به ادامۀ گذشته، قسمت سی و نهم، مؤرخ: 30 جنوری 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت سی و نهم

سنـاریو روسی برای کـودتـای شهنواز ـ گلبدین

و چگونگی همکاری آی. اس. آی در تعمیل آن

در قسمت قبلی این سلسله صرف ادعا گردید که کودتای شهنواز ـ گلبدین در 16 حوت 1356 مطابق سناریوی استراتژیست های «مسکو» و به کارگردانی سازمان استخبارات نظامی اتحادشوروی (جی. آر. یو) در همکاری با سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آی. اس. آی) تحریک و سازماندهی گردید. اکنون می باید حقایقی پیرامون ادعا متذکره، توآم با این مسایل توضیح گردند که  مقدمات همکاری میان استخبارات شوروی و آی. اس، آی پاکستان چگونه آغاز و انکشاف یافت؟.

 قبل از تصریح مسئله فوق، میخواهم روی این حقیقت تاکید نمایم که: علی الرغم استنباط برخی از محققین و واقعه نگاران، مبنی بر اختلاف بخش های ملکی (ک. گ. ب) و نظامی (جی. آر. یو) استخبارات شوروی و عملکرد متقابل و متضاد آنان در رویدادهای افغانستان، تدقیق پیرامون عملکرد این هردو بخش در رابطه به سیاست های بزرگ افغانی آن کشور؛ چون کودتاهای نظامی جهت تغییر رژیم های سیاسی، دفاع از دولت ها و یا رجحان یکی از جناح های رقیب درین دولت ها و یا مخالفت با آنها، به وضاحت نشان میدهند که آنان بطور هماهنگ و پلان شده؛ ولی توأم با مانور دوگانه، دستیابی به اهدافی واحدی را تعقیب می نمودند که این اهداف از جانب رهبری شوروی تصویب گردیده بودند. چه بسا که اختلافات ظاهری آنان، مانورهای استخباراتی ای بیش نبودند که به هدف ایجاد و حفظ کانون هایی از تشنج تبارز میدادند؛ تا بعداً از این کانون ها در مواقع لازم و بادرنظرداشت اهداف و منافع شان استفاده نمایند. نتایج تحقیق و تدقیق پیرامون سازماندهی کودتا به هدف پیش کشیدن دوکتور محمد حسن شرق و همچنین کودتای شهنواز ـ گلبدین مؤید آن اند که این هردو، تصامیم سیاسی اتخاذ شدۀ «کرملین» بودند.

بادرنظرداشت حقیقت فوق، استخبارات شوروی:

ـ از یک طرف خود در میان سران و قومندانان تنظیم های جهادی نفوذ نموده و عده یی از آنان را استخدام نموده بودند. بی جهت نیست که عبدالوکیل با اشاره به  راز و نیاز ورانسوف با خویش «بعد از دیدارش با سران جهادی در عربستان سعودی»، بر ادعای خود در صفحۀ 702 جلد دوم کتاب مورد بحثِ خویش مبنی بر روابط استخبارات آن کشور با سران تنظیم های جهادی، یک بار دیگر تأکید نموده؛ چنین مینویسد:«طوریکه در فوق توضیح گردید، مقامات امنیتی، نظامی و دپلوماتیک شوروی، هم در زمان حضور اردوی شان در افغانستان، هم در آستانۀ برآمدن و هم بعد از خروج اردوی شان، تماسهای مخفی با رؤسای تنظیم های جهادی برقرار نموده بودند. طوریکه قبلاً یادآور شدم این تماسها عمدتاً بخاطر تامین منافع آیندۀ شان در افغانستان بود»(عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 704).

ـ از طرف دیگر به عوامل افغانی شان در حاکمیت دولتی دستور داده بود تا با سطح بلند رهبری تنظیم های جهادی روابط مخفی شان را تامین نمایند. میرعنایت الله سادات شخصیت مستعد و آگاه که سالها بحیث دپلومات افغانی وظیفه داشته و زمانی هم بحیث  کارمند ارشد شعبه روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان کار نموده و با محمود بریالی از نزدیک همکار بود، در یکی از آثار خود تحت عنوان «افغانستان سرزمین حماسه و فاجعه»؛ چنین مینویسد:«... آنها [شوروی ها] تعلقات قومی، لسانی و محلی برخی از اعضای رهبری حزب [دموکراتیک خلق افغانستان] را به گروپ های معین نژادی اساس قرار داده و بخاطر نزدیک ساختن آنها با تنظیم های مشخص دست بکار شدند، روابط حزب اسلامی، حزب وحدت و شورای نظار با تعداد از اعضای بیروی سیاسی در خفا بوجود آمد.»(میر عنایت الله سادات، افغانستان سرزمین حماسه و فاجعه، صفحه 212)

 بنابر اعتراف مکرر و مشهور نجم الدین کاویانی و یک بار هم در برابر نویسندۀ این سطور، که میگفت از سال 1363 «افتخار» عضویت «جمعیت اسلامی افغانستان» را داشته است، میتوان نتیجه گرفت که روابط مخفی«تعداد از اعضای بیروی سیاسی» ح. د. خ. ا بر اساس «گروپ های معین نژادی» با «حزب اسلامی، حزب وحدت و شورای نظار» را «شوروی ها» در همین سال تامین نموده بودند که مواضع و عملکرد این «تعداد از اعضای بیروی سیاسی» در بستر رویدادهای سالهای بعدی، هویت این چهره های معلوم الحال را برملا ساخت.

بدین ملحوظ میتوان گفت: همانطوریکه استخبارات شوروی به حسن شرق حین اقامت او بحیث سفیر افغانستان در دهلی وظیفه داده بود تا با کارمندان سفارت امریکا روابط مخفی ایجاد نماید، به جنرال شهنواز تڼی و عدۀ دیگری حواریون او نیز وظیفه سپرده بودند که با حزب اسلامی روابط مخفی ایجاد و در نتیجه به جانب آی. اس. آی پاکستان گرایش خوشبینانه را تبارز دهند؛ در غیر آن شهنواز تڼی به هیچصورت نمی باید در حضور سفیر و سایر مقامات شوروی در افغانستان، جرئت می کرد که دوکتور نجیب الله را تهدید نماید که «با پاکستان یکجا خواهم شد تا در مقابل تو استادگی نمایم». بنابر این حقیقت بوده که بعد از این تهدید مقامات متذکره شوروی نه تنها «این برخورد تڼی را نادیده گرفتند»؛ بلکه مانند گذشته از او به پشتیبانی خویش نیز ادامه دادند.

زیرا درین وقت اگر رهبری شوروی از یک طرف بر بنیاد ریزرف های از قبل آماده شدۀ فوق الذکر خویش، با آی. اس. آی پاکستان وارد بازی های پیچیدۀ استخباراتی شده بودند؛ از طرف دیگر آنها در ابتدأ چراغ های سبز را به جانب پاکستان جهت بهبود مناسبات و ارایه کمک های اقتصادی روشن  و بعداً وارد عرصه های همکاری استخباراتی نیز گردیده بودند.

درست بعد از امضای توافقات ژینو و در آستانۀ آغاز جریان خروج عساکر شوروی از افغانستان بود که زین نورانی وزیر خارجۀ پاکستان، با اعضای هیئت معیتی اش به مسکو سفر نموده و طی این سفر دو طرف «کمسیون مشترک» را جهت انتظام سهمگیری اتحادشوروی در پروژه های هفتمین پلان پنج سالۀ پاکستان تشکیل نمودند(رک: نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 147). بعد از تامین چنین روابطی، آی. اس. آی پاکستان حاضر گردید، رهبران تنظیم های جهادی را جهت «مذاکره دربارۀ اسرای جنگی» شوروی، در برابر هیئتی از مسکو حاضر نماید. این مذاکره «به تاریخ 7 قوس [1367] (27 نوامبر 1988) در اسلام آباد و در محلی که آی. اس. آی تعیین کرده بود» برگزار گردید. «درین مذاکره که نخستین دیدار رسمی بین دو طرف بشمار میرفت، انجنیر عبدالرحیم عضو جمعیت و غیرت بهیر عضو حزب اسلامی حکمتیار به نمایندگی از مجاهدین و سکرتر اول و دوم سفارت و اتشۀ نظامی و کنسل روس در اسلام آباد، به نمایندگی از حکومت خود راجع به تبادلۀ اسرای جنگی باهم تبادل نظر کردند»(رک:داکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 226).

بعد از مذاکرات فوق بود که در اخیر جوزای 1368، با روپوش قرار دادن حضور سه مادر و یک پدرِ اسیران جنگی اتحاد شوروی، در حالیکه سه تن ظاهراً «خبرنگار» آنان را همراهی مینمودند، تحت ریاست شخصی بنام «اندرونوف» به پاکستان آمدند. هیئت متذکره به تاریخ 30 جوزای 1368 (20 جون 1989) در حالیکه حکمتیار نیز منحیث وزیر خارجۀ «حکومت مؤقت مجاهدین» حضور داشت، با صبغت الله مجددی رئیس حکومت مؤقت دیدار و دربارۀ اسیران خود مذاکرۀ نمودند. افزون بر آن حکمتیار به تاریخ ششم سرطان (27 جون) نه تنها با هیئت متذکره در دفتر «افغان نیوز»، نشریه یی که «توسط آی. اس. آی در اسلام آباد بکار انداخته شده بود و در آن ایام کاملاً در اختیار حزب اسلامی حکمتیار قرار داشت»، ملاقات، بلکه:[«تقریباً یک ساعت بطور خصوصی و تنها با اندرونوف رئیس هیئت ملاقات و تبادل افکار نمود و کس ندانست چه راز و نیازی بعمل آمد.

اما اندرونوف از حکمتیار ستایش کرد و مذاکرات خود را سرآغاز مذاکرۀ مستقیم با مجاهدین خواند. روزنامۀ شهادت ارگان نشراتی حزب اسلامی در تبصره یی به زبان پشتو نوشت که:«رئیس هیئت روسی با حکمتیار ملاقات دلچسپ داشت (په زړه پوری کتنه درلوده) و حکمتیار را یک قاعد ذهین و لایق خواند»](دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 324 ، با نقل از روزنامۀ پاکستان دی نیشن منتشرۀ مؤرخ 30 جون (9سرطان) صفحه 12 و جریدۀ شهادت شمارۀ مسلسل 184،سال 12، شمارۀ 11 چهارشنبه 7 سرطان 1368 هـ ش) در همین ملاقات خصوصی نه تنها گلبدین به هیئت متذکره«تحایفی از قبیل قالینچه های گرانبها و لباس های گلدوزی» اهدأ نمود؛ بلکه بحیث وزیر خارجۀ حکومت مؤقت مجاهدین «اظهار داشت که حکومت مؤقت در نظر دارد هیئتی از مجاهدین و هیئتی هم از زنان را بمسکو بفرستد تا با مقامات روسی روی موضوعات مورد علاقه مذاکره کنند»(رک:دکتر نصری حق شناس، همانجا، همان جلد، همان صفحه).

 آمدن هیئت مذکور به پاکستان و تنظیم ملاقات گلبدین با رئیس هیئت و آن هم در دفتر «افغان نیوز»، نشریه یی که «توسط آی. اس. آی در اسلام آباد بکار انداخته شده بود»، نمیتوانست و نباید بدون تفاهمات قبلی میان آی. اس. آی و استخبارات شوروی صورت گرفته باشد. باید تذکار نمود که همین «اندرونوف» که با گلبدین ملاقات نمود، در تعمیق روابط دولت شوروی با رهبران تنظیم های جهادی و انکشافات بعدی در افغانستان، نقش قابل توجه را داشته است. همین شخص بود که بحیث معاون الکساندر روتسکوی در امور افغانستان، نه تنها تفاهمات پشت پردۀ استخباراتی را برای انتقال قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی» در افغانستان تامین نمود؛ بلکه تدارکات اجرائیوی عملیات برای این انتقال نیز تحت نظر او صورت گرفت.

 در حوالی ملاقات اندرونوف و گلبدین و در نتیجۀ برخی انکشافات پشت پردۀ قبلی بود که:«در اواخر جوزا یا اوایل سرطان 1368، روزی حکمتیار در مجلس وزرای حکومت مؤقت [مجاهدین]، صراحتاً تذکر میدهد که کودتایی در کابل صورت خواهد گرفت و ما و شما هم جزء هیئت شورای انقلاب خواهیم بود. مجددی از وی می پرسد که آیا کمونیستان کودتا میکنند یا مسلمانان؟. ولی حکمتیار سکوت میکند و توضیحی نمی دهد. ...

همزمان با آن سروصدایی نیز شنیده می شد مبنی بر اینکه حکمتیار حین سفر به داخل افغانستان (16 سرطان [1368]) با بعضی افسران ح. د. خ. ا در لوگر دیدار و مذاکره کرده است و تماسها و توافقاتی بین دو طرف جریان دارد» (داکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 362، تکیه از ماست).

خود حکمتیار نیز از طرح فوق الذکر خویش در یکی از جلسات رهبران تنظیم ها پیرامون آمادگی «بعضی صاحب منصبان عسکری» برای «براندازی نجیب الله»، یاد آوری نموده و شکایت مینماید که افزون بر مخالفت رهبران مذکور با این مسئله، دوتن از آنان «به رژیم کابل اطلاع دادند که توجه داشته باشید که حزب اسلامی پلان کودتا دارد و برای ما در یک جلسه چنین و چنان گفت» (رک: حکمتیار، پټی توطئی بربنډی څیری، صفحه 63، ترجمه از پشتو به دری توسط: ف. ودان).

در تداوم همین انکشافات بود که تعدادی از افسران قوای مسلح افغانستان، منجمله ولی شاه قومندان قوای دافع هوا در ارتباط عضویت «گروپ شفا» سازمان مخفی مربوط حزب اسلامی از جانب امنیت دولتی دستگیر گردیدند. جنرال شهنواز تڼی ګرفتاری این افراد را توطئه وزارت امنیت دولتی علیه خلقی ها خواند و به تاریخ 12 قوس 1368 با سرباز زدن از اوامر سرقومندانی اعلای قوای مسلح، قرارگاه نظامی اختصاصی خویش را در داخل وزارت دفاع فعال و رئیس جمهور را به کودتای نظامی تهدید نمود.

پنج روز بعد از ایجاد قرارگاه نظامی بوسیلۀ جنرال تڼی و تهدید او بود که «به تاریخ 17 قوس [1368] (8 دسمبر 1989) اسلم بیک رئیس کل قوای پاکستان، رهبران جهاد و اعضای حکومت مؤقت را فراخوانده و با ایشان به مذاکره پرداخت. درین جلسه که تعداد از جنرالهای دیگر پاکستان نیز حضور داشتند موضوعات و مسایل مختلفی چون انتخابات و امثال آن مورد بحث قرار گرفت. لیکن حرف اصلی و مدعای واقعی شان تکیه و تأکید بر حل سیاسی بود و به نحوی بی سابقه یی اصرار میورزیدند تا با روسها مذاکره شود و درین مذاکره چه بگویند و چه نگویند.

مولوی خالص پرسید آیا چنین پیشنهادی از طرف روس ها صورت میگیرد یا از طرف ما؟. جنرالها فرمودند: از طرف روس ها!. و آنگاه حکمتیار رو به سوی جنرالان کرد و گفت: ما اختلافات داریم تا یک سال هم اگر بین خود مذاکره کنیم به نتیجه یی نمی رسیم. شما خود تان درین باره تصمیم بگیرید، هرچه که فیصله میکنید عملی می شود.

حرف های حکمتیار همه را عصبانی ساخت و آنگاه سیاف رشتۀ سخن را بدست گرفت و گفت که بی اتفاقی یکی از خصوصیات طبیعی ماست، ساختمان جغرافیایی افغانستان چنین وضع را بار آورده، لیکن بالاخره مشکل خود را خود حل می کنیم. برادران ما باید بی حوصله نشوند. جنرالها گفتند: هرچه میکنید باید متحد باشید، مخصوصاً در مذاکره با روسها.»(داکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 420، با نقل از: یکی از وزیران کابینۀ حکومت مؤقت مجاهدین که درین جلسه شرکت داشت، تکیه از ماست)

فرمایشات اسلم بیک رئیس کُل قوای پاکستان، توأم با تأکید فوق الذکر گلبدین، خود مؤید آن اند که استخبارات نظامی دو کشور پاکستان و اتحاد شوروی ظاهراً به «حل سیاسی» ای توافق نموده بودند که گویا بعد از کودتای شهنواز تڼی و موفقیت آن، تنظیم های جهادی بخاطر «حل سیاسی» معضلۀ افغانستان با روسها داخل مذاکره شده و به «مصالحۀ» توافق نمایند که در حقیقت ستون فقرات این حل سیاسی را تڼی ـ گلبدین تشکیل میداد و دیگر تنظیم های جهادی در حاشیۀ آن قرار می گرفتند. درست مثل کودتای حمل 1371 با این تفاوت که به عوض جمعیت اسلامی، حزب اسلامی و به عوض کارملی ها و سایر ګروه های دخیل در بغاوت شمال، گروپ شهنواز تڼی و همراهان او را در نظر داشتند.

در تداوم این انکشافات بود که پادشاه گل وفادار از کابل فرار و به «تاریخ 24 قوس [1368] وارد پشاور شد و به حزب اسلامی پیوست» (دکترنصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 430). موصوف همان شخصی است که برکناری اش از پست وزارت سرحدات در زمان ریاست جمهوری محمد داوود و «رانده» شدنش «از ترکیب کمیته مرکزی که ارگان عالی رهبری کشور شمرده» میشد، باعث گردیده بود تا این مسئله در کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی مطرح و در حالیکه در سند محرم آن زمان این دستگاه، او ، عبدالقادر بعدها وزیر دفاع، عبدالحمید محتاط و یکی دو تن دیگر را «دوستان راستین» اتحادشوروی خوانده، کمیتۀ مرکزی حزبِ مذکور به سفیر شوروی در کابل وظیفه داده بود که «به محمد داوود رئیس دولت و نخست وزیر افغانستان پیام رهبران شوروی» را رسانیده و به او خاطرنشان سازد که «از اختناق علیه عناصر مترقی» اجتناب نماید. (رک: و. پلاستون و و. اندریانوف، افغانستان در منکنۀ ژیوپولتیک، ضمایم، متن سند محرم متذکره، صفحات 143 و 144).

پادشاه گل وفادار دو روز بعد از ورود خود به پاکستان، به تاریخ 26 قوس در یک کنفرانس مطبوعاتی شرکت نموده، پیوستن خویش را به حزب اسلامی علنی ابلاغ کرد(رک:صبح پیروزی، نشریۀ حکومت مؤقت مجاهدین، مؤرخ 7 جدی 1368). او روابط نزدیک با شهنواز تڼی نیز داشت و گفته می شد که با تفویض وظیفه، بمثابه «نمایندۀ خاص» به پاکستان فرستاده شده است. موصوف سالها بعد که در حوالی شهر فرانکفورت آلمان زندگی مینمود، بارها در حضور عده ای از افغانها از شرکت خود طی همان سال در جلسات متعدد «مشورتی» با آی. اس. آی صحبت نموده است.

 در شش جدی سال 1368 حزب اسلامی نیز در اخیر گردهمایی که بعد از ظهر همین روز دایر نموده بود، قطعنامۀ صادر نمود که در آن آمده بود:«... ما همکاری اردو با مجاهدین را در زمینۀ سرنگونی رژیم و تاسیس حکومت اسلامی تائید نموده به افسران اردو اطمینان میدهیم که اگر متصل سرنگونی رژیم، شورای انقلابی به شمول افسران غیر حزبی و قومندانان جبهات مؤثر اطراف کابل غرض ادارۀ مناطق تحت تسلط رژیم تشکیل شود... اقدام شان درین رابطه طرف تائید مجاهدین خواهد بود» (نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 428؛ با نقل از: مجلۀ «افغان جهاد»، سال سوم، شمارۀ دوم (جدی ـ حوت 1368)، صفحات 97 و 98).

همچنان سرویس فارسی بی. بی. سی شام 17 جدی 1368 با نقل قول از گلبدین حکمتیار تائید نمود که «مذاکرات بین مجاهدین و روس ها روی برخی مسایل جریان دارد» (رک: نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 456). درست یک ماه و ده روز بعد از خبر بی. بی. سی، روزنامۀ «فرانتیر پست» چاپ پاکستان در شمارۀ 27 دلو خود، افشأ نمود که:«بین حکمتیار و یکی از معاونان گرباچوف در وزارت خارجۀ پاکستان ملاقات صورت گرفته است و چند دپلومات روسی نیز در ماه گذشته با نمایندگان حزب اسلامی در آلمان غرب مذاکراتی داشته اند. روزنامۀ مذکور تذکر داده بود که پس از ملاقات حکمتیار با معاون گرباچوف، عده یی دیگر از رهبران هم خواستار ملاقات باوی شدند، اما موصوف از صحبت با دیگران خود داری ورزید.

در گرماگرم مذاکرۀ یاد شده نمایندۀ خبر گزاری رسمی روسیه «تاس» نیز با حکمتیار مصاحبه یی انجام داد و جریدۀ شهادت ارگان نشراتی حزب اسلامی به تاریخ 2 حوت نوشت: «حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان طی مصاحبه یی با نمایندۀ تاس ـ آژانس خبری روسیه ـ در بارۀ ابعاد مختلف قضیۀ افغانستان روشنی افگند و به سوالات نامبرده پاسخ داد. این مصاحبه که اولین مصاحبۀ امیر حزب اسلامی با یک آژانس خبری شوروی می باشد، به تاریخ 30 دلو در دفتر خاص حکمتیار صورت گرفت و قریب دو ساعت طول کشید. یوری شمیلوف از وی تشکر کرد که برایش فرصت فراهم نمود و مصاحبه را پذیرا شد»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 456، با نقل از: شمارۀ متذکرۀ فرانتیر پوست).

دکتر نصری حقشناس که در پاکستان زندگی میکرد و انکشافات مربوط به سطح رهبری تنظیم های «جهادی» را تعقیب مینمود؛ در زمینه چنین مینویسد:«پیام حکمتیار در جریان کودتا که مسلماً حاکی از دست داشتن و همراهی او با تڼی بود، سوالهایی را در اذهان خلق نمود و بعضاً حدس می زدند که جریان کودتا با سرازیر شدن قبلی ... پاچا گل وفادار به پاکستان و مذاکرۀ حکمتیار با معاون گرباچوف در وزارت خارجۀ پاکستان، خواه نا خواه روابط و پیوندی دارد»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 464).

سرانجام و بخاطر نهایی نمودن تمام آمادگی ها جهت اقدام به کودتا است که ولادیمیر سرگیویچ افسر سازمان استخبارات نظامی اتحاد شوروی که در آن وقت تحت پوشش دپلوماتیکِ «مستشار نظامی سفارت شوروی در کابل» ایفای وظیفه مینمود، با گلبدین حکمتیار در لوگر بطور مخفی ملاقات نمود. موصوف که بعد از سقوط اتحادشوروی به کانادا پناهنده شد، طی خاطرات خویش؛ در زمینه چنین نوشته است:«من سه روز قبل از براه انداخته شدن کودتای تڼی، با حکمتیار در یک منطقۀ لوگر ملاقات نمودم و او را کاملاً در جریان قرار دادم. اما گلبدین حکمتیار گفت که من بیست روز قبل از این در زمینه با شهنواز تڼی و رفقای او صحبت نموده ام، مشکل ما حل شده است»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 465، با نقل از نشریۀ «آفتاب مشرق»، شماره 17 سال 1372، قسمت چهارم، ترجمۀ دوکتور صهیب ابراهیمی).

اطلاعات مربوط به نقش روسها در بازی های استخباراتی با پاکستان و همچنان در بازی با جناحهای مختلف حاکمیت جمهوری افغانستان پیوسته به دکتور نجیب الله میرسید و این اطلاعات تحلیل و تجزیه نیز گردیده، نتیجه گیری های از آنان استخراج میگردید. بنابر این نتیجه گیری ها بود که دوکتور نجیب الله در عقب تحریکات درون حزبی و تهدید نظامی وزیر دفاع، افزون بر نقش آی. اس. آی پاکستان و گلبدین حکمتیار، به حقیقت دخالت «دست هایی از مسکو» نیز پی برده و بدین ملحوظ بود که موقع توظیف جنرال نبی عظیمی بحیث قومندان گارنیزیون کابل؛ به او چنین گفته بود:«مسئله برسر آن است که ما باید جلو یک توطئه و دسیسۀ بزرگ را که از طرف وزیر دفاع در حال سازماندهی است، بگیریم. جریان از این قرار است که چندی قبل جنرال ولیشاه قومندان عمومی قوت های دافع هوا همراه یک تعداد صاحبمنصبان اردو از طرف وزارت امنیت دولتی گرفتار گردیدند. آنها میخواستند به کمک گلبدین حکمتیار دست به کودتا بزنند. درین دسیسه دست های از مسکو نیز دخیل بود و جنرال تڼی نیز تاحدودی از آن اطلاع داشت. در مورد سهم جنرال تڼی درین کودتا هنوز اسنادی بدست نداریم. اما جنرال ولیشاه، جنرال عبدالحکیم وردک رئیس مخابرۀ اردو و افسران دیگر که در حدود 30 نفر می شوند، زندانی هستند و تحقیقات جریان دارد. ... اطلاعاتی وجود دارد که بعضی از طرفداران ببرک کارمل نیز با تڼی همنوا شده اند. از جمله اسم خودت هم گرفته می شود. اما به نظر من این اطلاعات غرض آلود است و میخواهند از آن به نفع خود استفاده کنند. اما بدون تردید وزیر دفاع دست به یک اقدام نظامی میزند که ما باید آمادگی قبلی داشته باشیم» (ستر جنرال محمد نبی عظیمی، اردو و سیاست در سه دهۀ اخیر افغانستان،جلد اول و دوم، صفحهات 405 و 406، تکیه از ماست).

با درنظرداشت حقایق فوق است که میتوان به این نتیجه رسید که سناریویِ کودتای شهنواز ـ گلبدین را استراتیژیست های استخبارات شوروی تهیه و بعد از تائید رهبری حزبی و دولتی آن کشور، اجرای این آن را روی دست گرفتند. بی جهت نیست که سترجنرال محمود گارییف سرمشاور نظامی رئیس جمهور افغانستان در آن زمان، مینویسد:«عده ای از نظامیان و دپلوماتهای شوروی در کابل گمان می بردند که سناریوی کودتا را ک. گ. ب در مسکو نگاشته بود. برپایۀ ای سناریو از یک سو ک. گ. بی تڼی را به کودتا و از سوی دیگر پنهانی نجیب الله را برای سرکوب آن از پیش آماده گردانیده بود» (م. گارییف، افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی، ترجمۀ عزیز آرینفر، صفحه 79). محمود گارییف باوجود درک از «گمان» بردن فوق الذکرِ «عده یی از نظامیان و دپلوماتهای شوروی»، دفاع ډګرجنرال سوتسکوف سرمشاور شوروی در وزارت دفاع افغانستان را از شهنواز تڼی، نه بر بنیاد این سناریو؛ بلکه «اشتباه» او دانسته؛ چنین مینویسد:«از دیدگاه من اشتباه عمدۀ سوتسکوف در آن بود که او یکجا با وزیر دفاع  شهنواز تڼی برخلاف مشی رئیس جمهور نجیب الله جبهه گیری میکرد» (جنرال م. گارییوف، افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی، ترجمۀ عزیز آرینفر، صفحه 181).

محقق افغانی محمد اعظم سیستانی که زمانی از موضع یک فرد غیر حزبی عضو هیئت رئیسه شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان و دارای روابط گسترده با رهبران حزبی و دولتی آن وقت افغانستان داشت؛ نیز به این نتیجه رسیده است که:«... شنیده می شد که کودتا در آغاز به اجازه و مشورۀ روسهای طرفدار خلقی ها در مسکو، صورت گرفته بود، ولی چون به موفقیت نه انجامید، [روس ها] خود را چپ گرفتند و چند شب بعد خبر آن را به عنوان یک خبر کم اهمیت از مسکو پخش کردند»(کاندیدای اکادمسین محمد اعظم سیستانی، مقدمه ای بر کودتای ثور و پی آمد های آن در افغانستان، صفحه 169).

افزون بر آن در میان کارمندان ارشد کمیته مرکزی حزب، دفاتر ریاست جمهوری و حکومت تصور این بود که رهبری کودتا بعد از اطمینان از شکست یا تسلیم شده و یا به جمهوریت های آسیای میانۀ اتحادشوروی پناه خواهند برد. حتی گفته می شد که تماسها و مکالمات دو طرفۀ جنرال شهنواز تڼی را با قرارگاه نظامی قوای سرحدی شوروی در ترمز، بعضی از ارگانهای دولت ثبت نموده اند. اما برخلاف این تصورات، آنها به پاکستان فرار نمودند. بعدها معلوم شد که شوروی ها بخاطر عدم پذیرش رسمی مسوولیت کودتا، شهنواز تڼی و همراهان او را که مصمم به فرار بودند، نپذیرفته و  در تفاهم با آی. اس. آی که درین پروژه باهم همکاری داشتند، زمینه های فرود شان را در پاکستان تدارک دیدند.

در نتیجۀ مواضع رهبری شوروی بود که بعد از ناکامی کودتا، به درخواست جانب جمهوری افغانستان جهت استراداد سیدمحمد گلابزوی و میرحاحب کاروال نه تنها جواب رد دادند، بلکه زمینه های اقامت و معیشت آنان (بخصوص گلابزوی) را در سطح بلند فراهم نمودند و شواردنادزی وزیر خارجه آن وقت اتحادشوروی طی یک ملاقاتی که در30 حمل 1379  (19 اپریل 1990) با عبدالوکیل داشت؛ در زمینه گفت:«اگر در شرایط قانونی ما سیدمحمد گلابزوی را به افغانستان بفرستیم جامعۀ ما چه عکس العمل را نشان خواهد داد؟. در حال حاضر شورای عالی در هر موضوع عکس العمل نشان میدهد. اگر اقدامات خلاف تعهدات بین المللی و قوانین حقوق بشر باشد، ما محاکمه می شویم. آنچه مربوط به اقدامات زهرآلود سید محمد گلابزوی است، ارگانهای مربوط ما میتوانند همواره وی را تحت کنترول قرار دهند. ... باید به شما واضح نمایم که ما از آنها (منظور از سیدمحمد گلابزوی و میر صاحب کاروال بود) غرض ایجاد یک گروه کار نمی گیریم»(عبدالوکیل، از سلطنت مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد دوم، صفحه 625). شواردنادزی بخاطر حفظ و حمایت دو نفر مذکور در حالی چنین استدلال مینمود که بعد از شش جدی 1358 و سقوط حفیظ الله امین در مورد دپلومات های افغانی مقیم مسکو و اسدالله امین (که جهت تداوی به مسکو انتقال گردیده بود) بدون ملحوظات متذکره آنان را به جانب افغانستان دست بسته تسلیم نموده بودند و بعدها برخورد آنان را در برابر اریش هونیکر و تسلیم نمودن او به جمهوری فدرال آلمان را همه بخاطر داریم. سید محمد گلابزوی سالهای طولانی (تا به قدرت رسیدن حامد کرزی) توأم با امتیازات زیاد و زندگی با سطح بلند در یکی از مناطق لوکس مسکو تحت حمایت دولت شوروی و بعداً روسیه فدراتیف زندگی نمود و بعد از آن برمبنای تفاهمات پشت پرده میان ایالات متحدۀ امریکا و روسیۀ فدراتیف، در نخستین دور انتخابات زمان حامد کرزی همراه به عده یی از چهره های شناخته شدۀ «چپ» گذشته، بحیث وکیل پارلمان به افغانستان فرستاده شد.

با توضیح حقایق فوق و مسلم شدن دخالت«دست های از مسکو» در کودتای شهنواز ـ گلبدین و همکاری این «دستها» با آی. اس. آی پاکستان درین زمینه، اکنون لازم است به دو سوال ذیل نیز پاسخ ارایه گردد که  دوکتور نجیب الله حین توظیف سترجنرال محمد نبی عظیمی بحیث قومندان گارنیزیون کابل، طی گفتگویی با او به مسایل مرتبط آنان اشاره نموده بودند:

1 ـ بعد از گرفتاری گروپ «شفأ» مربوط حزب اسلامی، که در آن جنرال ولیشاه و چند نفر دیگری از افراد نزدیک به شهنواز تڼی نیز شامل بودند، وضعیت چگونه بسوی کودتای نظامی انکشاف نمود و «جناح خلق» کدام مواضع را در قبال این انکشاف تبارز داد؟.

2 ـ  طرفداران ببرک کارمل تحت رهبری محمود بریالی و عده یی دیگری از میان رهبران «جناح پرچم» در ح. د. خ. ا از جمله عبدالوکیل در وضعیت متذکره، چگونه نقش شان را بازی نمودند؟.

جواب به این دو سوال را در قسمت بعدی مورد تدقیق قرار خواهیم داد.

ادامه دارد