به ادامۀ گذشته، قسمت چهل و چهارم، مؤرخ: 20 مارچ 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت چهل و چهارم

3 ـ مواضع و دیدگاه هـای نیروهای دخیل افغانی

در برخورد با طرح صلح سرمنشی سـازمان ملل

بخاطر نقد یادداشت های سیاسی عبدالوکیل طی کتاب دوجلدی مورد بحث او در زمینۀ تدوین و تطبیق طرح صلح پنج فقره یی سرمنشی سازمان ملل، لازم است تا درین زمینه مواضع نیروهای افغانی  دخیل در معضلۀ افغانستان را تا حدود ممکن و بطور مفصل مورد تدقیق و ارزیابی قرار دهیم. زیرا بادرک از این حقایق است که میتوان به قضاوت سالمِ درین زمینه دست یابیم که: عبدلوکیل ضمن عملکرد خود بحیث وزیر خارجۀ جمهوری افغانستان در آن وقت و بخصوص در آستانۀ آمادگی ملل متحد جهت انتقال قدرت دولتی به شورای انتقالی «بیطرف ولی قابل قبول با اختیارات و قدرت لازم»، منطبق با مواضع کدام نیروهای داخلی و خارجی عمل نموده و همچنان طی یادداشت های سیاسی مورد بحث خویش، چگونه تلاش نموده تا مواضع و عملکرد خویش در آن وقت را توجیه و دفاع نماید.

به ملحوظ فوق نخست مواضع و دیدگاه های نیروهای داخلی معضلۀ افغانستان را در برخورد با طرح صلح پنج فقره ای سرمنشی سازمان ملل مورد بحث و بررسی قرار میدهیم:

نیروهای داخلی آن وقتِ دخیل در معضله افغانستان، مطابق برخورد و تعریف ملل متحد از سه جانب متساوی الحقوق تشکیل گردیده بودند که دولت جمهوری افغانستان و متحدین سیاسی آن، تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران و شاه سابق و سایر تکنوکرات های افغانی مقیم کشورهای غربی را شامل می گردیدند. علی الرغم تقسیمات سادۀ مبتنی بر جوانب سه گانۀ متذکره، باید گفت که در هر یک از این جوانب، میتوان رده های مختلفی را در برخورد با پلان صلح پنج فقره یی سرمنشی سازمان ملل مشخص ساخت و علل و دلایل این برخوردها مختلف را نیز برشمرد. در حقیقت همین ناهمگونی ها نیز، معضلۀ افغانستان و راه های حل آن را بیش از پیش پیچیده و مغلق ساخته بود. تدقیق و بررسی این مسئله نه تنها شناخت ما را از این نیروها تکمیل مینماید، بلکه نقش هریک از آنها را در پروسۀ صلح ملل متحد و سرانجام علل سپوتاژ این پروسه را در حمل ـ ثور 1371 خورشیدی نیز برملا می سازد. درین رابطه:

الف ـ دولت جمهوری افغانستان:

افزون بر حزب وطن که بزرگترین نیروی سیاسی سهیم در قدرت دولتی را تشکیل میداد، چه بسا که احزاب متعدد رسمی موجود در افغانستان و شخصیت های بیطرف موجود در ارگانهای دولتی نیز با تناسب مختلف، در قدرت دولتی (ملکی و نظامی) سهیم بوده و میتوانستند بر وضعیت و انکشافات سیاسی کشور اثر بگذارند. از جانب دیگر در شرایطی که ساختارهای ممثل حاکمیت دولتی، دوأم با تداوم جنگ از قدرت انحصاری یک حزب سیاسی (حزب دموکراتیک خلق افغانستان) به یک نظام سیاسی چند حزبی، پارلمانی و تشکل سایر نهاد های جامعۀ مدنی و حقوق و آزادی های آن گذار مینمود، استخبارات کشورهای دخیل در معضلات افغانی نیز آرام نه نشسته، تلاش مینمودند با نفوذ در ساختارهای حزبی و دولتی، بر انکشافات جاری کشور ما مطابق با منافع و اهداف شان اثر بگذارند. درین میان ساختارهای استخباراتی اتحادشوروی بنابر بر حضور و امکانات گستردۀ شان طی سالیان متمادی، بخصوص طی سالیان حضور نظامی شان در افغانستان، از نفوذ استخباراتی و در نتیجه از اثرگذاری نیرومند در میان کادرهای ملکی و نظامی و رهبران سیاسی احزاب، بخصوص حزب وطن برخوردار بودند.

باوجود آنکه حزب وطن مبانی فکری ـ سیاسی و سیاست های عملی ح. د. خ. ا را نفی و بنابر قبول برنامه و اساسنامۀ کیفیتاً جدید، از ساحۀ نفوذ ایدولوژیک حزب کمونست و دولت شوروی بیرون گردیده بود، اما تداوم اتکای جمهوری افغانستان بر کمک های اقتصادی و نظامی آن کشور و بخصوص نفوذ استخباراتی «ک. گ. ب» و «جی. آر. یو» بر عوامل تعبیه شدۀ این سازمانهای در کادر رهبری ملکی و نظامی این حزب، باعث گرده بودند که این کشور از امکانات گستردۀ اثر گذاری بر انکشاف اوضاع افغانستان برخوردار باشد. به همین طریق سایر احزاب و سازمانهای سیاسی رسمی جمهوری افغانستان، بخصوص سازمانهای دارای گرایشهای قومی منسوب به شمال هندوکش نیز مانند حزب وطن و حتی عمیقتر و گسترده تر از آن، تحت چنین تاثیرات قرار داشتند، زیرا این سازمانها از سالهای متمادی، مورد توجه خاص ساختارهای استخباراتی شوروی قرار گرفته و چه بسا که با چنین دورنمایی از «حزب مادر» (ح. د. خ. ا)، منشعب ساخته شده بودند.

حقایق تاریخی با وضوح تمام تثبیت نموده اند که افراد متذکرۀ مرتبط با ساختارهای استخباراتی اتحادشوروی، در چرخشهای تند انکشافات تاریخی، بی اعتنأ به ابراز توافق و اتخاذ مواضع قبلی مثبت نسبت به سیاست های جاری تصویب شدۀ مقامات حزبی و دولتی، در نهایت چنان عمل نموده اند که کانالهای ارتباطی استخبارات متذکره برای شان دستور داده اند. عملکرد این افراد در بستر همین رویدادها در خط منافع و استقامت هدایات مسکو، ماسک ها را فرو کشیده و هویت عوامل استخبارات خارجی را برملا ساخته و می سازد.

وضعیت فوق در برخورد با طرح صلح پنج فقره یی سرمنشی سازمان ملل نیز اثر گذاشت. زیرا دولت جمهوری افغانستان و حزب وطن بر بنیاد مبانی فکری ـ سیاسی و سیاست های رسمی اعلان شدۀ خویش مبنی بر مصالحۀ ملی، طی پروسۀ تدوین و اعلان طرح صلح پنج فقره یی سرمنشی سازمان ملل، از این طرح پشتیبانی عام و تام بعمل آورده و با تصاویب جمعی ارگانهای رهبری کنندۀ حزبی و دولتی، به تحقق آن در حالی یاری رسانیدند که این اقدامات مورد تائید رهبران همه احزاب رسمی جمهوری افغانستان نیز قرار داشت. بخاطر تحقق همین طرح بود که رئیس جمهور بعد از تائید و تصویب جمعی فوق الذکر، آمادگی رسمی خویش را جهت استعفا از این مقام، تعهد عدم شرکت شخص خود (نه حزب وطن و متحدین سیاسی آن) را در مذاکرات بین الافغانی و در پروسۀ انتقالی ای اعلام نمود که جهت انتقال قدرت دولتی در طرح صلح سازمان ملل توصیه گردیده بود (رک: به اسناد رسمی امضأ شده توسط رهبران حزب وطن، رهبران سایر احزاب رسمی جمهوری افغانستان و مقامات رهبری ملکی و نظامی ارگانهای سه گانۀ دولتی که در در رسانه های گروهی و کتاب های مختلف به کثرت نشر شده اند). این حقیقت مؤید آن است که تمام مقام های ملکی و نظامی دولت جمهوری افغانستان و رهبران احزاب رسمی، نه تنها با اتخاذ مواضع اتخاذ شده در قبال طرح صلح متذکره مخالفت ننمودند، بلکه با امضای شان روی تمام مصوبات، این مواضع را تائید و به تطبیق آن تعهد سپرده بودند. ولی دیده شد که از این میان عوامل استخباراتی خارجی، با نقش برجستۀ عوامل استخباراتی اتحادشوروی، در جریان تلاش برای تعمیل طرح صلح ملل متحد، بغاوت را به دستور، سازماندهی و تمویل دستگاه های استخباراتی خارجی، از شمال آغاز و به بی ثباتی دامن زده و در نهایت و در لحظات تاریخی ایکه می باید قدرت دولتی مطابق طرح صلح ملل متحد به یک شورای مؤقت و انتقالی بی طرف منتقل می گردید، این «ستون پنجم» استخبارات استخبارات خارجی، ماسک های خویش را بدور انداخته، به تمام تعهدات و امضاهای شان خط بطلان کشیده و طرح صلح ملل متحد را با توسل به کودتای خزندۀ نظامی متکی بر بغاوت مذکور، اخلال و بربنیاد اعلامیۀ مشترک اتحادشوروی، فدراتیف روسیه و هیئت تنظیم های جهادی، قدرت دولتی را به «حکومت انتقالی اسلامی» تسلیم نمودند.

ب ـ تنظیم های جهادی:

   

اتخاذ مواضع و چگونگی برخورد تنظیم های جهادی در قبال طرح صلح پنج فقره یی سرمنشی سازمان ملل، در بستر به مراتب مغلق و پیچیده و بر بنیاد علل و عوامل بسیار متعدد نسبت به دولت جمهوری افغانستان، شکل می گرفت. زیرا اگر درین زمینه بر برخی از افراد تعبیه شده در رهبری دولت و احزاب سیاسی رسمی جمهوری افغانستان، اکثراً رهبری سیاسی اتحاد شوروی و ساختارهای استخباراتی آن کشور اثر میگذاشتند، تنظیم های جهادی درین زمینه عمدتاً از نفوذ «سی. آی. ای»، «آی. اس. آی»، استخبارات عربستان سعودی و نهادهای استخباراتی ایران و آنهم در شرایطی اثر می پذیرفتند که از یک طرف خود و فامیل های شان در حالت «مهاجرت» در پاکستان و ایران چون گروگان گفته شده ها بسر می بردند و بر حمایت مالی، نظامی و سیاسی ساختارهای استخباراتی متذکره متکی بودند و از طرف دیگر هریکی از این کشورها بادرنظرداشت منافع خویش، بطور متفاوت نسبت به مسئله افغانستان برخورد مینمودند. افزون بر اثرگذاری خارجی، کادر رهبری تنظیم های جهادی چه در رابطه و مناسبات تنظیمی با همدیگر و چه در مناسبات درونی تنظیم مشخص خویش نیز دوچار افتراق و تفاوت نظر؛ منجمله در برخورد با طرح صلح سازمان ملل بودند. درین زمینه توضیحات مشخص و مختصر ذیل ضروری دانسته می شوند.

ب ـ 1 : تنطیم های جهادی مقیم پاکستان

تنظیم های هفتگانه، تنطیم حرکت اسلامی تحت رهبری شیخ آصف محسنی و برخی از سازمانها کوچک انشعابی مانند «داعیۀ اتحاد اسلامی» تحت رهبری قاضی محمد امین وقاد و «حرکت انقلاب اسلام» منسوب به مولوی منصور، تنظیم های جهادی بودند که در پاکستان اقامت داشته و به درجات متفاوت مورد حمایت آی. اس. آی پاکستان قرار داشتند و از طریق این سازمان استخباراتی کمک های مالی، تخنیکی و لوژستیکی امریکا، عربستان سعودی و سایر دول را بدست آورده و به افراد و قومندانان آنان تعلیمات نظامی داده شده و به افغانستان اعزام می گردیدند.

از میان تنظیم های هفتگانۀ فوق الذکر، چهار تنظیم ذیل تنظیم های بنیادگرا محسوب میگردیدند.

A ـ حـزب اسـلامی افغانستان  

تحت رهبری گلبدین حکمتیار

تنظیم دارای امتیاز برتر نزد آی. اس. آی و در نتیجۀ نه تنها مجری بدون چون چرای همه دساتیر آن سازمان علیه کشور و مردم خود بود؛ بلکه یگانه تنظیمی بود که رهبر آن مطابق استراتیژی افغانی آی. اس. آی، ادغام افغانستان را با پاکستان و یا حد اقل تشکیل کنفدراسیون پاکستان ـ افغانستان را بارها علنی مطرح نموده و اظهار میداشت که در صورت گرفتن قدرت، آنرا عملی مینماید. رهبری این تنظیم اگرچه در تبلیغات علنی خود مواضع ضد امریکایی اتخاذ مینمود؛ اما اسناد تاریخی مؤید آن اند که رهبر آن گلبدین حکمتیار نه تنها در تمام جلساتی شرکت مینمود که تحت رهبری سی. آی. ای در بارۀ افغانستان و یا به غرض سازماندهی جنگ های بزرگ علیه دولت دایر می گردیدند؛ بلکه تمام تصامیم و فیصله های این جلسات را مورد اجرأ قرار میداد. به همین ملحوظ سی. آی. ای نه تنها با تسلیم بخش اعظم کمک های امریکا و سعودی منجمله جنگ افزارها از جانب آی. اس. آی به حزب اسلامی مخالفت نمی نمود؛ بلکه درین زمینه از عملکرد آی. اس. آی در برابر انتقاد سایر ارگانهای رهبری کنندۀ سیاسی و نظامی ایالات متحدۀ امریکا حمایت جدی نیز بعمل می آورد. بی جهت نیست که پیتر تامسن ضمن شکایت از عدم اطاعت سی. آی. ای از سیاست های رسمی اتخاذ شده توسط مقام ریاست جمهوری و وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا؛ چنین مینویسد:«معاون وزیر خارجه در امور سیاسی رابرت کیمیت و من تلاش کردیم تا اختلافات بین وزارت خارجه و سی. آی. ای را در پالیسی افغان رفع کنیم. من دو بار با معاون رئیس سی. آی. ای ریچارد کرتو به این مقصد دیدار کردم. اما رئیس سی. آی. ای تعرضات آی. اس. آی را به کابل به مقصد تعویض نجیب با حکمتیار دفاع مینماید. پیشبرد یک پالیسی یگانه در مورد افغانستان به واشنگتن کمک مینماید تا جنگ افغان را خاتمه بخشد. تا هنوز ایالات متحده پالیسی های متناقض را پیش می برد. پاکستان نیز همچنین میکند. تفاوتش آن است که اردوی پاکستان پالیسی دوگانۀ خود را در بالا کوردینه میکرد ... پالیسی امریکا در بالا کوردینه نمی شد. وزارت خارجه و سی. آی. ای بصورت جداگانه راه خود را میرفتند»(پیتر تامسن، جنگهای افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 110)

برخورد حزب اسلامی تحت رهبری گلبدین حکمتیار با طرح صلح سرمنشی سازمان ملل، ملهم از مواضع «آی. اس. آی» و «سی. آی. ای» درین زمینه بود که با تندترین الفاظ و شدید ترین حملات، آن را مورد تردید قرار میداد و صرف در آخرین لحظات و آنهم در خط مانورهای عوامفریبانۀ رهبری سیاسی پاکستان و صدراعظم آن کشور نواز شریف، توافق خویش را مانند اکثر تنظیم های دیگر به بنین سیوان نمایندۀ سرمنشی سازمان ملل ابراز داشته بود.

B ـ جمعیت اسـلامی افغـانستـان

تحت رهبری برهان الدین ربانی

این تنظیم که از لحاظ اعتماد و امتیاز، به درجۀ دوم و بعد از حزب اسلامی در فهرست آی. اس. آی قرار داشت، رهبری و بخصوص رهبر آن (برهان الدین ربانی) بنابر مشخصات شخصی خویش قادر بود چند چهره عمل نموده و گرایش های مختلف و حتی متضاد را جهت تامین ارتباطات مورد نیاز با امریکا، عربستان سعودی، جمهوری اسلامی ایران و حتی اتحادشوروی، تبارز دهد.  پیتر تامسن در حالیکه با تائید از «اقبال آخوند مشاور امنیت ملی بینظیر بوتو»، ربانی را شخص «محیل» و «حسن سلوک»، فروتنی و شکستگی ظاهری او را «گمراه کننده» میخواند؛ «چهرۀ اول» و «چهرۀ دوم» او را چنین ترسیم مینماید:«روش دوگانۀ سیاسی او در هنگام پذیرایی مدعوئین به شکل روان گسیخته (سکیزوفرنیک) تبارز میکرد.

چهرۀ اول:در هنگام اولین ملاقات بامن خود را در یک شخصیت تحصیل کرده، معتدل که شمرده به زبان انگلیسی روان صحبت مینمود، معرفی کرد و اعضای حزبی غرب زدۀ خود را که انگلیسی خوب یاد داشتند نیز آورد تا در صحبت با ما اشتراک کنند.

چهرۀ دوم او: ربانی اصیل اخوانی واقعی، در هنگام ملاقات ها با امدادگران عرب، یک شخصیت اسلامیست افغان ـ پاکستانی و آی. اس. آی خود را می شناختاند. در چنین مواقع معمولاً ربانی با مشاور ارشد خود، نورالله عماد یک اسلامیست متعصب که با حکمتیار و سیاف از نزدیک بهم پیوسته است، ملحق می شد. در مجامع بین المللی، در واشنگتن و پایتخت های کشورهای غربی در قالب یک تاجک عالم، اعتدالگرا و در کنفرانس های بین المللی اخوانی یک شخصیت متجاوز ضد غربی، در می آمد»(پیتر تامسن، جنگهای افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد نخست، صفحه های 345 و 346). ربانی با چنین بازی «محیلانه» و «گمراه کننده» در بستر تهیه و تعمیل طرح صلح پنج فقره ای سرمنشی ملل متحد عمل نموده، با «سی. آی. ای»، «آی. اس.آی» و استخبارات ایران تعامل نموده و با فرستادن احمد ضیأ مسعود و داوود میر نزد ترکی فیصل به ریاض و سپردن تعهدات، «تمایل مثبت تُرکی» را جلب(رک: پیتر تامسن، جنگهای افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 115) و در نهایت با ادارۀ استخبارات شوروی ـ که تحت پوشش دپلوماتیک در سفارت آنکشور مقیم کابل فعال بود ـ توسط «وکیل عبدالرسول»، ارتباط دایمی برقرار نموده بود. محمد اسحق توخی در مورد اینکه چرا و چگونه ربانی در رأس هیئت مجاهدین به مسکو اعزام گردید؛ چنین نوشته است:«این پرسش به میان می آید، که چرا و چگونه در میان هفت تنظیم جهادی در پاکستان، برهان الدین ربانی مورد توجه ماسکو قرار گرفته بود؟.

برای شناخت بیشتر برهان الدین ربانی و عمق سابقه و روابطش با روسها به ذکر یک خاطره می پردازم:

من شاهد استم که در سال 1366 رابطۀ برهان الدین ربانی به وسیلۀ یک نفر بدخشانی به نام وکیل عبدالرسول (مشهور به عبدالرسول یک دست) که از باشنده های فیض آباد بدخشان بود،[با سفارت شوروی] تامین گردیده بود. سفارت از ترس اینکه مبادا کدام روزی وکیل عبدالرسول موصوف در جریان رفت و آمد به پشاور در چنگ نیروهای امنیتی افغانستان نیفتد، به مسوولان امنیتی افغانستان چنین وانمود میکردند که گویا آنها (سفارت) بخاطر کشاندن ربانی به قطع جنگ و نزدیکیتش با دولت افغانستان، از شخص مذکور بحیث رابط استفاده مینماید. چنانچه چندین بار پول مصارف سفر او بطور سری در منزلش در بلاک 28 مکروریان کهنه ـ که به کرایه گرفته بود ـ از حساب مراجع امنیتی ارسال میگردید. بعداً واضح شد که روسها تحت پوشش این افسانۀ (legend) تنظیم شده، برای اهداف دور خود با برهان الدین ربانی روابط عمیق داشتند. یا ممکن روسها از طریق احمدشاه مسعود توانسته بودند، برهان الدین ربانی را هم وارد شبکۀ خود نمایند»(محمد اسحق توخی، دوکتور نجیب الله و خروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان، بخش سوم، منتشر، سایتهای انترنتی، «پیام وطن» و «نهضت آینده» در سال 2009)  

بنابر روابط چندین جانبۀ فوق الذکر استخباراتی ربانی و قومندان برجستۀ او (احمدشاه مسعود) بود که مؤفق شدند، تا ربانی بحیث فرد مساعد در معاملۀ طرفهای متذکره، با عقب زدن صبغت الله مجددی، در رأس هیئت مجاهدین به مسکو پرواز و در تغییرات بعدی تفاهم شده، او و احمدشاه مسعود نقش برجسته ایفأ نمایند. به همین ملحوظ هم بود که ربانی بار اول و پیشتر از همه، موضعگیری مؤقت تاکتیکی خود را در قبول پلان صلح ملل متحد تردید و رسماً ناکامی آن را اعلام نمود. پیتر تامسن درین زمینه چنین مینویسد:« ربانی ...عشوه گری هشت ماه قبل خود را در مورد حل سیاسی بحران افغانستان که در صدای امریکا برودکاست شده بود، انکار کرد. در پرودکاست منتشرۀ 15 اپریل [1992، همزمان با کودتای نظامی ستون پنجم در کابل ـ ف. ودان] در مطبوعات، او به شدت ابتکار صلح ملل متحد را مردود شمرد» (پیتر تامسن، جنکهای افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 178).

C ـ تنظیم اتحاد اسلامی افغانستان

تحت رهبری عبدالـرسـول سیـاف

عبدالرسول سیاف رهبر تنظیم اتحاد اسلامی افغانستان، علی الرغم رهایی مشکوک خویش از زندان پلچرخی در نخستین روزهای بعد از تجاوز نظامی اتحادشوروی به افغانستان، با تبارز اعتقادات مذهبی وهابی، همیشه مورد حمایت مالی و سیاسی مراکز مذهبی، روحانیون و شیخ های عربی و در نتیجه دولت و استخبارات سعودی قرار داشت. مناسبات دولت و استخبارات سعودی صرف برای مدت مؤقت با سیاف و گلبدین زمانی تیره شد که آنها به استشارۀ مراکز مذهبی عربی حامی خویش، از تائید جنگ امریکا علیه رژیم صدام و اشغال عراق توسط امریکا سر باز زدند. اما روحانیون و رهبران مراکز مذهبی متذکره نه تنها نگذاشتند که دفاتر این تنظیم ها در عربستان سعودی بسته شوند؛ بلکه بعد از مدت کمی دولت و استخبارات سعودی را مجبور ساختند که کمک ها و حمایت مالی شان را به سیاف و گلبدین از سر گیرند. زیرا «مفتی اعظم بن باز، پادشاه فحد را متقاعد ساخت که پیشنهاد بستن دفاتر حکمتیار و سیاف را در کشور عربستان سعودی ویتو نماید.»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 128). افزون بر آن پیتر تامسن که عبدالرسول سیاف را «غلام موسسات دینی سعودی»(رک:همانجا، جلد نخست، صفحات 347 و 348) میخواند، با اشاره به سفر خود از تاریخ 19 تا 24 نومبر 1991 به عربستان سعودی، تائید مینماید که:«عربستان سعودی گناه حکمتیار و سیاف را که در جنگ خلیج از صدام حمات میکردند، بخشیده. سلطنت سعودی با یک موج تازۀ مخالفت های مذهبی در بین مؤسسات وهابی بخاطر جابجایی طویل المدت 5000 افراد نظامی امریکا در عربستان سعودی، مواجه گردید. تصمیم خانوادۀ سلطنتی در مورد از سر گرفتن کمک ها به حکمتیار و سیاف موسسات دینی را تسکین می بخشید»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم،صفحه 158). سیاف و تنظیم تحت رهبری او با تأثیر پذیری از مراکز مذهبی وهابی و دولت و استخبارات سعودی، از آغاز و یکجا با تنظیم حزب اسلامی مربوط به مولوی محمد یونس خالص، علیه پلان صلح ملل متحد عمل نموده و حتی برخلاف سایر تنطیم های جهادی، نماینده های خویش را جهت مشارکت در شورای مؤقت ـ که می باید قدرت دولتی را مطابق طرح صلح ملل متحد در دوره انتقال رهبری مینمود ـ به بنین سیوان نسپردند.

D ـ تنظیم های سه گانۀ اعتدالگرا:

سه تنظیم باقیماندۀ جهادی مقیم پاکستان، هریک نجات ملی اسلامی تحت رهبری صبغت الله مجددی، محاذ ملی اسلامی تحت رهبری سیداحمد گیلانی و حرکت انقلاب اسلامی تحت رهبری مولوی محمد نبی محمدی، طی مذاکرات متعددی که با نمایندگان دولت جمهوری افغانستان در داخل و خارج کشور بصورت مجزا و یا هم بطور جمعی داشتند، نه تنها توافق شان را با پروسۀ صلح سازمان ملل ابراز میداشتند؛ بلکه اراده و اخلاص شان را نسبت به رهبری حزب وطن و دولت جمهوری افغانستان و مواضع شان را در ضدیت با تنظیم های بنیاد گرا نیز تبارز میدادند. مثلاً:

 هیئت دولت جمهوری افغانستان متشکل از: غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی، عبدالوکیل وزیر خارجه، داکتر ضمیرالدین میهن پور رئیس ادارۀ اول وزارت امنیت دولتی، زلمی شهباز مستشار نمایندگی افغانستان در مقر اروپایی ملل متحد در ژینو و وحیدالله وحید رئیس دفتر وزیر امور خارجه با هیئت مشترک تنظیم های سه گانۀ مذکور متشکل از: نجیب الله مجددی به نمایندگی از نجات ملی اسلامی، صدیق سلجوقی به نمایندگی از محاذ ملی اسلامی، وکیل شهباز احمدزی به نمایندگی از حرکت انقلاب اسلامی و همچنان دوکتور جلیل شمس یکی از روشنفکران افغانی مقیم کشورهای غربی، در مذاکراتی اشتراک نموده بودند که در زوریخ از تاریخ 29 دسمبر 1991 تا 4 جنوری 1992 منعقد گردیده بود.

در دور دوم همین مذاکرات نجیب الله مجددی میگوید:«... ما و شما همه روحیۀ همکاری داریم. ما به شما وعده میدهیم که رهبران ما به جانب شما پیرامون تمامی مسایل همکاری لازم را بعمل می آوریم. شما باور کنید که به آن پیمانۀ که ما میتوانیم و توانسته ایم که با جانب شما با صمیمت تبادل نظر نمائیم با افراطیون و اخوانی ها به هیچوجه ممکن نیست. حقیقت اینست که بعد از دو دقیقه صحبت میان ما و آنها برخورد صورت می گیرد. ما با شما در یک فضای علمی و روشنفکرانه میتوانیم صحبت نمائیم. از همین جهت است که ما دیالوگ بین الافغانی را با شما پذیرفته ایم»(رونوشت کامل مذاکرات متذکره، برگرفته از:عبدالوکیل، از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد دوم، صفحه 765). در دور چهارم مذاکرات که به تاریخ اول جنوری ساعت 7 شام در هوتل «بلفیو» شهر زوریخ دایر گردید، دوکتور شمس از جریان مذاکرات طی سه دور قبلی نتیجه گیری نموده گفتند:«همه در جریان مذاکرات به توافق رسیدند که به هیچصورت نه بایست خلای قدرت بوجود آید و همه طرفها باید از تمام امکانات خود درین ارتباط استفاده نمایند. همه اشتراک کنندگان مذاکرات توافق نمودند که اعلامیۀ پنج فقره یی سرمنشی ملل متحد باید اساس کار آنها را جهت نیل به یک حل سیاسی تشکیل بدهد. حین بحث پیرامون مادۀ دوم آجندأ نیروهایی که بایست در جریان مذاکرات و دیالوگ بین الافغانی در مرحلۀ انتقالی سهم داشته باشند مورد ارزیابی قرار گرفت و روی موقف و سهم آنان درین مرحله بحث صورت گرفت.»(رونوشت کامل مذاکرات، برگرفته از همانجا، جلد دوم، صفحه 781). ولی این نمایندگان و یا رهبران تنظیم های متذکره در پشار صدای کاملاً بر عکس بلند نموده و دلیل آن را نیز پنهان نمی کردند. آنها بطور مکرر در مذاکرات رسمی، خوف و خطر از تهدیدهای را مطرح مینمودند که از جانب آی. اس. آی پاکستان و «اخوانی ها» متوجه آنان بود. مثلاً باری نجیب الله مجددی در مذاکرات زوریخ؛ چنین مطرح کرده بود:«شما حالت تنظیم های مختلف و حساسیت موجود را خوب درک مینمائید. حتی رهبران ما که این مذاکرات و آغاز آن را با شما پذیرفته اند، در پشاور حتی گفته نمیتوانند که چنین مذاکرات صورت پذیرفته است یا نه. برای آغاز مذاکرات و مذاکرات حاضر بزرگترین رسک و تهدید علیه زندگی ماست. ... هرکس که صدای مذاکرات با کابل را در پشاور بلند نماید، باید پشاور را ترک گوید. باید دیگر در آنجا زندگی نه نماید ... همینکه مذاکرات ما علنی شود دیگر زندگی کردن و ادامۀ زندگی در پشاور برای ما انتحار محض است. شما میدانید هدف اخوانی ها و آی. اس. آی کاملاً روشن است.»(بر گرفته از متن کامل رونوشت مذاکرات، مندرج: عبدالوکیل، از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، جلد دوم، صفحه 765) .

ب ـ 2 : تنظیم های جهادی مقیم ایران:

اگرچه تلاش برای وحدت تنظیم های هشت گانۀ جهادی مقیم ایران، از سال 1365 آغاز گردیده بود، ولی بنابر دخالت های ارگانهای امنیتی جمهوری افغانستان، نمیتوانستند به نتایج مطلوب دست یابند. تا سرانجام ظاهراً در نتیجۀ تلاش سلطان علی کشتمند و گروپی از همکاران او با اتکأ بر امکانات دولتی، قومندانان و برخی چهره های سیاسی مرتبط با سازمان نصر، حرکت اسلامی، پاسداران جهاد اسلامی، جبهۀ متحد انقلاب اسلامی، سازمان نهضت اسلامی، سازمان نیروی اسلامی و دعوت اسلامی در داخل افغانستان و گویا مستقل از تاثیرات تهران، طی جلسه یی که از تاریخ 24 تا 27 سرطان 1368 در شهر بامیان دایر گردیده بود، روی سند 20 ماده یی تحت عنوان «میثاق وحدت»، برای تشکیل «حزب وحدت اسلامی افغانستان» به توافق رسیدند. انکشافات بعدی نشان داد که این پروژه را در اصل ارگانهای مربوطۀ جمهوری اسلامی ایران طرح و طی یک بازی پیچیده با جمهوری افغانستان عملی نموده اند. از میان رهبران تنظیم های جهادی مقیم ایران که تا این وقت در ایتلافی تحت عنوان «شورای ایتلاف» فعالیت مینمودند، صرف شیخ آصف محسنی کندهاری در حالی پیوستن با حزب وحدت را رد نمود که برخی قومندانان او در جلسۀ بامیان شرکت و نسبت به حزب وحدت تعهد سپرده بودند. علت مخالفت او با حزب وحدت این بود که برخلاف توقع اش، او را به رهبری حزب وحدت نپذیرفتند و بنابر حمایت همه جانبه، عملاً «بابه مزاری» شان را درین مقام کاندید و اختیارات عملی بخشیدند که در نهایت او را در آستانۀ سازماندهی بغاوت شمال، از ایران به کشور فرستاده و رسماً بحیث رهبر حزب وحدت اسلامی اعلام گردند. کاندید مزاری در مقام رهبری و سپردن اختیارات عملی به وی از همان ابتدأ و مخالفت محسنی با چنین گزینشی، باعث آن شد که جمهوری اسلامی ایران تمام کمک های خود را بر محسنی قطع، دفاتر او را در ایران مسدود و در نتیجه او مجبور گردید که دفاتر و مرکز فعالیت خود را به کویته پاکستان انتقال دهد. محسنی که هزاره نه؛ بلکه به فارسی زبانان اهل تشیع قندهار تعلق دارد، در تجرید خود و پیش کشیدن مزاری بمثابه کاندید رهبری حزب وحدت بنابر امتیاز هزاره بودن او، سلطانعلی کشتمند را دخیل میدانست، نسبت به او کینه به دل پرورانیده و دشمنی اختیار نمود.

افزون بر آن افشای حقایق پشت پردۀ مربوط به تشکیل حزب وحدت، بمثابه پروژۀ ایران و نقش سلطانعلی کشتمند درین جریان با بکاربرد امکانات دولتی و برخی اجراآت دیگر او درین استقامت، باعث ایجاد و تشدید عدم اعتماد دوکتور نجیب الله نسبت به سلطانعلی کشتمند گردیده که سرانجام به تعویض مسوولیت او از مقام «رئیس کمیتۀ اجرائیه شورای وزیران» (صدراعظم) به معاونیت اول ریاست جمهوری منجر و فضل الحق خالقیار فرد غیر حزبی که در آن وقت بحیث والی هرات ایفای وظیفه مینمود به مقام صدارت نامزد گردید. به علت نامزدی او به پست صدارت بود که استخبارات ایران توطئه ترور او را حین محفل پیوستن یک گروه مسلح مخالف به پروسۀ مصالحۀ ملی در ولایت هرات سازماندهی و در نتیجه باعث زخمی شدن شدید او و شهادت چند تن از کادرهای حزبی و دولتی و از جمله جنرال جلال رزمنده رئیس ادارۀ پنج امنیت دولتی گردید. خالقیار که هنوز تحت مداوا قرار داشت، با حضور به پارلمان و معرفی کابینۀ خویش، به تاریخ هفتم جوزای 1369(28 می 1990) رای اعتماد بدست آورد.

به هر صورت با تشکیل حزب وحدت در چنین حالتی و نتایج بعدی آن، جمهوری اسلامی ایران بر رهبری این حزب کاملاً مسلط گردیده و این انکشاف باعث گردید که رهبری حزب وحدت در خط تعمیل سیاست های افغانی جمهوری اسلامی ایران و منجمله در خط فیصله های کنفرانس های سه جانبۀ اسلام آباد و تهران (درین مورد بعداً با تفصیل خواهیم نوشت) قرار گیرد.

ج ـ شاه سابق و سایر تکنوکراتهای

افغـانی مقـیم کـشورهـــــــای غـربی

شاه سابق و با توجه به او طرفداران اش، باوجود آنکه در مذاکرات با نمایندگان اعزامی دولت جمهوری افغانستان و هم طی مذاکرات با بنین سیوان، از طرح صلح ملل متحد حمایت خویش را ابراز مینمودند؛ ولی در عمل حاضر نگردیدند که حتی گام کوچک عملی در زمینه بردارند و یا حمایت خویش را از آن علنی ابراز دارند. گفته میشد که عربستان سعودی از طریق عبدالستار سیرت مانع آنها گردیده و بخصوص سؤ قصدی که علیه شاه صورت گرفت او را درین زمینه هرچه بیشتر محتاط ساخت. بنابر تسلط چنین روحیۀ بود که باری بنین سیوان در حضور پیتر تامسن با اشاره به نقش مثبت و فعال سوهانوک پادشاه سابق کمپوچیا در ختم جنگ و بازگرداندن صلح به مردم و کشورش، به شاه سابق بطور طعنه آمیز و توأم با «شوخی و گلایه»؛ گفته بود که:«شما بایستی یک کمی سوهانوک را در خود داشته باشید»(رک: پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 173). طبعاً درین افاده هدف بنین سیوان، غیرت و احساس وطنپرستانۀ سوهانوک بود.

باید گفت که عدۀ از از تکنوکرات های افغانی مقیم کشورهای غربی سرانجام آمادگی نشان داده و حاضر گردیدند در پروسۀ تعمیل طرح صلح ملل متحد فعالانه سهم بگیرند و با حضور در ترکیب شورای انتقالی و پروسۀ مذاکرات بین الافغانی سهم بگیرند.

توضیحات فوق با روشنی تمام نشان میدهند که مواضع جوانب داخلی معضلۀ افغانستان و برخورد شان با طرح صلح سازمان ملل، چه بسا که تحت تأثیر دول دخیل درین معضله و بخصوص سازمانهای استخباراتی این دول، شکل میگرفتند. بنابرین ایجاب مینماید تا در قسمت های بعدی این سلسله به توضیح چگونگی مواضع این کشورها نیز پرداخته شود.

ادامه دارد