به ادامۀ گذشته، قسمت سی ام، مؤرخ:  31 اکتوبر 2017

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

 

قسمت سی ام

 

خروج کامل عساکر اتحاد شوروی از

افغـانستـان و آغاز توطئه هـای جدید

 

در مادۀ پنجم  یکی از توافقنامه های ژینو تحت عنوان «موافقتنامه در بارۀ ارتباطات متقابل برای حل اوضاع مربوط به افغانستان»، پیرامون خروج کامل نیروهای نظامی اتحادشوروی از افغانستان؛ درج گردیده بود که:«... مطابق به چارچوب زمانی که مورد موافقت جمهوری افغانستان و اتحادشوروی سوسیالیستی قرار گرفته است، خروج مرحله به مرحلۀ قوای خارجی به تاریخ انفاذ متذکرۀ فوق [(15 می 1988)] آغاز خواهد شد. نیم قوا تا تاریخ 15 اگست 1988 خارج می شود و خروج تمام قوا در ظرف 9 ماه تکمیل خواهد شد».

طرح خروج قوای شوروی از افغانستان، جریان اتخاذِ آمادگی ها برای خروج مذکور و حقایق بوقوع پیوستۀ بعد از تکمیل خروج، نشان دادند که جوانب مختلف خارجی دخیل در وضعیت افغانستان (بخصوص: ایالات متحدۀ امریکا، اتحادشوروی، پاکستان، ایران و عربستان سعودی)، هریک سناریو یی از توطئه هایی را روی دست گرفتند بودند تا در فقدان حضور قوای متذکره و در شرایط ایجاد خلای ناشی از آن، با تعمیل این سناریوها، بی توجه به منافع ملی افغانستان و در تقابل با همدیگر، حد اکثر منافع شان را حفظ و یا بدست آورند. به همین ملحوظ و طی زمان مورد بحث، هر یک از این کشورها، توأم با بازی های پیچیدۀ سیاسی، استخباراتی و نظامی، تلاش نمودند تا عوامل افغانی شان را نیز جدیداً آرایش و به میدان رقابت سوق نمایند. این اقدامات باعث تحرکاتِ جدیدی هم در داخل حاکمیت جمهوری افغانستان، هم در میان تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران و هم در میان طرفداران شاه و چهره های شاخص تکنوکرات های افغانی مقیم کشورهای غربی گردید، که بنابر ارتباط سلسلۀ بحث خویش، عجالتاً با صرفنظر از جوانب دیگر، درینجا صرف روی تحرکات این عوامل در داخل حاکمیت جمهوری افغانستان تمرکز خواهیم نمود.

نخستین توطئه، پیش کشیدن دوکتور محمد حسن شرق، نخست بحیث صدراعظم و بعد در رآس قدرت دولتی بود که سناریوی آن را  کارمندان کی. جی. بی بر بنیاد بازی استخباراتی ای طرح نموده بودند که قبلاً این بازی را با بکارگیری حسن شرق و ارتباط دستوری او با مقامات سفارت ایالات متحدۀ امریکا در دهلی، آغاز نموده بودند. برگشت عبدالوکیل از هانوی و تقرر او توأم با فشارهای مزید در کرسی وزارت خارجه و ارتقای او بحیث عضو بیروی سیاسی ح. د. خ. ا، همزمان با برگشت حسن شرق از سفارت افغانستان در دهلی، به هدف تعبیۀ اش بحیث صدراعظم، گامهای اولی در استقامت تدارک افزار تعمیل سناریوی متذکره محسوب میگردیدند.

جریان انتقال عبدالوکیل از ویتنام به کابل، تعبیۀ او در مقام وزارت خارجه و ارتقأ اش را به مقام عضویت بیروی سیاسی ح. د. خ. ا و فشارهای واردۀ مستقیم مقامات و ساختارهای شوروی و عمال افغانی شان را درین پروسه بر رهبری افغانستان، در قسمت های بیست و پنجم و بیست و ششم این سلسله مطالعه نمودیم و انتقال دوکتور محمد حسن شرق از سفارت افغانستان در دهلی و تقرر او بحیث معاون صدراعظم و وزیر امور مهاجرین، بعد از آن ارتقای او به مقام صدارت و سرانجام آغاز عملیات برای نصب موصوف در مقام ریاست جمهوری کشور نیز، پروسۀ ای است پیچیده و توأم با اقدامات استخباراتی، وارد آوردن فشارهای سیاسی و حتی سازماندهی تحرکات نظامی که از جانب رهبری و ساختارهای مربوطۀ اتحادشوروی به منظور تحمیل این پروسه بر رهبری جمهوری افغانستان، بخصوص بر دوکتور نجیب الله تعمیل گردیده و اوضاع بی ثبات کشور را هرچه بیشتر بحرانی می ساخت.

موج جدید از تحرکات بی ثابت سازی اوضاع بوسیلۀ برخی از حلقات در جناح های «پرچم» و «خلق» که در ارتباط و هماهنگی با همدیگر به راه انداخته شده بود، در بستر سناریوی متذکره زمینه داشتند. درین میان فرکسیون تحت نام طرفداران ببرک کارمل که عملاً بوسیلۀ محمود بریالی رهبری میگردید، به تحرکات جدیدی دست زد که باعث عمل دفاعی دوکتور نجیب الله مبنی بر زندانی شدن محمود بریالی و برخی از چهره های شاخص وابسته به او گردید و همچنان تحرکات جدید جناحی یی آغاز گردید که منبع آن سیدمحمد گلابزوی بود و بوسیلۀ نیازمحمد مومند و میرصاحب کاروال تقویه و با پیش انداختن داکتر صالح محمد زیری، به نقطۀ غلیان نزدیک و در نتیجه باعث گردید تا دوکتور نجیب الله ناگزیر گردد تا سبکدوشی دوکتور صالح محمد زیری را از عضویت بیروی سیاسی به پلینوم کمیته مرکزی حزب ارایه نماید. این بحرانهای و حواشی آن به شکلی از اشکال و با بهانه های مختلف، با فراز و فرود چنان ادامه یافت که حزب، نهضت ترقیخواهانۀ کشور، وطن و مردم ما را به تدریج از فاجعه یی به بسوی فاجعه بعدی و سرانجام بسوی سقوط حاکمیت سوق نمودند.

عبدالوکیل که بنابر مواضع، موقعیت ها و ارتباطات خویش، نسبت به هر افغان دیگر به حقایق پشت پردۀ این رویدادها وقوف دارد، اینک در یادداشت های مورد بحث خویش، با افشای بار اول برخی از حقایق تاریخی، که قابل تحسین میبودند؛ اگر این حقایق را با آمیزه هایی زهرآلود دروغ، تضادگویی های آشکار و سبک سرانه یی توأم نمی ساخت. او این خبط را به هدفی مرتکب شده تا بتواند به رویدادهای بوقوع پیوستۀ تاریخی، پوشش دلخواه اش را دوخته باشد. در استقامت چنین تلاش و به هدف شماتت دوکتور نجیب الله است که او؛ چنین مینویسد:

ـ [«بسیاری از اعضای بیروی سیاسی پرچمی ها و خلقی ها با زندانی شدن بدون موجب محمود بریالی و دیگران و سبکدوشی ظهور رزمجو و صالح محمد زیری از بیروی سیاسی، مخالف بودند.

اینجانب ابتدأ با دوکتور نجیب الله در باره صحبت مفصلی را انجام دادم و خواهش نمودم که در شرایط موجود، نباید بحران جدیدی را که به وحدت درون حزبی صدمه بزند بوجود آریم. نجیب الله هیچگونه استدلال قابل قبولی را ارایه نکرد و در عوض با عصبانیت گفت:«رفیق وکیل، اگر میخواهی مانند یک عدۀ دیگر، از آنها پشتیبانی نمایی به خودت تعلق دارد. ...

همچنان عدۀ دیگری از اعضای بیروی سیاسی پرچمی ها و خلقی ها از جمله سلطانعلی کشتمند، محمد رفیع، نجم الدین کاویانی، سیدمحمد گلابزوی، میر صاحب کاروال و دیگران مخالف چنین تصمیم بودند»] (عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحات 564 و 565). او بار دیگر زندانی شدن محمود بریالی را«بدون موجب و دلایل مقنع» و سبکدوشی «دو عضو دیگر بیروی سیاسی» را «بدون موجب» قلمداد نموده است (رک: عبدالوکیل، همانجا، جلد اول، صفحه 567، پراگراف اخیر).

اکنون، سوال اینست که: آیا ادعای عبدالوکیل مبنی بر اینکه؛ زندانی شدن محمود بریالی و همراهان او و همچنان سبکدوشی داکتر صالح محمد زیری و ظهور رزمجو از عضویت بیروی سیاسی حزب، «بدون موجب و دلایل مقنع» بود؟.

دریافت حقایق مرتبط به پاسخ سوال مطرح شدۀ فوق، ایجاب مینماید تا پیرامون محتوی سناریو یی دستگاه استخبارات اتحادشوروی تدقیق نمائیم که پیش کشیدن دوکتور محمد حسن شرق را  در رأس قدرت دولتی جمهوری افغانستان درنظر داشت. برای این منظور لازم است پیرامون مسایل ذیل تدقیق نمائیم:

1 ـ دوکتور محمد حسن شرق بنابر کدام مختصاتِ مربوط گذشتۀ حیات سیاسی خویش، جهت ایفای چنین نقشی در سناریوی مورد بحث از جانب رهبری شوروی برگزیده شد؟.

2 ـ محتوی و هدف سناریوی متذکره چه بود؟.

3 ـ نقش مخالفین درون حزبی دوکتور نجیب الله مطابق این سناریو چگونه بود و سرانجام این بازی چی شد؟:

1 ـ نگاهی مختصر به گذشتۀ حیات

سیـاسی دوکـتور محـمد حـسن شـرق

دوکتور محمد حسن شرق که  در سال 1304 خورشیدی در اناردرۀ ولایت فراه تولد شده، پدر او ملاغلام محمد نام داشت و ملای مسجد بود. بعد از آنکه در سال 1316 مکتب ابتدایی اناردره افتتاح شد، حسن شرق «پس از هفت سال خواندن در مکتب خانگی شامل مکتب رسمی و به صنف دوم داخل» گردید و در سال 1319 از صنف چهارم ابتدائیه مذکور فارغ و در سن 15 سالگی جهت شمول در مکتب «نعلبندی و بیطاری» مربوط وزارت دفاع، به کابل انتقال و او در نخستین روز ورود به مکتب جدید، معلوم نمود که در صورت ادامۀ آموزش درین مکتب، «بعد از دوسال تحصیل، در شفاخانۀ حیوانات یا پرستار و یا نعلبند اسپ ها» می شود.  بنابرین از معلم خود پرسیده بود:«امکان اینکه طبیب حیوانات شوم میسر شده میتواند» و معلم جواب داده بود:«ناممکن». اما او چند روز بعد «نزد مدیر مکتب میرمحمد سعید ارکانحرب» رفته و با جلب ترحم این «آدم رئوف، مهربان و شریف»، از او جهت تبدیلی خویش کمک خواسته؛ که درین زمینه خود چنین مینویسد:«گفتم: مریضم و از نزدیک شدن به اسپ ها میترسم و جای ضربۀ دیروز را که از اسپ برداشته بودم نشان داده خواهش نمودم تا از نعلبندی و بیطاری مرا تبدیل نماید.

مثلیکه به گفته هایم دلش سوخته بود که مهربانانه و پدرانه فرمود، فردا تو را به مکتب صحیه تبدیل می کنم» (رک: دوکتور محمد حسن شرق، تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان، صفحات 19 و 20). در جریان آموزش در مکتب صحیه است که روزی«اسپ های خیلی زیبا، بی نهایت قشنگ، از مشکی که براستی مثل مشک و از ابلقی که کمی از زیبایی ابلقی چشمان دختران تناز نداشت»، او را «متوجه خود نموده و به تماشای آنها نزدیک» می شود و می بیند که «جوانهای پوشیده با لباسهای گرم بر آن اسپ های زیبا و به راستی افسانوی که هر کدام از شهری و یا مملکت دور آورده شده بود، سوار بودند». با دیدن این صحنه ها و تحت تاثیرات روانی آن است که همان شب خواب می بیند. خودش در مورد این خواب خویش؛ چنین مینویسد:«... نمیدانم چه وقت شب بود که خواب میدیدم، مرا به طویلۀ طرف مقابل [(طویلۀ دربار)] برده اند از لباس های گرم مهتران دربار شاهی به اختیارم گذاشتند و سر دسترخوان مهتران دربار نشسته با اوشان یکجا نان میخورم.»( رک: دوکتور محمد حسن شرق، کرباسپوشهای برهنه پا، صفحات 25 و 26). بعد از دیدن «طویلۀ دربار» و رویای نشستن بر «سردسترخوان مهتران دربار» و نان خوردن از این دسترخوان، لحظۀ هم ذهن و روان این نوجوان را آرام نمی گذاشت که روزی در محوطۀ مکتب خویش با«گادی مجلل چهارعرابه ای سیاهی که توسط اسپ سفیدی که جلو آن را گادیران جوان مقبول و خوش اندام، مغرور و از خود راضی بدست داشت» و همراه آن با جوانی روبرو می شود که دارای«قد میانه، چهرۀ گندمی، ابروان پیوسته، چشم های بادامی با بروت های نیمه و ریش کاملاً تراشیده شده و لباسهای سیاه و دکمه های زرد و بوت های نیمه جلادار با پیراهن نخی سفید» بوده که «پشت سرش یک سگ پریت بد چهره» روان بود و این جوان به جواب پرسش های متواتر و کنجکاوی محمد حسن شرق؛ میگوید که:«این سگ، سگ بادارجان من است و من وظیفۀ نگهبانی این سک را دارم» و از معاش، محل سکونت، غذای روزمره، لباسهای تابستانی و زمستانی و سایر امتیازات خود در حالی صحبت مینماید که حسن شرق در رابطه به عکس العمل خود در برابر صحبت او چنین مینوایسد:«به گفته هایش رشکم می آید و حسد می برم و به خود میگویم ایکاش من هم سگ وان بودم» (رک: دوکتور محمد حسن شرق، تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان، صفحات 29 و 30، تکیه از ف. ودان).

دیدن «طویلۀ دربار» و ملاقات با «سگ وان بادار جان»، حسن شرق جوان را تا سطحی مجذوب خویش ساخته بود که هوس نمود به عوض «سگ شکاری حضرت والا» مقرر گردد. خودش درین زمینه حتی حین نوشتن خاطرات سیاسی خود اعتراف مینماید که «حرص و حسادت، کمی کار و لکی نان» باعث آن شد که « ذوق مکتب طبی و داکتر شدن از مغزم دور می شود و به عشق سگ وانی حضرت والا، سر از پا گم کرده، بیاد می آورم روزی که بچه های فارغ التحصیل را جناب وزیر دفاع [(سردار شاه محمود خان)]شهادتنامه میداد و چون اول نمره شده بودم، مرا مورد نوازش خاص قرار داده گفته بود بچه های لایق را مثل فرزندان خود دوست دارم، ولی سوال درینجاست که حالا چگونه می شود به حضور شان مشرف شد و از پهلوی این سگوان از خود راضی و آن گادیوان مغرور وخودخواه بگذرم و افتخار استان بوسی او را دوباره دریابم  و اگر دربان او هم خدای ناخواسته از همردیفان و همقطاران اینها باشند، وای بر این پسر بچه که آرزوی دیدار پدر دارد. باز هم به اصطلاح دلم جوغو جوغو میزند و حرص و آز مرا تحریک میکند. بناءً عریضه ای نوشتم» (رک:دوکتور محمد حسن شرق، تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان، صفحات 29 ـ 31).

طی این عریضه او به وزیر دفاع سردار شاه محمود خان مینویسد که:«...حضور والاحضرت جناب پدر بزرگوار!...

پدرجان!امروز سگوان شما، سگ شما را به علاج آورده بود. معاش و مصرف ماهانۀ او و مصارف سگ را که پرسیدم تقریباً یک هزار افغانی بود. خودش گفت این سگ وقتی که شما مرغابی شکار می کنید بین آب رفته مرغابی های شکار شده را از آب بیرون میکشد. ...

بناءً عرض و خواهش می کنم چون آببازی را خوب با بچه های همبازی خود به اناردره آموخته ام، اگر لطف کرده معاش سگوان و مصارف سگ را بمن بدهید، من در وقت شکار مرغابی ها را از سک کرده خوبتر و زودتر از آب بیرون می آورم. به امید لطف پدرانۀ شما.                                           

محمد حسن خوردضابط از اناردرۀ فراه» (دکتور محمد حسن شرق، تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان، صفحات 31 و 32، تکیه از ف. ودان).  او ورقه عرض خود را به «رئیس اردو احمد علی خان» که بعضی روزها به مکبت طبی اردو می آمد، پیش مینماید تا به وزیر دفاع برساند ولی موصوف بعد از مطالعه ورقۀ عرض، برخلاف توقع حسن شرق، او را مورد سرنش و تنبه فزیکی قرار میدهد.

«محمد حسن خورد ضابط» که فرد با هوش، زیرک و مستعد است، میتواند راه خود را از مکتب «بیطاری و نعلبندی» بسوی پوهنځی طبِ پوهنتون کابل باز و در سال 1325 بحیث محصل این پوهنځی شامل ګردد. در جریان تحصیل و بعد از آنکه شاه محمود خان به مقام صدرات میرسد و تحت فضای مساعد به میان آمده، نهضت محصلین تبارز مینماید و محمد حسن شرق پی میبرد که «در اوایل محصلینی که در بارۀ تشکیل اتحادیۀ محصلین جر و بحث داشتند، اکثر شان از اقارب و وابستگان خود صدراعظم شاه محمودخان بودند» (دوکتور محمد حسن شرق، تاسیس و تخریب اولین جمهوریت، صفحه 45). با توجه به این حرکت است که دوکتور محمد حسن شرق افزار دستیابی به رویاهای خویش را جهت «نشستن بر دسترخوان» خدمتگاران «حضرت والا» تشخیص و در زمینه اقدام مینماید و سرانجام به هدف خویش نایل میگردد. چگونه؟ آن را در قسمت بعدی مرور خواهیم نمود.

ادامه دارد