Wadan.jpg

به ادامۀ گذشته، قسمت بیست و دوم، مؤرخ: 25 اگست 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت بیست و دوم

تبارز گرایشات شدید قدرت طلبانه عبدالوکیل 

در نظام جدید و انکشافات بعدی ناشی از آن

عبدالوکیل که اینک با یونیفورم قوای نظامی اتحاد شوروی و محافظین روسی، خویشتن را در خیال خود «قهرمان»(!) سرنگونی رژیم خود کامۀ حفیظ الله امین تصور مینمود؛ از موضع مسوول سازمان نظامی قبل از هفتم ثور 1357 جناح پرچم، باز هم توقع داشت، قدرت نظامی جمهوری دموکراتیک افغانستان را بحیث وزیر دفاع، تحت قومندۀ خویش داشته و مطابق عرف اتحادشوروی که وزیر دفاع می باید عضو بیروی سیاسی حزب نیز باشد، جایگاه خویش را بمثابه عضو بیروی سیاسی ح. د. خ. ا نیز تثبیت نماید. او با چنین تمایلی ترجیح میدهد تا خودش را«در اولین فرصت به وزارت دفاع»  ببرند. او در وزارت دفاع نه تنها به دفتر لوی درستیز یعقوب سرمیزند و به «خدمت» او میرسد، دستگیر شدگان نظامی را مورد تهدید و تحقیر قرار میدهد؛ بلکه در برابر سایر کارمندان آن وزارت، بیانیه یی مفصلی نیز ایراد مینماید که طی آن داشتن صلاحیت های وزیر دفاع را تبارز میدهد. او خود درین مورد؛ چنین مینویسد:[«... بعد به یک سالون بزرگ که جمعی از افسران وزارت دفاع، در حدود 100 تا 150 تن بودند داخل شدم و به آنها صحبت نمودم. دست های همۀ آنها باز بود. درک نمودم که در میان آنها اشخاص مختلف از طرفداران حفیظ الله امین تا طرفداران نورمحمد تره کی و بعضی پرچمی های مربوط به سازمان مخفی و بیطرف هم بودند. ... با فهم همین مطلب همه را باند امین و خاین خطاب نکردم، تنها راجع به ضرورت تغییر رژیم، اشتباهات و جنایات که صورت گرفته بود صحبت نمودم. ... در اخیر برای شان گفتم:«اگر سوالات و پرسشهایی در زمینه داشته باشید، در میان بگذارید». دو سه تن آنها اظهار داشتند:«ما روی دلایل گوناگون سالهاست درین وزارت و اداره کار کرده ایم، در آینده هم ممکن اکثریت ما که درینجا قرار داریم در وزارت دفاع کار کنیم». روی پرنسیپ با آنها موافقه کردم و نتوانستم در برابر نظریات آنها قرار گیرم.»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 362 و 363).

 اما وقتی عبدالوکیل به سراغ «ببرک کارمل و دیگر رفقا و دوستان» به «کلوپ عسکری» میرود، قبل از داخل شدن «به اتاق تعمیر»ی که ببرک کارمل و دیگران در آن قرار دارند، «چند رفیق ملکی سازمان مخفی» را دیده و بعد از آنکه با آنها «احوالپرسی» و «صحبت مختصر» مینماید، داخل «اتاق تعمیر» شده و «در آنجا رفقا ببرک کارمل، دوکتور اناهیتا راتبزاد و نوراحمد نور یکجا با رفقائیکه از زندان آورده شده بودند، هریک جنرال عبدالقادر، محمد رفیع، سلطانعلی کشتمند، ثریا پرلیکا و یک تن دیگر ... صحبت مینمودند». عبدالوکیل «با رفقائیکه تازه از زندان رها شده بودند»؛ منجمله با خواهر خویش ثریا پرلیکا «با گرمی و محبت» در حالی «احوالپرسی» مینماید که «ببرک کارمل خود را مشغول نوشتن اعلامیه ها و دساتیر ساخته بود و دیگران همه در اطراف او بودند». با اطمینان میتوان گفت که در جریان این «احوالپرسی ها» و «صحبت های مختصر»، عبدالوکیل خلاف توقع خویش پی میبرد که ببرک کارمل نه او بلکه محمد رفیع را بحیث وزیر دفاع مقرر و این مقرری اعتراض جنرال عبدالقادر را نیز برانگیخته است، بنابرین آگاهانه به تحریک جنرال قادر پرداخت و بدین منظور بود که لحظاتی بعد؛ وقتی: [«ببرک کارمل رو به حاضرین نمود و گفت:«رفقایی که به وظایف دولتی مامور شده اند، هرچه زودتر وظایف خود را اشغال کنند»]. او فرصت را از دست نداده رو به طرف جنرال قادر نموده و با آواز بلند که همه باید بشنود، به او چنین خطاب نمود:«رفیق قادر عجله کنید به وزارت دفاع بروید. زیرا یک ساعت قبل که من از آنجا آمدم، پراگندگی و ناراحتی زیادی وجود داشت». با این دخالت غیر مؤجۀ عبدالوکیل «در حالیکه چهرۀ ببرک کارمل آتشین و سرخ گردیده بود، دفعتاً عینک خود را روی میز گذاشت و با برآشفتگی گفت:«فکر میکنم رفیق وکیل خودت تقرر رفقا را به پست های دولتی نشنیده ای. رفیق رفیع وزیر دفاع و خودت وزیر مالیه تعیین شده اید» و عبدالوکیل به جواب او میگوید:«رفیق کارمل من از اعلان رادیو و تقرر رفقا در پست های دولتی اطلاع نداشتم»](رک: عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 364 و 365). جواب عبدالوکیل به ببرک کارمل خود مؤید آن است که او از موضوع مقرری ها نه تنها که می باید در دقایق اول بعد از ورود خود به «کلوپ عسکری» آگاه گردیده باشد؛ بلکه از «اعلان» این مقرری ها از  طریق «رادیو» نیز مطلع گردیده بود.

بعد ها معلوم گردیده که عبدالوکیل تقاضای تقرر خود را در پست وزارت دفاع از ببرک کارمل بعمل آورده؛ ولی از جانب او رد گردیده بود. به همین دلیل بود که عبدالوکیل نه تنها بر اساس هدایت ببرک کارمل، «هرچه زود تر» و در همان روز وظیفۀ خود را در وزارت مالیه «اشغال» ننمود بلکه روزهای متوالی دیگر نیز به «اشغال» این وظیفه علاقمندی نشان نداد. او خود درین زمینه؛ چنین مینویسد: [«زمانیکه به تاریخ 13 جدی صبح ساعت 8  به قصر چهلستون به دیدن ببرک کارمل رفتم، وی در آنجا حضور نداشت. ... علت را از خدمه و مؤظفین قصر پرسیدم. گفتند چیزی نمیدانند. تنها یکی از آنان گفت:«دیشب ناوقت ها، از بالای این تپه ها بالای قصر فیرهایی صورت گرفت».

دانستم که علت انتقال آنها از اینجا، واقعاً مصوونیت بیشتر بوده است. هنوز اینجانب بحیث وزیر مالیه برای اشغال وظیفه نرفته بودم، جانب شهر آمدم و خود را به صدارت رساندم. ببرک کارمل و محافظین و سایر رفقا در تعمیر صدارت بودند»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 273). او بعد ها می نویسد که «بتاریخ 15 جدی 1358 با کارمندان وزارت مالیه معرفی و شروع بکار» نموده است(رک:عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 402).

 در حالیکه عبدالوکیل به آغاز و ادامه کار خود بحیث وزیر مالیه کمتر علاقه نشان میداد، با سؤاستفاده از دوستی و شناخت خود با محمد رفیع، از یکطرف ماهرانه و در غیاب او را تخریب می کرد و از طرف دیگر تلاش بعمل می آورد نفوذ و مواضع خود را در وزارت دفاع تحکیم بخشد. عبدالوکیل درین زمینه تاحدی پیش رفت که سؤظن ببرک کارمل را نسبت به خود برانگیخت.

عبدالوکیل خود در مورد تخریب محمد رفیع؛ چنین مینماید:[«... به تاریخ 23 جدی 1358 ساعت هفت شام نزد ببرک کارمل رفتم و پیرامون انکشافات و اطلاعات درون حزبی، مطالبی را با ببرک کارمل در حضور نورمحمد نور و صالح محمد زیری، طرح نمودم ... از همین اکنون برخوردهای جناحی در درون وزارتخانه ها مخصوصاً در وزارت دفاع مشاهده می شود. ... تقاضا نمودم جلو تکرار این عمل را بگیرند. آنها انتظار چنین مطلب را از من نداشتند. ببرک کارمل با عصبانیت گفت:«خودت حالا میتوانی از قصر بیرون بروی و بعداً در زمینه با خودت صحبت مینمایم» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 414).

عصبانیت ببرک کارمل تا سرحدی که به عبدالوکیل دستور داده که از قصر خارج شود، جز این دلیلی دیگری ندارد که او از نیات عبدالوکیل در اظهارات فوق الذکر او نسبت به وزارت دفاع و آنهم در حضور صالح محمد زیری پی می برد. زیرا او با چنین اظهارات خواسته بود افزون بر تخریب محمد رفیع بمثابه شخص ضد وحدت حزبی، پشتیبانی صالح محمد زیری را نیز با تبارز خویش بمثابه شخصی که از خلقی ها دفاع مینماید، کمایی نماید.

همچنان عبدالوکیل در زمینه تشبث خود در امور وزارت دفاع با اشاره به ملاقات فوق الذکر خود با ببرک کارمل؛ چنین اعتراف مینماید:[«هنوز چند روزی از این ملاقاتم با ببرک کارمل نگذشته بود، که یک شب دوباره به کاری دست زدم که شک و تردید و عکس العمل بیشتر ببرک کارمل را در موردم بوجود آورد. حادثه از این قرار بود که در اول دلو 1358، یعنی تقریباً یک ماه بعد از 6 جدی 1358، به ساعت هشت شام با محمد رفیع وزیر دفاع و گل آقا رئیس سیاسی وزارت دفاع در اتاق کار قومندان گارد جمهوری عزیز «حساس»، وعدۀ ملاقات گذاشتیم.

هدف از این ملاقات، تهیه و معرفی یک لست از مطمین ترین و ورزیده ترین صاحب منصبان و افسران نظامی بود، که من قبلاً در زمان حاکمیت محمد داوود با آنها شناخت داشتم و کار مینمودم و باید آنها را به قومندانی گارد معرفی میکردم. ... مصروف تهیه لست ها بودیم که محمود بریالی بدون اطلاع قبلی و بطور تصادفی برای دیدن قومندان گارد وارد اتاق شد. بعد از احوالپرسی از وی خواستیم تا با ما یکجا شود و اگر شناختی در مورد داشته باشد، در تهیۀ لست ها ما را کمک نماید. محمود بریالی به مجرد اینکه متوجه شد که موضوع لست های نظامیان درینجا مطرح است و اینجانب با وزیر دفاع و رئیس سیاسی و قومندان گارد جمع شده ایم، ظاهراً چیزی به زبان نیاورد. در حالیکه از چهره اش ناآرامی بیمورد هویدا بود، وارخطا و با رنگ پریده در جواب گفت:«من مزاحم شما نمی شوم و میروم».

ما به کمک یکدیگر لیست های اعضای نظامی حزبی را تهیه نمودیم و بعد از ختم کار هریک روانۀ منازل خود شدیم.

برحسب معمول، بعضی روزها قبل از رفتن به وزارت مالیه به ملاقات ببرک کارمل میرفتم. ... در یکی از این روزها ببرک کارمل رو بطرف من نمود و گفت:«رفیق وکیل خود چرا دفتر و کار و بار خود را رها میکنی و در امور کارهای دیگران مداخلۀ بیجا مینمایی؟. وظیفۀ خودت نیست که در کارهای نظامی وزیر دفاع رفیع و گل آقا رئیس سیاسی اردو و مسایل گارد مداخله کنی. بگذار آنها از صلاحیت و اتوریتۀ خود استفاده کنند و آنها را تحت تاثیر خود قرار نده. حالا زمان فعالیت های نظامی که در وقت حکومت داوود خان در میان نظامیان میکردی، جایی در حزب ندارد. فعلاً سیستم و سلسلۀ مراتب و عرصه های کار هر رفیق معین و معلوم است و جای مداخله در کارهای دیگران را ندارد. خودت متوجه تنها کار وزارت خود باش، سعی کن وقتی که مطالب بسیار حیاتی و عاجل برای گفتن نداشته باشی، از این به بعد به ملاقات من هم نیا و اگر من ضرورت احساس کردم، خودت را میطلبم».

فوراً متوجه شدم که این گفتار ببرک کارمل ناشی از اطلاع محمود بریالی راجع به ملاقات چند روز قبلم در قومندانی گارد با محمد  رفیع و گل آقا می باشد»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 415 و 416، تکیه از ف. ودان).

برخوردهای خشن ببرک کارمل با عبدالوکیل ـ که نه صرف یکی از کادرهای ارشد حزبی؛ بلکه پسر عمه و مامای همدیگر نیز اندـ آن هم تا حدی که او را به «خارج شدن از قصر» دستور میدهد و یا اینکه «از این به بعد به ملاقات من هم نیا»، افزون بر درک نیات عبدالوکیل نسبت به وزارت دفاع، انگیزۀ اصلی دیگری نیز داشت که ببرک کارمل را تا سرحد نفرت نسبت به عبدالوکیل تحریک نموده بود. این انگیزۀ اصلی که تا این حد باعث رنجش ببرک کارمل از عبدالوکیل گردیده بود، چه میتوانست باشد؟.

گرایشات خودخواهانه و قدرت طلبانۀ عبدالوکیل بمثابه یک کادر ارشد پرتلاش اما کم استعداد، که با اعمال ماجراجویانه، حسادت نسبت به استعداد و موفقیت های کاری سایر کادرهای ارشد حزبی، توطیه و تخریب تبارز مینمود، همیشه درد سرهایی را برای رهبر حزب ببرک کارمل که پسر عمۀ عبدالوکیل نیز بود، باعث می گردید؛ ولی باز هم علی الرغم برخورد انتقادی ببرک کارمل با چنین اعمال او، در روابط آنان نه تنها علایمی از خصومت با همدیگر دیده نمی شد، بلکه متصور نیز نبود. به همین ملحوظ زمانیکه بعد از شش جدی 1358، موضعکیری ها و تبلیغات خصومت آمیز عبدالوکیل نسبت به ببرک کارمل علنی گردید، در میان کارمندان کمیته مرکزی حزب تعجب و کنجکاوی را برانگیخت و درین زمینه، شایعه ای ارسال نامۀ تسلیم طلبانۀ عبدالوکیل از لندن عنوانی حفیظ الله امین مورد تبصره قرار میگرفت و گفته می شد که افزون بر سایر مسایل،  بخصوص محتوای این نامه رنجش ببرک کارمل نسبت به وکیل و خصومت میان آن دو را باعث گردیده است.

 اکنون روشن گردیده که نامۀ مورد بحث ارسال شدۀ عبدالوکیل عنوانی حفیظ الله امین، در اولین روزهای بعد از 6 جدی 1358 توسط مؤظفین، از میان اسناد وزارت خارجه دریافت و به دست ببرک کارمل قرار داده شده بود. ستر جنرال محمد رفیع که محتوای این نامه را خوانده است، اینک؛ هم در مورد تقاضای عبدالوکیل مبنی بر تقررش بحیث وزیر دفاع از ببرک کارمل و هم در مورد محتویات نامۀ مذکور نوشته است. او ضمن به یاد آوردن یکی از ملاقات های خویش که در نخستین ماه های بعد از تقرر خود بحیث وزیر دفاع با ببرک کارمل داشت، در یادداشت های منتشر ناشدۀ خویش؛ درین زمینه چنین نوشته است:[«در جریان کار وزارت دفاع هر روز صبح قبل از رفتن به وزارت دفاع، به ارگ ریاست جمهوری آمده، طی ملاقات مختصر با ببرک کارمل کار دیروز خود را گزارش داده و وظایفی را که لازم میدیدند محول می کردند. این مسئله تقریباً به وظیفۀ هر روزۀ من و اینکه در مرکز می بودم، مبدل شده بود. در یکی از روزها ببرک کارمل بدون آنکه طبق معمول به پائین تعمیر بیاید مرا به اتاق خواب خود خواست و روی چوکی یی که کنار چپرکت او گذاشته بودند، دعوت به نشستن نمود. او بدون آنکه مثل هر روز به گزارش کار روز گذشته ام گوش فرا دهند، به صحبت آغاز نموده گفت:«حزب باوجود جوان بودن آن، فراز و نشیب های فراوانی را دیده و با توطئه های زیادی مواجه شده است که متأسفانه این توطئه ها اکنون هم در وجود افراد در درون حزب قطع نشده، بلکه ادامه دارد». بعد او دست خویش را زیر بالش خود برده، کاغذی را بیرون کشیده و بدستم داد. من میخواستم کاغذ را در جیبم بگذارم تا آن را باخود ببرم و در یک موقع مناسب مطالعه کنم. ولی ببرک کارمل بمن گفت آن را همینجا بخوانم و به او مسترد کنم. شروع به خواندن کردم. کاغذ حاوی نامۀ بود که از لندن عنوانی حفیظ الله امین نوشته شده بود و در متن آن، آنچه فحش و بدگویی که بود به ادرس کارمل تحریر و از حفیظ الله امین با اغراق توصیف و تمجید بعمل آمده و در اخیر نوشته بود که حاضر است با تمام امکانات خویش تحت رهبری او قرار گرفته و خدمت نماید. در پایان نامه امضای عبدالوکیل وجود داشت.

نامه را خواندم و اظهار تأسف کردم. بعد از اخذ اجازه از حضور کارمل، این سوال پیوسته ذهن مرا مصروف میداشت که ببرک کارمل چرا این نامه را و آن هم ماه ها بعد از سقوط حاکمیت حفیظ الله امین جهت خواندن برایم داد. بالاخره دانستم که کارمل میدانست وکیل در گذشته هم صنف من بود، با او رابطۀ رفیقانه داشتم، بعد عضو ارتباطی من بود و اکنون مناسبات او با کارمل خراب شده است و می باید من با خواندن نامۀ ارسالی عبدالوکیل از لندن به حفیظ الله امین، بر روابط حسنه ام با عبدالوکیل تجدید نظر نمایم. این مفکوره زمانی تقویت شد که کارمل به شکلی از اشکال برایم گفت که وکیل میخواست به عوض من وزیر دفاع مقرر گردد که او این خواهش وی را نپذیرفته است»].

محتوای نامۀ متذکره که به رنجش شدید ببرک کارمل منتهی و در نتیجه باعث آن گردیده بود که نه تنها ببرک کارمل به خواسته های مقام طلبانۀ عبدالوکیل جواب رد بدهد؛ بلکه با او برخوردهای تحقیر آمیز نیز بعمل آورد. در مقابل عبدالوکیل نیز نسبت به ببرک کارمل مواضع خصمانه اتخاذ و بطور علنی و سازمانیاته علیه او به مبارزه  آغاز و بخصوص تلاش بعمل آورد تا او را نزد مقامات رهبری اتحادشوروی بی اعتبار سازد. درین زمینه عبدالوکیل پیشتر و بیشتر از همه نقش ایفا نموده و با سؤ استفاده از روابط فامیلی و اعتماد متقابل قبلی خویش با ببرک کارمل، پیوسته به کارمندان سفارت و رهبری شوروی اطلاعات ارایه داشته است. آیا چنین ادعا راست است؟. حقایق تکانده پیرامون این مسئله را در قسمت بعدی این سلسله مطالعه خواهیم نمود.

ادامه دارد