با وی مطرح مینمود، در زمینۀ برخورد سفیر مذکور و سرمشاور حزبی شوروی در مقابل خویش نیز؛ چنین مینویسد:[«... باهر مشاور شوروی که امکانپذیر بود از وضع بسیار نامناسب و عواقب فاجعه آمیز ناشی از آن صحبت میکردم. ولی درک سیاست ها و روشهای شوروی ها برای من خیلی دشوار شده بود. بسیاری از آنان فقط برخورد خشک رسمی دولتی را میدانستند و بس. بخصوص ایشان از صحبت در ارتباط به مسایل سیاسی احتراز میکردند و اگرهم از حقایق چیزی میدانستند، صدای خویش را درنمی آوردند یا تاثیر سیاسی شان خیلی محدود بود.

من یک بار با سفیر اتحادشوروی، پوزانف دربارۀ سیاست های ضد مردمی و اعمال غلط رهبری که تحت نام دوستی و نزدیکی با اتحادشوروی و وفاداری به سوسیالیزم انجام میگرفت، به تفصیل صحبت کردم، ولی او بحیث یک دپلومات ماهر صرف حرفهای مرا شنید و حرفی نگفت که بازگو کنندۀ کدام عمل، عکس العمل و احساس مسوولیت معین باشد. من یکبار دیگر سعی کردم تا از طریق سرمشاور تیم پلانگذاری شوروی با سرمشاور حزبی، خرازوف ملاقات نمایم. ولی میسر نگردید. ... چند روز از این تقاضای من سپری گردید تا اینکه سفیر شوروی، پوزانوف در یک ضیافت شام که در هوتل انترکاننتل واقع باغ بالای کابل برپا شده بود، از من پرسید که چرا میخواستم با سرمشاور حزبی ملاقات نمایم. من گفتم:«میخواهم از وی شکایت نمایم که چرا او در مسایل حزبی مشوره های نادرست میدهد. زیرا به استناد مشوره های او، امین هر روز اعضای حزبی را مورد اذیت و اهانت قرار میدهد، ایشان را بدون هیچ دلیلی از عضویت حزب اخراج مینماید و مشمول تصفیه های پی در پی حزبی و دولتی میسازد.»

سفیر اظهار داشت:«من گمان نمی کنم که او در این امر دخالتی داشته باشد.»

من گفتم:«پس چرا امین در هر اقدام ناصواب خویش علیه اعضای حزبی از او اسم می برد؟».

وی در جواب گفت:«این مربوط به خود رفیق امین است!»

او به حرف خودش چنین ادامه داد:«هر حرفی دارم میتوانم باوی که رسماً سفیر و وظیفۀ او است، بازگو نمایم».

من اظهار داشتم:«حرفهای خود را با شما در میان گذاشته ام و تکرار آنها سود ندارد»

وی در جواب اظهار داشت:«پس از سرمشاور نیز نمیتوان کدام انتظار دیگری داشت»

من اظهار داشتم:«همینطور باشد»](سلطانعلی کشتمند، یادداشت های سیاسی و رویدارهای تاریخی، جلد اول و دوم، صفحات 406 ـ 408).

آنچه که سلطانعلی کشتمند از برخورد سفیر شوروی با خویش نوشته، به مراتب برخورد با اعزاز است، نسبت به آنچه که با ببرک کارمل بعمل آورده بود. ببرک کارمل در «آستانۀ عزیمتش از کابل» خواست «سفیر پوزانوف» را ملاقات نماید و برای این منظور به دروازۀ درگاه او شرفیاب گردید؛ ولی «سفیر پوزانف نخواست ببرک کارمل» را «بپذیرد». درین زمینه سنگیروف و سامونین نویسندگان کتاب «چگونه به وایروس A (هجوم به افغانستان) مبتلا شدیم»؛ با استفاده از اسناد آرشیف کی. جی. بی، در صفحات 81 تا 83 کتاب مذکور؛ چنین مینویسند:[«روز جمعه 21 جون [1978 مطابق 31 جوزای 1357؟]کارمل، بریالی، سربلند و اناهیتا بطور غیرمترقبه در مقابل دروازۀ ورودی سفارت پدیدار گردیدند. به «مهمانان» گفته شده بود که سفیر پوزانف به شهر رفته، در حالیکه این حقیقت نداشت، زیرا سفیر صرفنظر از آنکه رخصتی بود، در دفتر بود». به گفتۀ مؤلفین کتاب مذکور بعد از آن، آنها به  ویلایی رفتند که ظاهراً خبرنگار «تاس» و اصلاً «مامور جدید کی. جی. بی لیونید بیریوکوف» در آن میزیست. «چون بیریوکوف فقط چند روزی می شد که به کابل رسیده بود» و صرف «از ورای دوسیه های آنها در مسکو، با کارمل و طرفدارانش شناخت غیابی داشت»، بعد از معرفی گفت:«بلی، رفیق کارمل، من شما را می شناسم، بسیار خوشوقت هستم، بفرمائید داخل شوید» و سرانجام کارمل هدف آمدن ناگهانی خود رابه بیریوکوف چنین توضیح کرد:«لازم است فوراً با رفیق پوزانوف ملاقات صورت بگیرد. اما این خواهش ما را رد میکنند. مگر اینکار بسیار عاجل است». خلاصه اینکه تشبث بیریوکوف برای تنظیم ملاقات ببرک کارمل و همراهان او با سفیر پوزانف بدون آنکه نتیجه بدهد، آنها نسبت آغاز قیود شب گردی تا فردا در همانجا باقیمانده و صبح وقت منزل او را بدون آنکه با سفیر ملاقات کنند، ترک کردند.

چون برخورد فوق الذکرسفیر شوروی با ببرک کارمل، ناشی از سیاست رهبری اتحادشوروی بود، در مسکو نیز با وی چنین برخورد صورت گرفت، عبدالوکیل خود در زمینه چنین مینویسد:«ببرک کارمل در راه عزیمت جانب پراگ، چند روز در هوتل اوکرائین در مسکو اقامت داشت. در میدان هوایی و در هوتل هیچیک از مقامات اتحادشوری از وی پذیرایی بعمل نیاوردند و با وی ملاقات ننمودند» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 303).

همچنان بعد از سبکدوشی محمود بریالی از سفارت:[«در ماه سپتامبر به سفیر شوروی [در اسلام آباد] از طریق وزارت خارجه هدایت داده شد که اگر سفیر جمهوری دموکراتیک افغانستان نمیخواست به میهن خویش برگردد باید برایش روشن ساخته شود که در اتحادشوروی برایش پناهنده گی سیاسی داده نخواهد شد. به نمایندگی کی. جی. بی در اسلام آباد نیز هدایت داده شد تا به عین ترتیب رفتار کند. بریالی هنگام صحبت با بترایف به موضوع دریافت پناهندگی سیاسی اشاره کرد اما بترایف مدبرانه جواب رد داد و او از بترایف خواست تا به رهبران شوروی بگوید که باوجود همه نگرانی ها و رنجش های وی، کمونیست استوار و دوست راستین اتحادشوروی باقی خواهد ماند.

بریالی به چکوسلواکیا رفت و با کارمل ملاقات کرد. سپس به ماسکو رفت و به اپارتمان نکراسف تیلفون کرد و به وی گفت که پرچمی ها در وضعیت وخیمی قرا داشتند، وضعیت فاجعه بار بود و همه با مرگ روبرو بودند. وی با التماس تقاضا کرد تا تدابیر عاجل برای نجات کارمل و پیروانش اتخاذ گردد:«بنام انسانیت ما را نجات دهید!» این جمله را در حالیکه هق، هق میگریست چند بار تکرار کرد:«نمیدانم چه کنم؟. وسیلۀ امرار معاش ندارم. همه امید ما رفقای شوروی ما هستند. نامۀ از کارمل دارم اما نمیدانم به کی بدهم». این مکالمه به سوسلوف و پونوماریوف گزارش داده شد. آنها هدایت دادند تا از بریالی در شعبۀ بین المللی کمیته مرکزی پذیرایی گردد. ا. گ پولیاکوف [کارمند شعبۀ روابط بین المللی در امور افغانستان] با او صحبت کرد ولی الیانوفسکی [معاون رئیس شعبۀ روابط بین المللی حزب کمونیست اتحادشوروی] از اشتراک در صحبت ابأ ورزید.

بریالی شکایت کرد که وی موقف اتحادشوروی و موضعگیری آن را در برابر نابودسازی فزیکی کمونیست های راستین و وفادار درک کرده نمیتوانست. وی پوزانف را متهم کرد که در قبال وضعیت در افغانستان به اتحادشوروی اطلاعات دروغین میدهد و حاضر است بخاطر پاداش [هدف او رشوه ای است که از حفیظ الله امین دریافت میکند] جان هزاران کمونیست راستین را  قربان کند. ... وی گفت:«رفقای شوروی همواره به او مشوره میدادند که چگونه عمل کند و او هیچگاه حرف ناشنوی نکرده بود. وی برداشت کارمل از وضعیت را توضیح کرد. کارمل بصورت اخص از پوزانف دل پرخون داشت»](واسیلی متروخین، کی. جی. بی در افغانستان، صفحات 15 و 16، برگرفته از سایت انترنتی افغان ـ جرمن آنلاین، تکیه روی برخی از جملات از ف. ودان، حقایق مربوط به نقل قول فوق را سنگیروف و سامونین نیز در فصل سوم کتاب «چگونه به وایروس A (هجوم به افغانستان) مبتلا گردیدیم» تائید نموده اند).

در حالیکه در کشور سازمان مخفی جناح پرچم با جسارت و فداکاری بی نظیر و با قیمت جان شان با این تصور مبارزه مینمودند که رهبری سازمان مخفی در داخل کشور با رهبری حزب در خارج به تماس متداوم بوده و توسط آنها رهبری می شود. اما با تأسف این تصور حقیقت نداشت. ببرک کارمل با اعضای فامیل خویش در یک «خانۀ ایلاقی» در داخل یک جنگلِ جمهوری چک، «تبعید» و تجرید گردیده بود و «تنها چند بار ارتباط محدود تیلفونی با محمود بریالی و نوراحمد نور داشت. دیگران اصلاً ادرس مکمل و جای بود و باش موصوف را در ماه های اولی نمیدانستند. سپس با موافقت ببرک کارمل، یک بار دوکتور اناهیتا راتب زاد و یک بار هم دوکتور نجیب الله به دیدن و ملاقات او به آنجا رفتند»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 304). این گفتۀ عبدالوکیل به آن معنی است که ببرک کارمل به کسی اجازه نمیداد با وی ملاقات نماید و او تنها «موافقت» کرده بود که «یکبار دوکتور اناهیتا راتبزاد و یک بار هم دوکتور نجیب الله به دیدن و ملاقات او به آنجا» بروند. بدین ترتیب ببرک کارمل رهبر حزب و نوراحمد نور (عضو دارالانشأ و مسوول تشکیلات ملکی و نظامی حزب) نخواستند و یا نتوانستند با سازمان مخفی ارتباط لازمی ایجاد و نقش شان را در رهبری این سازمان ایفا نمایند و دلیل آن نیز بغیر از این مسئله چیزی دیگری بوده نمیتوانست که آنها نمی خواستند رهبری شوروی را که حامی نورمحمد تره کی بود، آزرده سازند تا ایفای نقشی را که در آینده مورد نظر داشتند به مخاطره نه اندازند. عبدالوکیل خود در مورد عدم ارتباط رهبری با سازمان مخفی پرچمی ها؛ چنین مینویسد:«اینکه بعضی ها در آثار و نوشته های خود حدس و گمان زده اند که سازمان مخفی پرچمی ها در داخل افغانستان، از جانب رهبران شان از خارج رهنمایی می شدند و دساتیر اخذ مینمودند، صحت ندارد. لذا رهبری پرچمی ها در خارج کشور، تماس منظم با سازمان مخفی در خارج افغانستان بطوریکه لازم بود نداشته و حتی تا مدتی از تشکیل و رهبری کامل آن آگاهی کامل نداشتند. اصولاً به هر ترتیبی اگر امکان میداشت ارتباط فعال با آنان برقرار میشد، تا از احوال داخل کشور و رفقای حزبی خود را آگاه می بودیم [آگاه می ساختیم، خوانده شود ـ ف. ودان]. باید یادآور شد که در آن زمان، امکانات رهبران حزبی در خارج کشور محدود بود؛ زیرا با شرایط مهاجرت مواجه بودند و تجربۀ کافی در زمینه نداشتند. همچنان در آن زمان میان رهبران پرچمی در خارج از کشور، تفاوت نظرها و کشیدگی هایی هم وجود داشت» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 306 و 307، تکیه از ف. ودان).

این وضع تا قتل نورمحمد تره کی بوسیلۀ حفیظ الله امین ادامه یافت و  با مرگ او این آرمان نوراحمد نور مصداق یافت که گفته بود «ما باید اکنون از کشور خارج شویم تا در آینده بتوانیم نقش خود را ایفا کنیم»؛ بنابرین با قتل تره کی و تصمیم رهبری شوروی برای حذف حفیظ الله امین از قدرت، موقع آن مساعد شد که آنها «نقش خود را ایفا» نمایند. بدین ملحوظ است که عبدالوکیل چنین مینویسد: «مسولانه گفته میتوانم که ببرک کارمل در زمان مهاجرت، تا زمانیکه نورمحمد تره کی به دستور امین به قتل نرسیده بود با مقامات شوروی تماس نداشت. در آن زمان رهبری شوروی هم از تماس گرفتن با ببرک کارمل خودداری مینمود. ... ولی اکنون درک مینمودند که بعد از قتل نورمحمد تره کی در داخل حزب دموکراتیک خلق افغانستان شخص دیگری را سراغ ندارند که از اتوریته و محبوبیت در میان اکثریت اعضای رهبری، کادرها و صفوف هردو جناح ح. د. خ. ا به تناسب ببرک کارمل برخوردار باشد، تا در آینده جانشین حفیظ الله امین شود. لذا آنها بنابر ضرورت، مصلحت و منافع شان، مجبور بودند تادوباره به ببرک کارمل مراجعه نمایند»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 321، تکیه از ف. ودان). بر اساس این ادعای عبدالوکیل، ببرک کارمل نیز با فراموش نمودن و یا حد اقل با نادیده گرفتن آنهمه بی مهری ها، توهین ها و تحقیرهای مقامات شوروی که به فاجعۀ کشتار بیرحمانۀ صدها کادر حزبی ملکی و نظامی جناح پرچم نیز انجامیده بود، به گفتۀ عبدالوکیل «مجبوریت» رهبران آن کشور را درک و به این «مراجعۀ» شان بخاطری لبیک گفت که چنین «ضرورت» آن کشور را رفع و از «مصلحت و منافع» اتحاد شوروی در افغانستان حمایت نماید.

این مراجعه چگونه صورت گرفت و چه انکشافات را در پی داشت؟. درین زمینه در قسمت های بعدی باز هم نوشته های مورد بحثِ عبدالوکیل را مورد تدقیق و نتیجه گیری قرار خواهیم داد.

ادامه دارد