Gedaab.png

دوکتور نوراحمد خالدی

 

افغانستان در گرداب تشنج

چهارشنبه, اکتبر 11, 2017

تشویش از آیندهء کشور، از دورنمای حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشوردامنگیر فرزندان صدیق این خاک است . درست بخاطر دارم 21 سال قبل در 12 فبروری سال 1996م برای صرف نان چاشت از اداره در شهر کانبیرای آسترالیا برآمدم و داخل شاپنگ مال (یا چارچتهء تجارتی) پهلوی اداره شدم. عظمت، زیبایی، تجمل و فراوانی این شاپنگ مال، آزادی زنها، مردها کودکان در پوشیدن لباس شان، آرامش، آسودگی و شعف مردم همه و همه مرا ناگهان بیاد کشور زادگاهم افغانستان عزیز انداخت. در آنزمان طالبان با حاکمیت استبداد مذهبی قرون وسطایی خود کشور را بالای ساکنین آن به جهنمی مبدل کرده بودند. روی یک چوکی نشستم کاغدی برروی میز بود برداشتم و ناخودآگاه این چند بند شعر از قلمم جاری شد:

بخت ما

ابر سیه به حالت ما گریه میکند – رعد از شتاب حادثه ها ناله میکند

فریاد زدیم و شیون ما ناشنیده ماند – کون و مکان به نالش ما خنده میکند

این کوله بار قامت مارا شکست و ریخت – هربند استخوان بخدا نوحه میکند

ای بخت نامراد چه سیه کردی روزما – کز۱ روزتار ما شب ما قصه میکند

ای "نور" ترا شکوه از این بخت ما چه سود – چون بخت ما ز کوری ما شکوه میکند

(شعر از نوراحمد خالدی)

وضع اسفبار امروز

متاسفانه 21 سال بعد هنوز هم "ابر سیه بحالت ما گریه میکند و رعد از شتاب حادثه ها ناله میکند" وهنوز هم تشویش از دورنمای کشور همانند سال 1996م در تار و پود مردم ما لانه کرده است. همه ساله مناطق سرخ رنگ و مناطق زردرنگ که نقشهء های امنیتی ولایات و ولسوالیهای کشور را لکه دار کرده اند و نمایشگر مناطق تحت اداره و مناطق زیر حملهء طالبان میباشند، گسترش مییابند.

چرا و چگونه وضع اینگونه مبدل شد؟

کنفرانس بن، قانون اساسی و امیدواریها

سرنگونی طالبان درسال 2001م، تشکیل کنفرانس بن، ایجاد دولت موقت به اشتراک تمام نیَروهای ضد طالبان، و بالاخره تصویب قانون اساسی نوین "جمهوری اسلامی افغانستان" در سال 2003 توسط لویه جرگه با حمایت قاطع تمام نیروهای سیاسی و ملی شامل لویه جرگه، که اکثریت آنها در دولت وحدت ملی فعلی هم شامل هستند، و وعدهء کمکهای ملیاردها دالر انکشافی از طرف کشور های ایتلاف ضد طالبان، برای مردم بلا کشیده و ستمدیدهء ما مانند نسیم فرحبخشی نوید یک دورنمای درخشان، یک دورنمای پر ازصلح، صفا، آرامش و رونق میداد.

نادیده گرفتن طالبان در کنفرانس بن و لویه جرگه

اما دریغا که گردانندگان کنفرانس بن و لویه جرگه با نادیده گرفتن و حذف یکی از بازیگران مهم سیاسی آنزمان در وجود طالبان دانسته یا نادانسته تخم ناآرمی را در این سرزمین کاشته بودند. سوالهای زیادی در این مورد میتوان مطرح کرد:

  • آیا این نادیده گرفتن تصادفی بود، غفلت بود و یا قصدی و حساب شده؟
  • چه کسانی در این توطیه دخیل بودند؟
  • آیا کسی نبود که فکر کند چطور ممکن است یک نیرویی که در بیش از 80% فیصد این خاک حکومت میکرد با فرود آمدن چند بمب از طیارات بی 52 عمدتآ بدون مقاومت به زمین فرو رفتند!
  • این دایرکتران دورنمای حیات سیاسی کشور چگونه نتوانستند موجودیت قویترین قدرت منطقوی را که حامی این نیروی سیاسی است نیز در معادلات خود در نظر بگیرند.
  • آیا به فکر کسی خطور نکرد این دیوی که با سلاح خود و موتر سایکل های خود و جیپهای پیکپ خود آب شدند و به زمین فرورفتند بالاخره از جایی سر بر آوردنی هستند!
  • با وجود آن وقتی این نیروی سیاسی پیشنهاد میکند که حاظر است در دولت افغانستان سهم بگیرد این پیشنهاد نادیده گرفته میشود.

باور کنید هرگز حتی در خوفناکترین کابوسهایم فکر نمیکردم روزی شمولیت گروههایی مانند طالبان و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار را در حیات سیاسی کشور و دولت افغانستان به مثابه یک ضرورت زمان برای ایجاد توازن در دولت مفید بدانم و از آن استقبال کنم.

مسافرت به کابل

در سال 2005م به کابل مسافرت کردم، در همه جا شوق و امیدواری موجود بود، سازندگی در شهر دیده میشد، جنگ نبود، آزادی بود و دورنمای کشور روشن و شگوفان معلوم میشد.

2006 و شروع دوبارهء ناآرامیها

متاسفانه درست در سال بعدش، یعنی سال 2006م، اولین فیر مرمیها و انفجار بمبهای دشمنان ترقی، آزادی و سعادت مردم، سایهء شومی بالای امیدواری مردم افگند، سایهء سیاه و شوم جنگ باز در افق کشور از شرق ظاهر شدند. آن دیوی که به زمین فرو رفته بود باز سر بر افراشت!

دشمنان کمین کردهء مردم ما بازهم از غفلت ما و از نفاق ما سو استفاده کردند و مارا بجان هم انداختند. بهانهء یافتند و تیشهء تیزی بدست این بازیگران فراموش شده دادند تا با آن دورنمای امیدواری مردم مارا با خون رنگین کنند. این خونریزی تا امروز با قوت هرچه بیشتر آن ادامه دارد.

فرصت طلبیهای سیاسی، تمامیت خواهی

در هر کشور دیگری در چنین شرایطی نیروهای سیاسی و اجتماعی ضد جنگ اختلافات خودرا کنار میگذاستند و با هم دست بدست داده جبههء واحدی در مقابل دشمان ترقی و پیشرفت میگشودند.

در عین زمان تمام کوشش خودرا انجام میدادند تا با درک نارسایی پروسه صلح و دولت سازی در سالهای 2001-2003 به اصلاح نواقص بپردازند، کوشش کنند دولت جدید افغانستان همه پذیر و همه شمول گردد. اما نه!

در افغانستان کسانیکه با بمبهای طیارات بی 52 امریکایی، دالرهای سی آی ای، اسلحهء بی حد و حسر اردوی امریکا به قدرت رسیدند، امروزه به فرعون های سیاسی-اقتصادی در کشور مبدل شدند، راضی به همه پذیری نبودند، راضی به شراکت دیگران در قدرت نبودند و تمام قدرت را برای خود میخواستند و میخواهند.

َعلایق و منافع قومی سنگ محک این افراد در برخورد با سایرین است. اگر پشتون هستی حتمآ طالب و طالب پرست هستی، طالب نکتایی پوش هستی، حتی اگر شب و روز در مقر عملیات امنیت ملی در جهت شکست نظامی طالبان پلانگداری و عمل کنی!

این افراد فراموش میکنند که به مجرد رسیدن به کابل، طالبان سراغ داکتر نجیب پشتون تبار رفتند!

شکستن سمبولهای ملی

شکستهای پیاپئ در پروسه های دموکراتیک نه تنها چشمان این فرصت طلبان و تمامیت خواهان را باز نکرد بلکه تصمیم آنها را در تخریب شالوده های تاریخی و ملی این کشور و این دولت جدی تر، راسختر و عاجل تر ساخت.

یا همهء قدرت در دست این فرعونها باشد یا اینکه این کشور را خراب میکنند!

اینها فکر شان اینست که سیاست همان جدایی است؛ بزن و خراب کن! هر چیز که دم دستت آمد ، خراب کن!

بعد از حادثهء سقوط قندز لطیف پدرام به وضاحت از رهبران اقوام غیرپشتون دعوت کرد تا سمبول های ملی این کشور را بشکنند. به گفتهء او با استفاده از فرصتهایی که موجودیت نیروهای بین المللی برای آنها فراهم کرده است باید این کار را یکسره کنند چون بعدآ به گفتهء آقای پدرام چنین فرصتی میسر نخواهد شد.

طوریکه میبینیم هدف شکستن است، هدف تخریب و فروریختن هویت تاریخی، هویت جغرافیایی و هویت ملی و ارزشهای ملی، ادبی و فرهنگی کشور افغانستان است.

یکی قبول ندارد که در این سرزمین از دهها هزار سال به اینطرف انسانها میزیسته اند،. از پنجهزار سال به اینسو تمدنی را ایجاد کرده اند و از زمان احمدشاه ابدالی (سال 1747م) به اینطرف کشور و دولت مستقلی را بنیاد نهاده اند.

دیگری تاریخ سیاسی دولت افغانستان را ازیکصد سال به اینطرف، از زمان امیر عبدالرحمان خان حساب میکند! گویا جنگهای اول و دوم انگیسها در این سرزمین با گله های مردم بدون رهبر و دولت بوده اند!

آنکه چند کلمهء در مورد پروسهء تکامل دولتها خوانده است با طمطراق استدلال میکند چون سرحدات کشور در زمان عبدالرحمن خان بصورت رسمی ترسیم و تسجیل شدند، پس آغاز دولت افغانستان هم از همین زمان است. اگر این منطق را قبول کنیم دولتهای َمعاصر روسیه و ایران هم از زمان عبدالرحمان خان ایجاد شده اند!

دیگری کشور مستقل و دولت افغانستان را ساختهء استعمار انگلستان میداند و با گستاخی امپراطوری ابدالی و سه جنگ قهرمانانهء مردم افغانستان در مقابل تجاوزهای استعمار انگلیس را نادیده میگیرد

هرات را "ایران زمین" مینامد. حتی اگر فرض کنیم این بیان بر اساس افسانه های شاهنامه حتی درست هم باشد آیا در موجودیت ادعای تاریخی دولت ایران و ایرانیها برای مالکیت این شهر آیا همچو بیان از جانب شخص مهمی در دولت افغانستان کار مناسبی است؟.

روشنفکرنمای دیگری به وظاحت در صفحهء فیسبوک خود مینویسد که او ایرانی است (عزیز آرینفر) و جالب اینکه این شخص مدتی هم به عنوان سفیر کبیر افغانستان در یک کشور ایفای وظیفه کرده است.

شخص دیگری تا آنجا پیش میرود که مدعی است شعرای معروف از فرخی تا عنصری بلخی سلطان محمودغزنوی و شاهان بعدی را در اشعارخود شاه ایران می خواندند (چه شد ادعای خراسان!). در حالیکه در زمان سلطان محمود غزنوی به سرزمین ایران امروزی عراق عجم گفته میشد (به اشعار نظامی گنجوی مراجعه کنید).

چهرهء دیگری موجودیت جنوساید قومی یا قتل عام را در افغانستان (مانند آنچه در کشور روواندا در افریقا اتفاق افتاد) جعل میکند و میکوشد اقوام کشور به جان هم افتاده در مناطق خود اعلان خودمختاری کنند.

عدهء در تلاش شخصیت کشی چهره های ملی ادبی و آثار ادبی و تاریخی پشتونها اند.

یکی از همچوعناصر تعجب میکند که چرا ترکنمهای افغانستان در موجودیت کشور مستقل ترکمنستان تا حال به آن کشور نه پیوسطه اند!

فردی هم به تلخی از لغزیدن تدریجی قدرت مطلق دولتی ازپنجه های شورای نظار از سال 2001 به اینسو شکایت میکند.

عدهء میگویند یا مرام ما بر آورده شود یا اینکه کشور را تجزیه میکنیم! بدون توجه به اینکه هر اقدامی در جهت تجزیه و فدرالیزم قومی، مصیبت بار خواهد بود زیرا به تصفیهء حساب با اقلیتهای ناراض خواهد انجامید.

اخیرآ تعداد دیگری از افغان بودن خود انکار میکنند و چون میدانند با موجودیت اسم افغانستان، ملیت مردم آن ناگذیر "افغان" خواهد بود بنابر آن ایجاد اتوپیای خیالی خودرا با تغییر نام افغانستان میخواهند آغاز کنند!

تخریب کردن سمبولهای ملی کار ناسیونالیزم تنگنظرانهء قومی ضد پشتون تعدادی افراد است.

این کار امروز به جایی رسیده که به وطن ستیزی تمام عیار مبدل شده و هدف آن تنها و تنها تخریب، ویرانگری، ذلیل کردن و تحقییر کشور و دولت افغانستان چیز دیگری نیست.

این پروسهء خرابکاری با تخریب سازمان دولتی افغانستان و اردوی آن از زمان به قدرت رسیدن دولت مجاهدین به مشورهء مشاورین خودی و بیگانه (مراجعه کنید به نوشته های پروفیسور امین صیقل و بل میلی هردو از پوهنتون ملی آسترالیا در سالهای 1990م) . آغاز میگردد.

این پروسهء پشتون ستیزی ووطن ستیزی و تخریب وطن و هرچه در گذشته بنام افغانستان و افغان وجود داشته بخصوص بعد از انتخابات به اوج جنون آمیزی رسید. یا ما یا هیچکس.

کسانیکه در سال 2003 به قانون اساسی جدید رای دادند امروز در فکر تعدیل آن هستند.

در قانون اساسی مسجل شد که:

ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشه‌يي، نورستاني، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر، براهوي و ساير اقوام مي‌باشد. برهر فردي از افراد ملت افغانستان کلمه افغان اطلاق مي‌شود. (مادهء چهارم).

امروز تعدادی از همان افراد مدعی اند که آنها "افغان نیستند".

پیشنهاد میکنند تا داکتر عبداله و جناح وی لویه جرگه قانون اساسی را دایر کند تا اسم افغانستان و ملیت مردم افغانستان را تبدیل کند.

آیا تبدیل کردن نام افغانستان و تبدیل کردن ملیت افغانستان از مسایل مبرم و ترجیحی روز کشور است؟

از قضا این همه هیاهو در حالی است که کشور در آتش تروریزم مذهبی طالبان میسوزد و اخیرآ هیولای سیاه داعش به آن اضافه شده ودشمنان منطقوی تیغهای خودرا برای تجزیهء این کشور نیز تیزتر کرده اند.

آیا مدعیان تغییر نام کشور و تغییر ملیت کشور فکر کرده اند که این عمل شان چه تعدادی را به دامان طالبان میراند؟

ایکاش تغییر نام حلال مشکلات ما میبود. برعکس هرگونه اقدام در این جهت، بدون توجه به اینکه قوم پشتون از لحاظ عددی قوم بسیار بزرگی است که در بیشترین ساحات جغرافیایی این کشور مسکون هستند؛ فاجعه آمیز خواهد بود.

به گفتهء آقای حنیف معروف در فیسبوک: "گیریم که نام را به آریانا، خراسان وووو تبدیل کردیم گیریم که دوباره آن جمشید را با نسیم وجشن ملایم نوروزی از زیر آوار ام البلاد بیرون آوردیم وبر تخت نشاندیم؟ کی ضمانت آوردن ګفتار نیک ، پندار نیک، وکردار نیک را میکند؟ ما خو بد رقم پر عقده هستیم."

یک روز این کشور به کمک فرزندان اصلی آن دوباره به پا استاده شده و صلح به این مرزوبوم برخواهد گشت. در آن زمان شرمندگی نصیب کسانی خواهد بود که در وقت مصیبت از افغان بودن صرف نظر کردند و به ذلیل کردن کشور خود پرداختند!

پایان