به ادامۀ گذشته، قسمت بیست و سوم، مؤرخ:31 اگست 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یاداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

 قسمت بیست و سوم

تشدید اختلافات و آغاز مبارزۀ سازمانیافتۀ

فـرکسیونی عبدالـوکیـل عـلیه ببـرک کارمل

افزون بر رد درخواست عبدالوکیل مبنی بر تقررش بحیث وزیر دفاع، عدم وجود نام او در فهرست اعضای جدید بیروی سیاسی حزب که عبدالوکیل توقع آن را داشت، باعث نارضایتی مزید او از ببرک کارمل گردید. این نارضایتی ها را عبدالوکیل حتی در زمان نوشتن خاطرات سیاسی خود نیز نتوانسته پنهان نماید و آن را چنین تبارز داده است:« بنابر دلایل معین، در اعلام پست های رهبری حزبی  و دولتی عجله صورت گرفت. در حالیکه باید تمام اعضای کمیته مرکزی و شورای انقلابی فراخوانده می شدند و طی جلسات جداگانه، بشکل قانونی تعیینات اعضای حکومت  و شورای انقلابی و رهبری حزب صورت می گرفت.

 همچنان بتاریخ 29 دسامبر 1979 باز هم بطور عجولانه اسمای اعضای بیروی سیاسی اعلام گردید در حالیکه نه کمیته مرکزی جلسه نموده بود و نه پلینوم حزب دموکراتیک خلق دایر گردیده بود. صرف با مشوره با یکی دو تن، ترکیب اعضای جدید بیروی سیاسی اعلام گردید»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 368، تکیه روی برخی جملات از ف. ودان).

ایجاد و تعمیق مخالفت میان عبدالوکیل و ببرک کارمل، باعث آن می گردد که عبدالوکیل مبارزۀ فرکسیونی سازمانیافته را علیه رهبر حزب آغاز نماید و بدین ملحوظ او برخلاف اساسنامۀ حزب، تشکیلات فرکسیونی را در داخل حزب ایجاد نمود که خودش در مقام رهبر و چند تن از کادرهای ناراضی پرچمی در هستۀ مرکزی آن قرار داشتند. بدین شکل عبدالوکیل شماری از «ناراضیان پرچمی» را بدور خود جمع نموده و توأم با تفاهم، همکاری و تبارز علنی نزدیکی غیرعادی با سیدمحمد گلابزوی، علیه ببرک کارمل موضعگیری نموده و درین زمینه هم خودش به تبلیغات خشن ضد ببرک کارمل، بخصوص در میان مشاورین شوروی پرداخته و هم چنین تبلیغات را بوسیلۀ فرکسیون مربوط خویش استقامت میداد. سلطان علی کشتمند درین زمینه؛ چنین مینویسد:«شماری از ناراضیان پرچمی پیرامون عبدالوکیل عضو کمیته مرکزی حزب و وزیر مالیه گرد آمده بودند و سید محمد گلابزوی عضو کمیته مرکزی و وزیر امور داخله بگونۀ مفهوم شده رهبر خلقی های نا راضی تلقی میگردید. کارمل انگیزۀ مخالفت هر دو و جانبداران شان را تمایل به ارتقأ به مقامات رهبری حزب و جاطلبی میخواند و آنان نسبت به کیش شخصیت ببرک کارمل انتقاد میکردند»(سلطانعلی کشتمند، یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی، جلد سوم، صفحات 707و 708).

اما عبدالوکیل در کتاب مورد بحث خویش بدون کوچکترین اشاره ای به واقعیت مربوط به تشکیل فرکسیون متذکره توسط خویش بمثابه یکی از واقعیت هایی که باعث گردیدند او مورد غضب ببرک کارمل قرار گیرد، ببرک کارمل و «اکثریت پرچمی ها» را پیوسته مخالف وحدت حزبی میان دو جناح حزب معرفی نموده، خود را در زمرۀ «عدۀ محدودی در جناح پرچم» می شمارد که قربانی تلاشهای خویش جهت «وحدت واقعی و صادقانه» میان جناح های حزب گردیدند. او با چنین استدلالی نتیجه می گیرد که گویا همین عدۀ محدود طرفدار وحدت حزبی:«مورد خشم اکثریت پرچمی ها قرار می گرفت و باعث تجرید شان در میان رهبران، کادرها و صفوف جناح پرچم گردید که اینجانب را نیز جزء این اشخاص میدانستند»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 418). بربنیاد چنین برداشت بی بنیاد و توجیه محیلانه است که عبدالوکیل میخواهد چنان جلوه دهد که گویا او قصور دیگری نداشت، صرف او و «عدۀ محدودی در جناح پرچم» یعنی اعضای فرکسیون او که خواهان «وحدت واقعی و صادقانه» میان دو جناح حزب بودند، قربانی چنین خواست شریفانۀ شان شده، در نتیجه  و به همین علت «مورد خشم اکثریت پرچمی ها» و ببرک کارمل قرار گرفته بودند.

باید گفت که عبدالوکیل یکی از آن نزدیکان ببرک کارمل است که اولتر از هرکس و بیشتر از تمام مخالفین ببرک کارمل که چه در جناح پرچم و چه هم در جناح خلق قرار دشتند، با گفتار و اعمال خود ـ چه از موضع دوستی و چه از موضع دشمنی ـ به او ضرر رسانیده است. بعد از شش جدی 1358 عبدالوکیل نخستین فردی بود که همراه با اعضای فرکسیون تحت رهبری خویش بطور سازمانیافته تلاش بعمل آورد تا ببرک کارمل را نزد مقامات رهبری اتحادشوروی تخریب و بی اعتبار سازد و ببرک کارمل نیز علی الرغم توصیه های کارمندان سفارت و مشاورین شوروی، مانع ارتقای عبدالوکیل به مقامات حزبی و دولتی میگردید و در نتیجه باعث آن میشد که وکیل هرچه بیشتر به پرخاشگری رو آورد. مثلاً:

عبدالوکیل بعد از اشاره به تدویر پلینوم ششم کمیته مرکزی حزب که می باید به تاریخ 21 جوزای 1360 دایر میگردید؛ چنین مینویسد:[«دو روز قبل از تدویر پلینوم، برای کسب هدایت در بارۀ مسایل مالی به دفتر سلطانعلی کشتمند رفتم. ...؛ وی ضمن صحبت گفت:«رفیق وکیل در آیندۀ نزدیک، خودت همکار نزدیک در حزب و شورای وزیران با من خواهی بود». از صحبت وی چیزی نفهمیدم ... زمانیکه به دفتر برگشتم، مؤظفین دفتر تحریرات برایم اطلاع دادند که سرمشاور وزارت میخواهد مرا ملاقات کند. ملاقات باوی تنظیم شد و چند دقیقه بعد وی به دفترم آمد. بعد از صحبت مختصر گفت:«خوشوقتم از اینکه رفقا کارمل و کشتمند تصمیم گرفته اند تا خودت بحیث عضو بیروی سیاسی، وزیر پلان و معاون صدراعظم در جلسۀ آیندۀ پلینوم حزب تعیین می شوی. ...».

در مقابل گفتم:«از موضوع تا اکنون رفیق کارمل چیزی برایم نگفته است».

سپس ببرک کارمل، به ساعت 11 قبل از ظهر همان روز مرا به اقامتگاه خود (حرمسرای) خواست ... و گفت:«اگر معاون کشتمند باشی از وی اطاعت می کنی؟» در آن زمان کشتمند صدراعظم بود. البته روابط کاری خوبی میان ما موجود نبود

در جواب گفتم:«موضوع اطاعت میان رفقای حزبی نباید مطرح باشد. ما بردۀ یکدیگر نیستیم، بلکه رفیق یکدیگر هستیم. به شما و رفیق کشتمند احترام زیاد دارم. اگر در جریان کارهای حزبی و دولتی تصامیمی که به نفع حزب و اجراآت حکومت، نفع اداره و مردم باشد از آن پشتیبانی و حمایت میکنم، در غیر پیشنهادات خود را ارایه خواهم کرد.» ... ببرک کارمل ... در حالیکه نشسته بود، از جای خود بلند نشد، دست خود را بطرفم غرض خدا حافظی دراز کرد و گفت:«رفیق وکیل! برو، تا زمانیکه اینطور خودخواهی از خود نشان بدهی، مطمین باش که در رهبری برایت جای نیست و ما باخودت جور نمی آئیم.»...

تصمیم در مورد عدم ارتقای اینجانب نه تنها باعث تعجب اعضای رهبری، کادرها و صفوف حزبی؛ بلکه نزد کارمندان سفارت شوروی که در مورد قبلاً از موافقت ببرک کارمل در زمینه اطلاع داشتند، نیز گردید. ... باید صادقانه اعتراف نمایم که اینجانب هم موضع انتقادی ام را در برابر اجراآت دستگاه دولتی و حزبی شدت بخشیدم. درین مدت اکثر جناح خلقی ها که عملاً از رهبری جناح پرچمی ها بخصوص ببرک کارمل، سلطان علی کشتمند، نوراحمد نور، محمود بریالی و نجیب الله ناراضی بودند، بنابر هر ملحوظ و تمایلی که نزد خود شان موجود بود، مناسبات گرم و بازدیدهای دوستانه را با من برقرار ساختند ... اینجانب هم بنابر اعتقاد و ضرورتی که به وحدت هردو جناح داشتم و هم موقعیت ضعیفی که در میان پرچمی ها از آن به بعد نصیبم شده بود، نمیتوانستم از آن استقبال ننمایم.»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 422 ـ 424).

با توجه به اظهارات فوق، عقل سلیم نمیتواند قبول کند که: ببرک کارمل بادرنظرداشت روابط خصمانۀ خویش با عبدالوکیل، یکجا با سلطان علی کشتمند ـ که عبدالوکیل بحیث وزیر مالیه با او نیز«روابط کاری خوبی» نداشت ـ متفقاً تصمیم بگیرند تا او را«بحیث عضو بیروی سیاسی، وزیر پلان و معاون صدراعظم» تعیین نمایند. بنابرین ارتقای او نه از جانب این دو تن از رهبران حزبی و دولتی؛ بلکه از جانب مشاورین و سفارت شوروی مطرح و قبول آن را بر خلاف خواست باطنی ببرک کارمل و  سلطاعلی کشتمند بر ایشان تحمیل نموده بودند که سرانجام ببرک کارمل نخواست در مقابل عبدالوکیل عقب نشینی نماید و با بهانه یی مانع ارتقای او گردید. بر همین اساس بود که برای نخستین بار بطور دقیق سرمشاور شوروی خبر ارتقای او را به «عضویت بیروسیاسی، وزیر پلان و معاون صدراعظم» برایش ابلاغ نموده بود و سرانجام  «عدم ارتقای» او نیز باعث «تعجب کارمندان سفارت شوروی» بخاطری می باید گردیده باشد که آنان نه تنها «قبلاً از موافقت ببرک کارمل در زمینه اطلاع داشتند»، بلکه توافق قبلی او را نیز در زمینه بدست آورده بودند.

ممانعت ببرک کارمل از ارتقای فوق الذکر عبدالوکیل باعث آن گردید که او استقامت اساسی فعالیت خویش را تخریب و بی اعتبار ساختن ببرک کارمل در میان رهبری اتحاد شوروی تعیین و به این منظور ـ به گفتۀ یکی از یاران آن زمان او ـ به اعضای فرکسیون خود پیوسته میگفت:«پشت افغانها نگردید در بین مشاورین شوروی کار کنید، باید ما بدیل ببرک کارمل باشیم». بادرنظرداشت همین استقامت فعالیت هدفمند و سازمانیافتۀ او است که خود در زمینه؛ چنین اعتراف مینماید:«ناگفته نباید گذاشت که رهبری حزبی و دولتی اتحادشوروی از تمام نظریات، پیشنهادات و انتقاداتی که پیوسته در ملاقات های خود در کابل با مسوولین درجه اول آنها داشتم و آنها آن را به مسکو گزارش داده بودند، آگاهی قبلی داشتند» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 426، تکیه از ف. ودان)

گزارش«نظریات، پیشنهادات و انتقادات» عبدالوکیل توسط «مسوولین درجه اول» اتحاد شوروی در کابل به «رهبری حزبی و دولتی» آن کشور و پادرمیانی سایر حامیان عبدالوکیل باعث آن گردید که مسئله یی بنام عبدالوکیل در عالیترین سطح رهبری ح. ک. ا. ش (اجلاس بیروی سیاسی آن حزب) مطرح و در نتیجه ملاقات او را با پاناماریوف عضو بیروی سیاسی و رئیس شعبۀ روابط بین المللی حزب کمونیست اتحادشوروی تدارک و بدین منظور او را ظاهراً جهت «مذاکرات اقتصادی و مالی» با وزارت مالیۀ آن کشور به مسکو دعوت نمودند. این ملاقات به تاریخ دهم نوامبر 1982 (19 عقرب 1361) تقریباً یک ماه قبل از تدویر پلینوم دهم کمیتۀ مرکزی صورت گرفت. در اولین فرصت پاناماریوف به وکیل میگوید:«رفیق وکیل، بیروی سیاسی حزب ما تصمیم گرفت که خودت را به مسکو به نام مذاکره با وزارت مالیه دعوت کنند و برایم وظیفه داده اند که از نزدیک نظریات و پیشنهادات خودت را بشنوم و بعد بیروی سیاسی را از جریان صحبت با خودت مطلع سازم»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 425) و در اخیر ملاقات، او از عبدالوکیل چنین تمجید نموده و به وی توصیه مینماید:«رفیق وکیل صحبت های خودت را با دقت شنیدم، صراحت لهجه و احساسات بسیار دوستانه و روحیۀ عمیق حزبی و وطندوستی که در گفتارهایت نهفته است، از آن بسیار خوشنود شدم و آن را قابل قدر میدانم. مطالبی را که برایم گفتی برایم بسیار دلچسپ بود و به بیروی سیاسی آن را گزارش میدهم. رفقای ما در کابل بعداً با خودت به تماس می شوند و از نتایج ارزیابی ما ترا آگاه می سازند. ولی خودت از ملاقات و صحبت خویش با من به رفیق کارمل چیزی نمیگوئید و تنها در بارۀ ملاقات هایی که با مسوولین وزارت مالیه داشتی به وی گزارش میدهی» (وکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 430، تکیه از ف. ودان).

عبدالوکیل درین ملاقات آنچه «کاسه و کوزه» بود بر فرق ببرک کارمل می کوبد و او را چه مستقیم و نام گرفته و چی غیر مستقیم مورد تیر کینه توزانۀ ناشی از عقده های مقام طلبانه خویش قرار میدهد: مثلاً اکنون که در کتاب مورد بحث خویش، برعکس زبان تیز و تندِ تخریبی توأم با بکاربرد رکیک ترین کلمات، آگاهانه و هدفمند تلاش نموده چنان وانمود سازد که گویا با ببرک کارمل در غیاب او نیز برخورد احترام کارانه داشته است، با آن هم در مورد محتوی ملاقات متذکره؛ چنین مینویسد:

وقتی پاناماریوف می پرسد:«چرا وضع در جمهوری دموکراتیک افغانستان طوریکه لازم است، بهبود حاصل نمی نماید؟»:

وکیل ضمن توضیح سایر مسایل، حریف اصلی (ببرک کارمل) را از یاد نبرده؛ اظهار مینماید:«رهبران حزب و دولت به ولایات و محلات دور افتادۀ کشور کمتر سرمیزنند و در کارفعال سیاسی، تبلیغاتی و سازمانی در آنجاها سهم نمی گیرند. ... مثلاً اگر ببرک کارمل بحیث رهبر حزب و دولت در ننگرهار و یا هرات، در پهلوی سازمانهای حزبی و قطعات قوای مسلح برای یک هفته بسر ببرد و کارهای شان را از نزدیک ارزیابی و رهنمایی کند، به یقین که تاثیرات بزرگ سیاسی و تبلیغاتی را ببار می آورد و حزب و رهبران آنرا با مردم نزدیک می سازد. برعکس، تمام اعضای بیروی سیاسی و کارمندان درجه اول دولتی سعی دارند تا برای استراحت و یا تداوی درین حالت جنگی به اتحاد شوروی بیایند. ... در چنین حالت، چه انتظار بهبود بیشتر کارها و برنده شدن در جنگ را میتوان داشت. ... فشار جنگ به دوش پائینی هاست و هر روز آنها و فرزندان شان قربانی میدهند. در حالیکه فرزندان رهبران [اشاره به فرزندان ببرک کارمل است که در آن زمان مشغول تحصیل در اتحادشوروی بودند. ف. ودان] مشغول تدریس به اتحادشوروی و دیگر کشورها می باشند»(وکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 428).

جالب است که عبدالوکیل انتقادات فوق را در حالی مطرح مینمود که خودش طی «دورۀ پنج سالۀ کار» خویش «در وزارت مالیه»، یکبار هم به یکی از ولایات سر نزده، همچنان طی همین مدت چه بسا اعضای پیر و جوان فامیلش در اتحادشوروی مصروف تحصیل بودند و حتی همین سفر مورد بحث خودش نیز بیشتر از یک ماه (از 19 عقرب ـ 20 قوس 1361، مطابق 10 نوامبر ـ 11 دسمبر 1982) در اتحاد شوروی طول می کشد که به احتمال قوی، اکثر این مدت را می باید در کدام استراحتگاه آن کشور بسر برده باشد.

افزون بر آن زمانیکه پاناماریوف سوال اساسی دوم و آخرین خود را مطرح می کند که: «رفیق وکیل، چرا وحدت درون حزبی تان ... تحکیم نمی یابد، علت آن چیست؟»

وکیل باز هم ضمن سایر مسایل؛ جواب میدهد:[«... به صراحت بگویم که نقش ببرک کارمل در تامین وحدت میتواند خیلی برجسته باشد. همانطوریکه نقش حفیظ الله امین در تشدید اختلافات و انشعاب میان دو جناح برجسته بود. متأسفانه رفیق کارمل را نزدیکانش زیر فشار قرار داده و مشوره های مسوولانه و دلسوزانه بوی نمیدهند و کمکش نمی نمایند تا این زخم کهنه مداوا گردد. ... آنها بجای آنکه رفیق کارمل را در امر تلاش برای وحدت کمک نمایند، سوالات گوناگون  و متعدد را در ذهنش جا میدهند. ...

پاناماریوف درین قسمت سوال نمود:«مثلاً کی ها؟». در جواب گفتم:«مثلاً اطلاعات غرض آلود دکتور نجیب الله رئیس «خاد»، گل آقا رئیس عمومی امور سیاسی اردو، محمود بریالی، نجم الدین کاویانی رئیس تشکیلات حزبی، نوراحمد نور، دوکتور اناهیتا راتبزاد و سرانجام سلطانعلی کشتمند»](عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 429).

باید گفت که ملاقات عبدالوکیل با پاناماریوف و اطلاعات و گزارشاتی را که او طی این ملاقات به بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحادشوروی علیه ببرک کارمل ارایه کرد، بخاطر پاناماریوف را«خوشنود» ساخت و برایش «بسیار دلچسپ بود» که از طرف یکی از کادرهای سابقه دار حزبی یی ارایه گردیده بودند که خویشاوند ببرک کارمل بود و در گذشته  با او روابط خیلی ها نزدیک داشت. بنابر چنین روابط است که ببرک کارمل به وکیل گفته بود:«وکیل، طوریکه ترا من می شناسم، خودت، خود را نمی شناسی و همین قسم مرا می شناسی، خودم خود را نمی شناسم»(عبدالوکیل با نقل از ببرک کارمل، همانجا، جلد اول، صفحه 423)

بنابرین گزارشات و اطلاعات عبدالوکیل به مقامات شوروی، چه در کابل و چی در مسکو بود که برای نخستین بار ذهنیت های منفی یی را نسبت به ببرک کارمل در سطح بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحادشوروی و سایر مقامات رهبری آن کشور تثبیت نمود، که سوالهای مربوط به آن قبلاً زمینه یافته بود. در حقیقت همین گزارشات و اطلاعات عبدالوکیل، نخستین سند تشخیص «مریضی» ببرک کارمل محسوب گردید. بی جهت نیست که این ادعای جنرال قادر را عبدالوکیل نیز تائید می نماید؛ که نوشته است:«بیش از این هم در گفتگوی دو به دو و خصوصی، اوستینوف [وزیر دفاع و عضو بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحادشوروی] با یادآوری اینکه کارمل مریض است گفت روی من حساب می شود و نظرم را پرسید. من گفتم نه! این اولین باری بود که در مورد «مریضی کارمل» از زبان روس ها می شنیدم. فهمیدم که کارمل اعتماد اتحادشوروی را نسبت به خود از دست داده است. پروسۀ برکناری اش تقریباً پنج سال دوام کرد. این را هرکس نمی فهمید»(عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 450، با نقل از: خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر، که توسط پرویز آرزو تحریر گردیده، صفحه 374)

 به هر صورت بعد از «شاهکار» فوق بود که قرار گفتۀ خود عبدالوکیل، او «یک روز قبل از برگزاری پلینوم دهم که به تاریخ 21 قوس 1361 [(12 دسمبر 1982)] برگزار گردید، از مسکو به کابل» میرسد و همان روز به ملاقات ببرک کارمل میرود. ببرک کارمل که میداند عبدالوکیل چه گل هایی را می باید در مسکو به آب داده باشد، بعد از شنیدن گزارش مذاکرات او با «مقامات وزارت مالیه و بانک مرکزی اتحادشوروی»، نیشگونه به زخم او نمک پاشیده؛ برایش میگوید:«فردا پلینوم است و باز خودت را به بیروی سیاسی ارتقأ نداده ایم. صرف رفیق ظهور رزمجو و رفیق جنرال قادر را به بیروی سیاسی ارتقا میدهیم. یاسین صادقی و رفیق خودت میر صاحب کاروال به دارالانشای کمیته مرکزی ارتقأ می یابند» و وکیل به جواب او میگوید:«رفیق کارمل، من هم منتظر ارتقای خود از جانب شما نیستم». و ببرک کارمل درک میکند که وکیل اگر«منتظر ارتقای خود» از جانب او نیست، پس برای ارتقای خود به «کجا» و «کی» چشم دوخته است. به همین ملحوظ با «عصبانیت» عکس العمل نشان داده و به او میگوید:«بعد از این اعمال و برخوردهایت را بطور جدی تحت نظر دارم و اگر در آن تجدید نظر نکنی، برایم قابل تحمل نخواهد بود» (رک:عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 430 و 431، تکیه از ف. ودان).

ولی علی الرغم آن ببرک کارمل با توجه به آن «کجا» و «کی» حامی عبدالوکیل، مجبور بود او را برخلاف میل خود یک سال و هشت ماه دیگر نیز بحیث وزیر مالیه «تحمل» نماید و در سرانجام آن؛ عبدالوکیل «شام یکی از روزهای ماه اسد 1363، از طریق تلویزیون در جریان خبرها بدون اطلاع و مشورۀ قبلی» با خودش، می شنود که «بنابر پیشنهاد شورای وزیران و منظوری هیئت رئیسۀ شورای انقلابی و بیروی سیاسی کمیته مرکزی ح. د. خ. ا، به غرض بهبود و تشدید دسپلین بیشتر امور مالی، دوکتور محمد کبیر بحیث وزیر مالیه تعیین گردید». و متعاقبا عبدالوکیل فردای آن به دفتر هیئت رئیسۀ شورای انقلابی احضار و تقررش بحیث سفیر در جمهوری سوسیالستی ویتنام ابلاغ و سرانجام به تاریخ 4 سپتمبر 1984 کابل را ترک و بعد از اقامت چند روزه در مسکو، به هانوی پایتخت ویتنام پرواز مینماید. قبل از آنکه عبدالوکیل کابل را به سوی ویتنام ترک گوید، ببرک کارمل در آخرین ملاقات به او چنین گفت:«... خودت برو ویتنام. من از فعالیت های خودت در آنجا بی اطلاع نخواهم بود. ولی یک چیز را هم برایت میگویم، برادر و خواهرت را متوجه بساز که بعد از رفتن خودت دست به فعالیت و تبلیغات ضد رهبری حزب نزنند» (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 441، تکیه از ف. ودان).

ایا عبدالوکیل در ویتنام آرام نشست و از «فعالیت و تبلغات ضد رهبری حزب» دست برداشت؟. این جواب به این سوال را در قسمت بعدی این سلسله دنبال مینمائیم.