به ادامۀ گذشته، قسمت بیست و یکم، مؤرخ:20 اگست 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت بیست و یکم

 

 

حضور عبدالوکیل را در نخستین ساعات بعد از کشته شدن حفیظ الله امین به تعمیر وزارت دفاع و همچنان از اسدالله سروری و سیدمحمد گلابزوی ـ که دو نفر اخیرالذکر را نیز مؤظفین کی. جی. بی چند روز قبل بطور مخفی به میدان هوایی بگرام انتقال داده بودند ـ را در نخستین لحظات بعد از قتل حفیظ الله امین در مقر جدید ریاست جمهوری (قصر تپۀ تاجبیک)، همه شاهدان عینی، اسناد افشا شدۀ کی. جی. بی و در نتیجه مؤرخین و واقعه نگاران متعدد؛ منجمله خود عبدالوکیل نیز تائید نموده اند. اما این سه نفر در آن لحظات خطرناک که هنوز مقاومت طرفدارات امین بکلی سرگوب نگردیده بود و فیرهای پراگنده در اطراف قصر ادامه داشت، بنابر کدام ضرورت از دو جای مختلف گرفته شده، با یونیفورم قوای نظامی اتحادشوروی ملبس ساخته شده و همراه با بادیگارهای روسی برای انجام چه وظیفه یی، به آنجا ها آورده شده بودند؟.

درین زمینه، اسناد، شواهد و همچنان تبلیغات بعدی رهبری شوروی نشان میدهد که تصمیم گیرندگان سیاسی و نظامی حمله بر مقر حفیظ الله امین، میخواستند اگر بطور سمبولیک هم  باشد، حضور بالفعل سه چهرۀ متبارز مخالف امین از میان اعضای ح. د. خ. ا را در آن صحنه ها نشان دهند و برخی اعمال را توسط آنان انجام دهند تا برای سناریوی از قبل تهیه شده جهت تبلیغات دروغین خویش، مدارک تهیه کرده باشند. این سناریوی تهیه شده برای تبلیغات دروغین، مطابق یک سند مصوب بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی؛ چنین بود که:«کارمل در اواسط ماه اکتوبر 1979 از مهاجرت اجباری به وطن برگشته بود، یعنی بلافاصله پس از آنکه رفیق تره کی از طرف امین به قتل برسد. کارمل که خود در حالت مخفی قرار داشت، نخست با سازمانهائیکه مخفیانه فعالیت میکردند ارتباط خود را تامین نموده، سپس در رأس رهبری این فعالیت ها قرار گرفت. رژیم امین توسط اعضای مخفی ح. د. خ. ا که از طرف همه نیروهای وطنپرست کشور مورد پشتیبانی قرار گرفت، سقوط داده شد. بدین طریق توجیه خواهد شد که عملیات علیه امین ذریعۀ خود افغانها صورت گرفته، منجمله به اشتراک بعضی از کسانیکه در رهبری حزبی و دولتی در حکومت امین بودند. قطعات نظامی اتحادشوروی در ازبین بردن امین هیچ گونه سهمی نداشتند»(بخش از سند تهیه شده بوسیلۀ اندروپوف رئیس کی. جی. بی، اوستینوف وزیر دفاع و گرومیکو وزیر خارجۀ آن وقت اتحاد شوروی، تحت عنوان «توضیح مسئله تعویض رهبری در افغانستان و اعزام قوای شوروی به این کشور»، مصوب جلسۀ بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی، مؤرخ 12 دسمبر 1979، بر گرفته از: ولادیمیر سنگیروف و والیری سامونین، چگونه به ویروس A(هجوم به افغانستان) مبتلا گردیدیم، فصل هشتم، صفحات 280 و 281).

بنابرین کارمندان کی. جی. بی عبدالوکیل را به وزارت دفاع و دونفر متذکرۀ دیگر را به قصر تاجبیک آوردند تا مطابق مصوبۀ فوق الذکر بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحادشوروی افزون بر مستند ساختن حضور آنها در جریان عملیات سقوط، فیر بر افراد شاخص کشته شده، زخمی و یا دست بسته را اجرأ و بدین طریق عملیات سقوط را افغانی و توسط مخالفین امین جلوه دهند. چنانچه اسدالله سروری بعد از قتل حفیظ الله امین توسط سربازان شوروی، پیکر بیجان او را مورد رکبار مرمی قرار داد و لحظۀ بعد به همسر او گفت که:«من با دست های خودم امین را کشتم» و یا گلابزوی هم حد اقل متهم به کشتن پسر ۱۲ ساله حفیظ الله امین در آن شب است.  اینکه عبدالوکیل به حضور خود در صحنۀ عملیات مورد بحث، چه «شهکاری» را تبارز داده، ببرک کارمل طی گفتگویی با ولادیمر سنگیروف؛ چنین افشأ نموده است:«میدانید کی فرمانده ستاد مرکزی یا لوی درستیز [یعقوب] را از پادرآورد؟.

و خود جواب میدهد:«وکیل وزیر خارجۀ کنونی»(ولادیمیر سنگیروف گزارشگر نظامی روزنامۀ پراودا، سلسلۀ دوست وفادار شما: اسیر سریبریانی بور، ترجمۀ فیاض نجیمی بهرمان، بخش دوم، منتشرۀ سایت انترنتی دیدگاه).

داکتر صالح محمد زیری که به فردای سقوط رژیم حفیظ الله امین با تعداد دیگری از چهره های شاخص نظام قبلی در رادیو افغانستان تحت نظارت مؤقت قرار داشتند و تعدادی از افراد تازه به قدرت رسیده از جمله عبدالوکیل به دیدن آنان رفته بودند، در زمینه از زبان خود عبدالوکیل؛ چنین مینویسد:[«د ماځیګر خواته اسدالله سروری، وکیل، او څو نور غټان زمونږ د احوال پښتلو او لیدلو دپاره راغلل. بیل، بیل ځای ملګرو پری راټول شول. وکیل ما ته څو ګامه راواخستل او د لاس روغبړ یی راسره وکړه. ده خړ افرادی یونیفورم آغوستی او ګټسونه یی ټینګ تړلی وه. وکیل ما او هغو کسانو ته چه زما پرشاوخوا ولاړ وه په پرون او وړمه ورځی کی د خپلو کارونو په اړه توضیحات راکول. ویل یی: «د څو کسو سره یوازی د لوی درستیز دفتر ته ورپورته شم. رفیقانو نه پریښولم. ویل یی په ځینو کی د ختلو اجازه نشته. خو ما ویل زه ورځم. ورغلم او غږ می پر وکړ او لوی درستیز می یی تسلیمی ته مجبور کړ. ها، ولله، اموتو فیلمی (هو والله هماغسی د فلمو په شان)»] (صالح محمد زیری، د نیمی پیړی خاطری، صفحه ۴۵۲)

ترجمۀ دری نقل قول داکتر صالح محمد زیری:[«طرفهای عصر اسدالله سروری، وکیل و چند تن دیگر از بزرگان برای احوالپرسی و دیدن ما آمدند. رفقا در جاهای جداگانه اطراف شان جمع شدند. وکیل چند قدم بسوی من برداشته و با دست دادن، بامن احوالپرسی نمود. او یونیفورم خاکی سربازی را به تن داشت و گیتس ها را محکم بسته بود. وکیل به من و آنانیکه در اطراف من ایستاده بودند در بارۀ کارهایی که دیروز و روزهای قبل انجام داده بود، توضیحات میداد. میگفت:«با چند نفر دیگر، صرف به دفتر لوی درستیز بالا شدم. رفقا مرا مانع می شدند. می گفتند بالا شدن در زینه ها اجازه نیست. ولی من گفتم که میروم. رفتم و بالایش صدا کردم و لوی درستیز را به تسلیم شدن مجبور ساختم. هان والله امیتو فلمی (همینطور به مانند صحنه های فلمی)».

همچنان صبور الله سیاسنگ نویسنده و محقق مستعد هموطن ما، از زبان حبیب الرحمن حبیبی آمر  سیاسی قوای مرکز که در آستانه و جریان هجوم نظامیان شوروی شاهد صحنه بود؛ چنین مینویسد:[«صبح روز شش جدی [27 دسمبر 1979] از طرف ریاست سیاسی اردو به همه قطعات خبر داده شده بود که بعد از ظهر رئیس دولت یک بیانیۀ خیلی مهم و حیاتی ایراد میکند و باید به گوش همه سربازان، افسران و کلیه منسوبین اردو برسد.

من [حبیب‌الرحمان] ساعت 5:30 در تپه تاج بیگ به دیدن امین رفتم . قطعات گارد در حالت احضارات درجه ‌یک قرار داشتند. در دهلیز با ولایت خان قوماندان شفاخانه چهارصد بستر برخوردم. گفت: "معده امین صاحب را شستیم و فعلاً وضعش خوب است." به اتاق خوابش داخل شدم. ظاهراً عادی به نظر میرسید. امین اظهار تشویش میکرد که زهر به مغزش صدمه وارد نسازد. ... وقتی میخواست تشناب برود، نمیتوانست مسیر استقامت خود را درست تعقیب کند. من و پسرش به وی کمک کردیم.

ساعت 6:30 بعد از ظهر دکتوران معالج اصرار ورزیدند که باید اتاق خواب حفیظ الله امین و تعمیر را ترک کنیم. گفتند: بعد از شسته شدن معده به استراحت ضرورت دارد.

در ضمن، میخواستم از وضع صحی لوی درستیز یعقوب که او هم مسموم شده‌بود، اطلاع حاصل کنم و بعد به دفتر کارم در مرکز شهر مراجعه کنم. در اثنایی که به دفتر لوی درستیز داخل میشدم، انفجار مهیبی رخ داد و در هر جای شهر شنیده شد. لوی درستیز با مشاورین شوروی در عقب میز ملاقات نشسته بود. از من پرسید: "انفجار در کجا رخ داد؟" غرض اطلاع گرفتن از قطعه انضباط شهری توسط تیلفون سوی میز کار لوی درستیز رفتم، متوجه شدم که تیلفون قطع بود. معلوم شد که انفجار غرض قطع ارتباط و اشاره شروع عملیات در مرکز شهر تنظیم شده ‌بود.

درین لحظه، مشاورینی که با لوی درستیز نشسته بودند، از سلاح مخفی که با خود داشتند، شروع به فیر کردند. ما که در دفتر لوی درستیز بودیم، سلاح نداشتیم زیرا طبق معمول باید آنها را در دم دروازه تحویل میدادیم. لوی درستیز یعقوب در حالی که زخمی شده بود، سلاح خود را از کنج اتاق گرفت، خود را به پسخانه انداخت و شروع کرد به فیر از درون. ما با فیرهای شدید و غیرمترقبه مواجه شده بودیم و ناخودآگاه در اتاقهای مجاور پراکنده شدیم. ...

طرفهای اخیر شب، عبدالوکیل که بعد از تجاوز قوای شوروی به حیث وزیر مالیه دولت دست نشانده مقرر شده بود، در حالی که یونیفورم نظامی افسران شوروی به تن داشت و با دو سرباز روسی مسلح به کلاشینکوف همراهی میشد، در دروازه دفتر لوی درستیز ظاهر شد. ما که با دستان بسته به روی دل افتاده بودیم و در اسارت قوای اشغالگر بودیم، ابتدا او را خیال افسر روسی کردیم، اما زمانی که به فحش دادن شروع کرد و با کلمات خارج از آداب یک آدم معمولی دشنامهای رکیک به آدرس حفیظ الله امین فرستاد، او را شناختیم.

وکیل مرا مخاطب ساخت و گفت: "باید اعتراف کنید و اقرار نمایید که امین جاسوس CIA بود." او ما را پیوسته به مرگ تهدید میکرد و میگفت: "اگر میخواهید زنده بمانید باید بگویید که امین جاسوس CIA بود. تعمیر وزرات دفاع را اشغال کرده‌ایم. امین و یعقوب لوی درستیز هم به جزای اعمال خود رسیدند. اگر انتظار دارید که قطعات گارد مقاومت میکند، انتظار بیجای است. باید بدانید که چندین لوا و فرقه ارتش سرخ درین علمیات اشتراک دارند و هرگونه انتظار شما به پایان میرسد. اسناد جاسوس CIA بودن امین نیز در دست ماست." گفتم: "وقتی اسناد وجود داشته باشد، اعلان کنید. به ما هم نشان بدهید. کسی نوکر شخصی امین نیست. ما در خدمت وطن بودیم." او با سلاح مرا تهدید کرد و گفت: "خاموش! شما حق گرفتن نام وطن را ندارید. امین وطن را به غرب تسلیم میکرد. به دستور CIA با پاکستان سازش میکرد. ما از تمام پروگرامهای امین خاین خبر بودیم." وکیل در حالیکه فحش میداد از اتاق خارج شد»](دوکتورصبور الله سیاسنگ، صفحۀ فیسبوک Sabur Siasang، سلسلۀ نوشته ها تحت عنوان دسمبر: پایان دوستی ها و دشمنی ها، بخش 15، تاریخ نشر 30 دسمبر 2015، از زبان: حبیب الرحمن حبیبی، تکیه از: ف. ودان ).

افزون بر آن داکتر حسن کاکړ در زمینه با نقل از اقبال وزیری، چنین مینویسد:«...وکیل چه د روسی کوماندوګانو یونیفورم یی آغوستی، د کوما په حالت محمد یعقوب باندی د کلاشنکوف ججوره تشوی او هغه وژنی».

ترجمۀ دری نقل قول فوق:«... وکیل که یونیفورم کماندوهای روسی را به تن داشت، شاجور کلاشنکوف را بر محمد یعقوبِ در حالت کوما، خالی نمود و او را به قتل رسانید»(داکتر حسن کاکړ، نسخه الکترونیک «افغان ـ شوروی جگړه»(جنگ افغان ـ شوروی)، منتشرۀ: http://www.kakarfoundation.com/wp-content/uploads/publications/books/The%20Afghan%20Soviet%20War%20-%20Pashto.pdf، لمړی برخه (قسمت اول)، لمړی څپرکه (فصل اول)، صفحه ۶۵، با نقل از اقبال وزیری، د ثور پاڅون (انقلاب ثور)، صفحه ۱۶۴).

تصدیق ببرک کارمل، نقل قول صالح محمد زیری از زبان خود عبدالوکیل و اظهارات دوشاهد عینی (حبیب الرحمن حبیبی و اقبال وزیری) و عدۀ دیگری از نویسندگان و محققین که لزوم نقل قول از آنان دیده نشد، همه مؤید آن اند که عبدالوکیل بر محمد یعقوب لوی درستیز زمان حفیظ الله امین، به گمان غالب در حالتی که زخمی و یا در حالت بیهوشی بود، با کلاشنکوف دستداشتۀ خویش فیر نموده و موصوف را به قتل رسانیده و افزون بر آن با دستگیر شدگان حادثۀ مذکور توأم با تهدید و توهین برخورد نموده است. اما خود عبدالوکیل که بدون شک این همه نوشته ها را خوانده است، بدون آنکه از تصدیق ببرک کارمل، نقل قول داکتر صالح محمد زیری از زبان خودش و اظهارات تا اکنون منتشر شدۀ شاهدان عینی و محققین و نویسندگان درین زمینه یاد، آنان را تکذیب و یا حتی اشاره یی به آنان داشته باشد، بطور غیر مستقیم تلاش مینماید خویشتن را نه تنها از آنچه در آن لحظات انجام داده، مبرا جلوه دهد بلکه از خویش شخص مهربان و دلسوزی نیز به تصویر بکشد که با همه افراد موجود برخورد مسوولانه نموده است. بنابران در مورد حضور خود در وزارت دفاع؛ چنین مینویسد:«در اولین فرصت، به وزارت دفاع رفتم تا قبل از آمدن وزیر دفاع جدید، آرامش و نظم در آنجا برقرار باشد ... بعد از ورود به وزارت دفاع متوجه گردیدم که در یک اتاق چهار تن که سه تن آنها را سالها قبل می شناختم با دست های بسته از عقب، روی فرش قالین ها دراز افتاده بودند. شخص اول فقیرمحمد فقیر، وزیر داخلۀ امین بود. باوی از دوران تحصیل در پوهنتون کابل آشنایی داشتم. ...

شخص دومی اقبال وزیری رئیس عمومی سیاسی وزارت دفاع بود. اقبال وزیری در اتحادشوروی تحصیلات خود را به پایان رسانیده بود، قبل از هفت ثور، در پولیتخنیک استاد بود. به لسان روسی به گفتۀ دوستان خلقی اش، بهتر از پشتو و فارسی تکلم مینمود. ... وی را شوروی ها باخود بردند. از اینکه چرا بردنش هدف شانرا ندانستم. شخص سومی مصطفی نام داشت که بعد از هفت ثور قومندان قوای 15 زرهدار بود. ... در رژیم امین معین وزارت داخله بود.

شخص چهارمی را نمی شناختم، بعدها فهمیدم که موصوف حبیب الرحمن آمر سیاسی قول اردوی مرکزی بود. با دیدن این اشخاص مخصوصاً فقیرمحمد فقیر احساس عجیب برایم رخ داد. باخود گفتم با این اشخاص نباید برخورد انتقام جویانه، غیر انسانی و غیر قانونی نمود. ... برای شان گفتم:«من نمی توانم شما را آزاد کنم و هم قصد و صلاحیت از بین بردن شما را ندارم». یکی دوباری در سالهای 1990 و 1991 فقیرمحمد فقیر بعد از آزادی از زندان، که معاون وزارت اقوام و قبایل بود، به وزارت خارجه نزدم آمد. حوادث آن شب را، گرچه خاطرۀ تلخ برایش بود باوی در میان گذاشتم. احساس کردم که هنوز هم موصوف احساس بدی از آن دوران دارد و نمیخواهد بالای آن صحبت کند. چنانچه وی در یک مصاحبۀ تلویزیونی با بی. بی. سی که به تاریخ 6 جدی سال 1388 به مناسبت 30 مین سال ورود قوای اتحادشوروی به افغانستان به آصف معروف نمود، تنها در مورد بقتل رسیدن لوی درستیز محمد یعقوب به جواب سوال ژورنالیست موصوف چنین بیان داشته است.

سوال: زمانیکه شما به وزارت دفاع بودید، چه صورت گرفت؟.

جواب: آن روز را کاملاً به یاد دارم. من به وزارت دفاع رفتم. مشاورین نظامی اتحادشوروی آمده بودند تا در مورد تحویل دهی سلاح و مهمات صحبت کنند. من داخل اتاق شدم و با آنها دست دادم. به محض اینکه خواستم بنشینم، آنها در همانجا بر یعقوب خان لوی درستیز یا فرمانده قوا شلیک کردند. بعد فقط گلوله باری بود و آتش. یعقوب خان در کنارم جان داد. من پنهان شدم، بعداً آنها مرا دستگیر کردند و به زندان بردند. ده سال در زندان ماندم» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 361 و 362).

 به هر صورت، با هجوم قطعات و جروتام های مؤظف اتحادشوروی به مقر جدید ریاست جمهوری، سرکوب و قتل حفیظ الله امین، عده یی از اعضای فامیل و برخی از همکاران نزدیک او نظام خودکامه از میان برداشته شد و رژیم جدید تحت رهبری حزبی و دولتی ببرک کارمل رویکار گردید. عبدالوکیل از همان لحظات اول، به مطالبات و حرکاتی پرداخت که گرایش او را جهت آغاز جنگ قدرت درین مرحله و آنهم در تقابل با  نیات و مطالبات رهبر حزبی ـ دولتی (ببرک کارمل) تائید مینماید. چنین گرایش باعث  تعمیق و گسترش مخالفت میان او و ببرک کارمل گردید. درین زمینه در قسمت های بعدی همین سلسله خواهیم خواند.

ادامه دارد