به ادامۀ گذشته، قسمت چهل و هفتم، مؤرخ:  20 اپریل 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت چهل و هفتم

ب ـ مواضع و دیدگاه های پاکستان و ایران در برابر  

طرح پنج فقره یی صلح سرمنشی سازمان ملل متحد

سیاست های افغانی پاکستان همیشه بوسیلۀ آی. اس. آی استقامت داده شده، توأم با حمایت رهبری اردوی آن کشور و بوسیلۀ عمال و افزار افغانی شان تعمیل میگردید و میگردد. مقامات سیاسی رهبری کنندۀ پاکستان (صدارت و وزارت خارجه)، یا با تابعیت عام و تام از آی. اس. آی عمل نموده و یا هم بدون پشتوانۀ اجرایی، در مذاکرات و تبلیغات سیاسی به مانورهای فریبده توسل ورزیده و میورزند. برخورد دولت پاکستان در قبال طرح صلح پنج فقره یی سرمنشی سازمان ملل نیز از مختصات فوق الذکر برخوردار بود.

باوجود نفوذ قوی نهادهای استخباراتی جمهوری اسلامی ایران در میان تنظیم های جهادی، این نهادها به نفوذ خزندۀ شان در ساختارهای جمهوری افغانستان و حتی در حزب وطن، در حالی ادامه میدادند که دستگاه دپلوماتیک این کشور با مانورهای نزدیکی و تفاهم نسبی با جمهوری افغانستان، برای ساختارهای استخباراتی شان زمینۀ مساعد فعالیت تدارک مینمود. این وضعیت با تغییر تدریجی مواضع اتحادشوروی نیز به تدریج تغییر نموده و با قرار گرفتن اتحادشوروی در تقابل با پلان صلح پنچ فقره ای سازمان ملل، دستگاه دپلوماتیک جمهوری اسلامی ایران نیز خویش را با مواضع سیاسی و استخباراتی پاکستان نزدیک ساخته و در نهایت در برخورد با طرح صلح ملل متحد به اتحاد عمل گذار نمودند. سلطان علی کشتمند با چشمپوشی از تلاش خیره سرانۀ رژیم آخوندی ایران و سازمانهای استخباراتی آن کشور جهت نفوذ هرچه بیشتر استیلاگرانه در نهادهای جمهوری افغانستان و با عدم توجه به همگام شدن جمهوری اسلامی ایران با پاکستان در سیاست های افغانی خویش، بخصوص بعد از اتخاذ مواضع ضد افغانی رهبری شوروی و فدراتیف روسیه (گرباچوف، یلسین و کوزیروف) مثل همیشه بار ملامتی را به دوش «رئیس جمهور» انداخته؛ چنین مینویسد:«برغم اینکه در موضع جمهوری اسلامی ایران اندک تغییراتی برای پذیرش وضع موجود در افغانستان پدید گردید، ولی از سوی رئیس جمهور افغانستان استقبال لازم بعمل نیامد.»( سلطان علی کشتمند، یتدداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی،جلد سوم، صفحه 1044). مسایل را توضیح میدهیم:

در حالیکه جنرالان اردو و آی. اس. آی پاکستان برای پیشبرد جنگ و دستیابی به حل نظامی تلاش مینمودند، صدارت و وزارت خارجۀ آن کشور ظاهراً از «حل سیاسی» و طرح صلح ملل متحد بصورت کل حمایت شان را ابراز میداشتند، ولی در برخورد مشخص نسبت به آن، به تدریج مواضع شان را تغییر داده، تعبیر و تفسیر اختصاصی خویش را بدین معنی ارایه داشتند که: در پروسۀ انتقالی نقش و سهم حزب وطن  و دولت جمهوری افغانستان را بحیث یکی از طرف ها، همچنان اتکأ بر ساختارهای دولتی (ملکی و نظامی) را بمثابه عامل صلح و ثبات در این پروسه نفی و همچان وجود و حضور شخص شاه سابق را درین پروسه نادیده گرفته و سهم سایر تکنوکرات های افغانی را نیز نه مستقل؛ بلکه در محوریت تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران در نظر داشتند. چنین برخورد نه تنها با طرح صلح سرمنشی ملل متحد منطبق نبود؛ بلکه کاملاً در مخالفت با آن قرار داشت.

دیدگاه فوق الذکر وزارت خارجۀ پاکستان، بخاطری تفاهم و علاقمندی وزارت خارجۀ ایران را نیز باخود داشت که نه تنها شرکت مجاهدین مورد حمایت ایران را بحیث بخشی از نیروهای محوری در پروسۀ انتقال توصیه مینمود؛ بلکه نفی حزب وطن و متحدین سیاسی آن و نادیده گرفتن شاه سابق در پروسۀ انتقال نیز با دیدگاه های ایران انطباق کامل داشت.

توافق در مورد قبول تنظیم های جهادی مقیم ایران بمثابه بخشی از نیروهای محوری در پروسۀ انتقال و اتحاد عمل سه جانبه (آی. اس. آی، دستگاه جاسوسی ایران و تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران) طی سفر مرزا اسلم بیگ لوی درستیزاکستان به تهران حاصل شده بود. چنین توافقی در حقیقت  امتیازی بود که نظامیان پاکستان، به جانب ایران در عوض آن داده بودند که ایران پذیرفته بود «پاکستان را در جنگ باهند حمایت مینماید». پیتر تامسن نمایندۀ رئیس جمهور امریکا و سفیر آن کشور نزد مجاهدین؛ درین زمینه چنین مینویسد:«بیگ پیشنهاد کرد که آی. اس. آی، دستگاه جاسوسی ایران، گارد انقلابی [هدف او مجاهدین بنیادگرای افغانستان است] باهمدیگر یکجا در داخل افغانستان فعالیت نمایند. طوریکه گزارش داده شد او دربازگشت از سفر خود از تهران در اوایل 1990 اطمینان داد که ایران، پاکستان را در جنگ با هند حمایت مینماید.»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 9).

بنابرین باوجود اعلام رسمی و تبلیغاتی حکومت ها و وزارت های خارجۀ پاکستان و ایران مبنی بر حمایت از طرح صلح سرمنشی ملل متحد، زمانیکه آنها در ملاقاتها با بنین سیوان این دیدگاه های شان را مطرح مینمودند، بنین سیوان روی تطبیق کامل طرح صلح سازمان ملل بر اشتراک سه طرف قبول شدۀ افغانی (1 ـ حزب وطن و متحدین سیاسی آن، 2 ـ تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران، 3 ـ پادشاه سابق و سایر تکنوکرات های افغانی مقیم کشورهای غربی) جهت معرفی نمایندگان و یا افراد مورد قبول شان به ساختار انتقالی، بر نقش ساختارهای دولتی (بمثابه عامل ثبات) و همچنان بر عدم مداخلۀ خارجی درین پروسه، پافشاری مینمود.

در آستانه اعلام طرح صلح پنج فقره ای سازمان ملل بود که به تاریخ 19 حمل 1370 (8 اپریل 1991) بنابر پیشنهاد آی. اس. آی جلسۀ رهبری آن کشور متشکل از «رجال برجستۀ سیاسی و مقامات عالی پاکستان» دایر و در آن «مسئله افغانستان» مورد ارزیابی قرار گرفت و درین زمینه «همان روز به وزارت خارجۀ این کشور هدایت داده شد تا فعالیت های سیاسی را به شکل جدی تر دنبال نماید». دنبال نمودن جدی ترِ مسئله افغانستان از جانب وزارت خارجۀ پاکستان و توافقات قبلی با جانب ایران، باعث آن گردید که اکرم ذکی سکرتر جنرال جدید آن وقت وزارت خارجه پاکستان، به یک جلسۀ آگاهی دهنده به دپلومات های خارجی که در میان آنان پیتر تامسن نیز حضور داشت، اطلاع داد که طی اجلاس 13 اپریل 1991 مطابق 24 حمل 1370«سلول افغان» [نهاد استقامت دهندۀ سیاست های افغانی وزارت خارجۀ پاکستان] موضوع «حل صلح آمیز مناقشۀ افغانستان به رهبری ملل متحد، رسماً مورد تائید قرار گرفت». اکرم ذکی در همین اجلاس به دپلومات ها گفته بود که «در وزارت خارجه تحت رهبری مذکور [(خود اکرم ذکی)] یک کمیتۀ مشورتی متشکل از نمایندگان ایران، پاکستان و مجاهدین تشکیل گردید»، تا این کمیتۀ سه جانبه (1 ـ پاکستان، 2 ـ ایران و 3 ـ مجاهدین مقیم پاکستان و ایران) گویا مطابق به پروسۀ صلح آمیز مورد نظر ملل متحد، در مورد ترکیب «حکومت انتقالی» تصمیم اتخاذ نمایند. پیتر تامسن چنین مسئله یی را از زبان اکرم ذکی با بنین سیوان مطرح ولی او با این طرح مخالفت خوش را ابراز مینماید. پیتر تامسن در مورد این مخالفت سیوان؛ چنین مینویسد: «سیوان بمن گفت که او این را نمی پذیرد. زیرا چنان دیزاین شده که حکومت انتقالی یی را بوجود آورند که جوابگوی اسلام آباد و تهران باشد و نه از مردم افغانستان». تامسن در مورد نظر ارایه شده از جانب سیوان تبصره نموده؛ مینویسد که:«هدف سیوان آن بود که یک چوکات بندی یی را که افغانها بتوانند یک حکومت انتقالی را انتخاب نمایند و سپس به نوبه، خود انتخابات و یا لویه جرگه را دایر نمایند تا یک رهبری جدید افغانی را بدون مداخلۀ دست های بیگانه انتخاب نمایند» (رک:پیتر تامسن، جنگ در افغانستان، جلد دوم، صفحه 126، تکیه از: ف. ودان). بربنیاد همین نظر بنین سیوان و رد مواضع پاکستان و ایران بود که متن طرح صلح 5 فقره یی سرمنشی سازمان ملل ترتیب و به تاریخ 31 ثور 1370 (21 می 1991) ابلاغ گردید.

به تعقیب توافق ایران جهت شرکت در«کمیتۀ مشورتی» اعلان شده از جانب اکرم ذکی بود که از یک طرف اکرم ذکی «سفرهایی را به ایران، امریکا، سعودی و چین انجام داد» و سرانجام به تاریخ 4 جوزا (25 می) به روسیه رفت و از طرف دیگر وزارت خارجۀ ایران «روز 22 جوزا [1370 مطابق 12 جون 1991] محمود موسوی مدیر عمومی سیاسی بخش غربی آسیا را در رأس دسته یی از ماموران دیگر وزارت امور خارجۀ خویش به مسکو فرستادند تا نبض و نظر رهبران کرملین را دریابند و فعالیت های شان را با آن توأم سازند. در پایان این دیدار نیکولای کوزیروف متصدی مسایل افغانستان در وزارت خارجۀ روسیه، مذاکره و مشوره دو طرف را سودمند خواند و گفت: هردو کشور در مورد قضیه افغانستان هم نظر می باشند که جز راه حل سیاسی راه دیگری وجود ندارد.»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 257)

اعلام کوزیروفِ افغانستان ستیز معروف ـ که بعداً همراه با باریس یالتسین و بحیث وزیر خارجۀ فدراتیف روسیه در تطبیق توطئه های ضد افغانی نقش متبارز داشت ـ مبنی بر «همنظر» بودن جوانب روسیه و ایران «در مورد قضیۀ افغانستان» و تأکید بر گویا «حل سیاسی» آن، نه بربنیاد طرح صلح ملل متحد؛ بلکه بر بنیاد تفسیر و تعبیری بود که ایران و پاکستان از طرح متذکره ارایه مینمودند. با چنین درکی از «نبض و نظر رهبران کرملین» بود که«از آن تاریخ به بعد، آمد و شد بین تهران و اسلام آباد بُعد تازۀ یافت». بعد از بازدید جوانب فوق الذکر ایران و روسیه و توافقات پشت پردۀ میان پاکستان، ایران، روسیه و عربستان سعودی بود که آنها خواستند افزار افغانی شان (رهبران تنظیم های جهادی) را وارد این معرکه نمایند. به همین ملحوظ «اکرم ذکی قایم مقام وزارت خارجه پاکستان روز 18 سرطان [1370] وارد پشاور شد و با مجددی و اکثر رهبران جهادی مذاکرات مفصل و محرمانه ای انجام داد. یک منبع افغانی که درین مذاکرات حضور داشت گفت: ایشان در صحبت های خویش مسایل مختلف سیاسی و جهادی معضله افغانستان را در رابطه با «حل سیاسی» مورد بحث و ارزیابی قرار دادند و اکرم ذکی پیشنهاد نمود که جنبش مقاومت (مجاهدین)، حکومت ایران و پاکستان باید پیشنهاد مؤجه و پذیرفتنی برای حل معضله افغانستان ارایه بدارند.

یک هفته بعد تر (روز 26 سرطان) نطاق وزارت خارجه پاکستان در یک جلسه مطبوعاتی به خبرنگاران اظهار داشت که: مقامات پاکستان در بارۀ مسئله افغانستان با علی اکبر ولایتی وزیر خارجه ایران که جهت یک بازدید سه روزه وارد پاکستان می شود، بصورت جدی بحث و مذاکره خواهد نمود. همچنان در اسلام اباد و تهران جلسات بزرگی دایر خواهد گردید و راجع به افغانستان و مشکل آن بحث و مذاکره صورت خواهد گرفت»(نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 252).   

سرانجام مطابق توافق فوق، داکترعلی اکبر ولایتی وزیر خارجۀ آن وقت ایران، روز ششم اسد [1370 مطابق 28 جولای 1991] وارد اسلام آباد گردید تا در کنفرانس سه جانبه یی شرکت نماید که برگزاری آن قبلاً توسط نطاق وزارت خارجۀ پاکستان اعلام شده بود. در کنفرانس مذکور که:«روز هفتم اسد انعقاد یافت، مجددی، استاد ربانی، پیر گیلانی و مولوی محمد نبی بحیث رهبران احزاب شخصاً شرکت جستند. ولی حکمتیار و استاد سیاف با فرستادن نمایندگان به جلسه اکتفا کردند»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 257). صرف مولوی خالص بنابر تعصب شدید ضد تشیع درین جلسه نماینده نفرستاد و سیاف نیز نمایندۀ خود را از جریان نخستین دور کنفرانس سه جانبۀ مذکور بیرون کشید و علت آن را چنانچه در اعلامیۀ مطبوعاتی خویش منتشر ساخت، تلاش ایران برای هویت بخشیدن «مستقل» و «سهم غیر متناسب برای پیروانش» (تنظیم های مقیم ایران)، خواند. (رک:اعلامیۀ مطبوعاتی اتحاد اسلامی افغانستان، منتشرۀ پاکستان تایمز، مؤرخ 9 اسد 1370). باید گفت که باوجود تمایل ایران جهت شرکت تنظیم های جهادی مقیم ایران با «هویت مستقل»، این مسئله را جانب ایران با پاکستان پذیرفته بودند که تنظیم های متذکره، نه با هویت مستقل، بلکه یکجا با تنظیم های جهادی مقیم پاکستان بحیث یک جانب واحد در کنفرانس سه جانبه شرکت نمایند، چنانچه اسناد تصویب شده کنفرانس، منجمله اعلامیۀ آن بر چنین توافق صحه می گذارد. اما در کنفرانس روی تزئید «سهم» این تنظیم ها پافشاری داشتند و بدین ملحوظ بود که ترک گفتن کنفرانس بوسیله نمایندۀ سیاف، به هدف فشار بر جانب ایران سازماندهی گردید. 

کنفرانس سه جانبۀ متذکره، در ختم «اعلامیۀ مشترک» یی را تصویب نمود که محتوی اساسی آن بعداً (در 15 نوامبر 1991 مطابق به 24 عقرب 1370) مبنای برای متن «اعلامیۀ مشترک صادره از سوی مجاهدین افغانستان و هیئت شوروی و روسیۀ فدرال» قرار گرفت و در انکشاف بعدی اوضاع افغانستان عملکرد مشترک روسیه، پاکستان، عربستان سعودی و ایران را در تحریک و سازماندهی بغاوت شمال، سقوط دولت جمهوری افغانستان و انتقال قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی افغانستان» استقامت داد. بنابر اهمیت اعلامیۀ صادره به وسیلۀ «کنفرانس سه جانبۀ اسلام آباد» و اثرات آن بر انکشافات بعدی، لازم دیده می شود قسمت های اساسی آن را در ذیل مرور نمائیم:

در آغاز این اعلامیه خاطرنشان گردیده بود که:«جلالتمآب دوکتورعلی اکبر ولایتی وزیر امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران و جلالتمآب اکرم ذکی مدیر عمومی وزارت امور خارجۀ جمهوری اسلامی پاکستان، اجلاس سه جانبه ای را در اسلام آباد با رهبران احزاب مجاهدین افغانستان مستقر در ایران و پاکستان طی روزهای 7 و 8 اسد سال 1370 برگزار نمودند».

بعد از آن در متن اعلامیه از «جهاد شکوهمند مردم سلحشور افغانستان» و از اظهار «مراتب امتنان و قدردانی عمیق» رهبران مجاهدین «از ایران و پاکستان در حمایت از جهاد» یادآوری گردیده،  همچنان گفته شده که:«اجلاس از همکاری فزاینده بین ایران و پاکستان برای فیصلۀ عادلانه و صلح آمیز مسئله افغانستان، مطابق به اهداف جهاد افغانستان»  استقبال و مهمتر از همه تصریح گردیده که «کنفرانس ضمن تشکر از تلاشهای سرمنشی موسسۀ ملل متحد برای حل مسئله افغانستان و ضمن تأکید بر رعایت اصول اسلامی، در طرح پنج ماده یی سرمنشی ملل متحد نکات مثبتِ دریافتۀ اساسی را برای راه حل قضیۀ افغانستان تشکیل دهد» و «هرگونه طرح در مورد افغانستان باید منجر به تعویض رژیم فعلی غیر قانونی حاکمه بر کابل و ایجاد یک حکومت اسلامی منتخب و مورد قبول مردم افغانستان شود». افزون بر آن در اعلامیه روی «تعهد» رهبران احزاب مجاهدین افغانستان «مبنی بر محترم شمردن جان و مال همه افغانها» و تعقیب «یک سیاست دوستی و همکاری باهمی با همسایگان خود باشند» نیز تأکید گردیده است.(رک:متن کامل اعلامیه متذکره، دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحات 257 ـ 259، تکیه روی برخی جملات از ماست).

مسایل منعکس شده در جملات فوق الذکرِ بر گرفته از اعلامیۀ کنفرانس سه جانبۀ مورد بحث، مؤید مسایل اساسی ذیل اند:

ـ به رسمیت شناختن سه جانب در قضیۀ افغانستان: پاکستان، ایران و تنظیم های جهادی مورد حمایت آنان، با نفی جوانب جمهوری افغانستان، شاه سابق و دیگر تکنوکرات های افغانی مقیم کشورهای غربی.

ـ توجه به اهمیت «جهاد» و تأکید بر دستیابی به «اهداف جهاد».

ـ تائید آن «نکات» در «طرح پنج مادۀ سرمنشی ملل متحد» که از طرف جوانب سه گانۀ اشتراک کننده در کنفرانس «مثبت» پنداشته می شوند، نه تمام بستۀ پیشنهاد شده در طرح مذکور.

ـ «تعویض رژیم فعلی» و «ایجاد یک حکومت اسلامی» در افغانستان.

ـ تعهد رهبری تنظیم های جهادی به«محترم شمردن جان و مال همه افغانها» که سطوح مختلف افراد مربوط به دولت جمهوری افغانستان، حزب وطن و متحدین سیاسی آنان را نیز شامل می گردد.

ـ همچنان تعهد سران تنظیم های جهادی جهت تعقیب «یک سیاست دوستی و همکاری باهمی با همسایگان» افغانستان که پاکستان، ایران و اتحادشوروی آن وقت را شامل می گردید.

دیده می شود اعلامیۀ متذکره بطور صریح با طرح صلح ملل متحد مغایرت داشته و به همین ملحوظ است که دکتر نصری حق شناس به ادامۀ متن اعلامیۀ فوق، تبصره مینماید که:« در اعلامیۀ مذکور طرح سرمنشی ملل متحد به نحو زیرکانه یی مورد سوال قرار گرفت و با نفی حکومت غیر قانونی کابل و تقاضای تشکیل حکومت اسلامی در افغانستان، تلویحاً رد گردید.»( نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 259).

افزون بر آن دقت در متنِ «اعلامیۀ کنفرانس سه جانبۀ اسلام آباد»، به وضاحت نشان میدهد که این متن هم از لحاظ شیوه نگارش آن و هم از لحاظ شیوۀ ارایۀ دپلوماتیک اهداف مورد نظر، به طرز تهیۀ اسناد بوسیلۀ تنظیم های جهادی مغایرت دارد و حتی مواضع مطرح شده درین سند در رابطه به برخورد قبلی تنظیم های جهادی با طرح صلح پنج فقره یی سرمنشی ملل متحد تفاوت کامل دارد، چه آنان در تمام عکس العمل های قبلی رسمی شان طرح مذکور را با شیوۀ نگارش مخصوص بخود و محتوی دینی، بطور برهنه و بصورت کُل رد مینمودند، بنابرین و بدون شک میتوان گفت که متن متذکره را وزارت های خارجۀ پاکستان و ایران در تفاهم باهم و حتی در مشوره با سایر دول شریک، تسوید نموده اند و چه بسا که افراد جانب تنظیم های جهادی ناتوان از درک بیان دپلوماتیک برخی مفاهیم کنجانیده شده درین سند بوده باشند.

به هر صورت با صدور «اعلامیۀ مشترک کنفرانس سه جانبه اسلام آباد» و بازی های تنظیم شدۀ پشت پردۀ آن، سرنوشت افغانستان در دو راهی تحقق طرح صلح پنج فقرۀ سرمنشی سازمان ملل و این اعلامیه قرار داده شد و مبارزه بخاطر سوق آن به یکی از این دو راه آغاز یافت و تشدید گردید.

مطابق فیصلۀ قبلی میان پاکستان و ایران، دور دوم «کنفرانس سه جانبۀ» مذکور در تهران روزهای 6 و 7 سنبلۀ 1370 دایر گردید. درین دور یک گروپ بیست نفری تنظیم های جهادی (بدون عضویت نماینگان گلبدین، سیاف و خالص) تحت ریاست صبغت الله مجددی شرکت کردند که در آن مولوی محمد نبی محمدی، برهان الدین ربانی، مولوی نصرالله، پیر سید احمد گیلانی، مولوی رفیع الله مؤزن و قاضی محمد امین وقاد و عده دیگر عضویت داشتند. نمایندۀ آصف محسنی قندهاری هنگام ورود به تالار با ممانعت مقامات ایرانی مواجه؛ ولی بعد از وساطت برخی رهبران جهادی به شرط عدم سهمگیری در سخنرانی و ابراز نظر، امکان یافت در تالار حضور داشته باشد. بدین طریق کنفرانس با شرکت 21 تن از تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و 4 تن از حزب وحدت و باشرکت هیئت های پاکستان و ایران تحت ریاست اکرم ذکی و علی اکبر ولایتی به روزهای 6 و 7 سنبله 1370 تدویر یافت و در ختم روز دوم، اعلامیه یی را تصویب و اعلان نمودند، که با اعلامیۀ پشاور تفاوتی نداشت. درین اعلامیه بعد از «تقدیر» مجدد از حمایت پاکستان و ایران و دفاع از «اهداف جهاد»؛  خاطرنشان گردیده بود که:«اجلاس تهران بادرنظرداشت ارزیابی مشی اجلاس اسلام آباد از نکات مثبت بیانیۀ پنج فقره یی سرمنشی ملل متحد، مواضع اتخاذ شدۀ قبلی را درین زمینه باردیگر تأکید کرد» و بسیار مهم اینکه با توجه به تبارز باریس یالتسین در وضعیت و قدرت سیاسی شوروی؛ درین اعلامیه تذکار یافته که: «این اجلاس به تحولات جاری در اتحادشوروی توجه دقیق مبذول داشته و ابراز امیدواری نمود که این تحولات در حل سریع مسئله افغانستان سهیم واقع گردد. احزاب مجاهدین افغانستان حاضر اند گفتگوهای مهمی را با مسکو آغاز کنند.»(نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحات 278 ـ 280، تکیه از: ف. ودان).

کنفرانس سه جانبۀ مذکور، شاه سابق و تکنوکرات های افغانی مقیم غرب را که اینک بطور صریح توسط پاکستان و ایران عقب زده می شدند به عکس العمل واداشت. به همین ملحوظ پادشاه سابق افغانستان روز 13 سنبله 1370 طی مصاحبه یی با صدای امریکا؛ چنین گفت:«... طی دو ماه گذشته بررسی قضیۀ افغانستان شاهد یک تحول جدید است و آن عبارت از یک سلسله مساعی بنام اجلاس سه جانبه ایران و پاکستان و رهبران برخی از تنظیم های مجاهدین افغانی مقیم ایران و پاکستان می باشد. این مساعی به عنوان حمایت از پیشنهاد ملل متحد در مورد حل سیاسی قضیۀ افغانستان آغاز یافته ولی از نظر شکل و قسماً محتوی بیانات مشترک، عوامل نگرانی مردم افغانستان را بار آورده است. ...

ایجاد یک سازمان سه جانبه برای جستجو راه حل سیاسی قضیۀ افغانستان و اتخاذ برخی از تصامیم چنانچه از بیانیۀ مشترک اجلاس دوم برمی آید، از طرف اجلاس سه جانبه یی که دو جانب آن غیر افغانی باشد، نه فقط برای دریافت راه حل کمک نخواهد کرد؛ بلکه موجب سؤتفاهم و نگرانی در سطح ملی افغانستان خواهد گردید. توقع ما اینست تا نقش برادرانۀ کشورهای همسایۀ افغانستان در چوکات مشوره و همکاری بی شایبه و دور از مظاهر مداخله باقی مانده، به افغانها موقع داده شود تا از طریق تفاهم برادرانۀ افغانی در سطح وسیع، ملت افغانستان راه حل قضیۀ کشور شان را جستجو نمایند.

پیشنهاد ملل متحد طی چند ماه اخیر از آنجا که حاوی برخی اهداف جهاد مردم افغانستان بود، از تائید اکثریت اطراف ذیدخل در قضیۀ افغانستان برخوردار گردید و از آن به بعد تحولات سریع و مهمی در منطقه رخ داد و مستلزم آن است تا هرچه زودتر پروگرام تطبیقی پیشنهاد ملل متحد و طرح های مشابه افغانی با همکاری سایر اطراف ذیعلاقه افغانی و موسسۀ ملل متحد وضع و مورد تطبیق قرار داده شود» (نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 281 با نقل از صدای امریکا، تکیه از: ف. ودان)

تدویر کنفرانس سه جانبۀ فوق باعث تشویش سرمنشی سازمان ملل متحد نیز گردید، به همین ملحوظ بود که:«یک هفته بعد از جلسۀ تهران، نطاق ملل متحد در یک جلسۀ مطبوعاتی اعلان نمود که سرمنشی آن سازمان روز 18 سنبله وارد تهران خواهد شد و دربارۀ طرح ملل متحد و مسئله افغانستان با غلام اسحق خان و علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رهبران پاکستان و ایران مذاکراتی انجام خواهد داد.

رئیس جمهور پاکستان هم در وقت موعود آمادۀ رفتن شد و مجددی و پیر گیلانی را با خود به تهران برد. از مذاکرۀ سرمنشی ملل متحد با روسای جمهوری پاکستان و ایران خبری انتشار نیافت، اما در پایان دیداری که وی با مجددی و گیلانی و مرتضوی نمایندۀ حزب وحدت بعمل آورد، شایع گردید که مجددی موضوع مذاکره و یا تشکیل حکومت ایتلافی را با نجیب مردود شمرد، ولی از مذاکره با عناصری که وی آنان را مسلمانان بیطرف در کابل مینامید، سرباز نزد»(نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 287 با نقل از رورنامۀ مسلم تایمز مؤرخ 21 سنبله 1370 و روزنامۀ نیشن ، 23 سنبله). مسایل افشأ شده از مذاکرات سرمنشی ملل متحد در تهران مؤید آن اند که او بر تطبیق طرح پنج فقره ای خویش مبنی بر شرکت نمایندگان دولت جمهوری افغانستان و طرفداران شاه و سایر تکنوکرات های افغانی مقیم غرب درین پروسه پافشاری و تأکید بعمل آورده است.

عبدالوکیل به عوض آنکه از موضع وزیرخارجۀ جمهوری افغانستان، مانند محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان عکس العمل رسمی خویش را جهت تردید دیدگاه های منعکس شده در اعلامیه های دور اول و دوم کنفرانس سه جانبۀ مذکور به جهانیان اعلام و بر پروسه اثر میگذاشت، در یادداشت های سیاسی خویش نه پاکستان و ایران؛ بلکه بنین سیوان را که با مواضع پاکستان و ایران مخالفت نموده بود، مورد شماتت قرار داده و در زمینه خاطر نشان می سازد که طی سفر بینن سیوان به کابل ـ که بعد از تدویر کنفرانس اسلام آباد صورت گرفت ـ گویا به او گفته بود که:«شما در حالیکه میخواهید برای تحقق اعلامیۀ پنج فقره یی سرمنشی کار نمائید، چطور در کنفرانس چهار جانبۀ پاکستان، ایران و مجاهدین در اسلام آباد، بدون حضور نمایندۀ جانب دولت افغانستان، اشتراک نمودید؟.»(عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 661) و یا در ارتباط به همین ملاقات بار دیگر مینویسد که:«از بنین سیوان پرسیدم که قرار است در آینده، کنفرانس چهار جانبه در تهران تدویر یابد. چه توافقاتی میان شان صورت خواهد گرفت؟»(همانجا، همان جلد، صفحه 663). اساساً طرح سوالی مبنی بر «اشتراک» بنین سیوان درین کنفرانس و «چهار جانبه» خواندن آن با واقعیت منطبق نیست و بنابرین دیالوگ بعدی را که عبدالوکیل بر محور همین سوال ها با بینین سیوان طی یادداشت های سیاسی خود درج نموده، جز صحنه آرایی خود ساختۀ ذهنی او جهت ارایۀ بستر غیر واقعی بخاطر دفاع از نقش های بعدی خویش، چیزی دیگری بوده نمیتواند. زیرا: اول اینکه کنفرانس متذکره از «سه جانب» متشکل بود و در اسنادِ مصوبۀ کنفرانس و در رسانه های گروهی هم بنام «کنفرانس سه جانبه» خوانده شده است، بنابرین «چهار جانبه» نبود و دوم اینکه بنین سیوان و هیچ نمایندۀ دیگری از سازمان ملل درین کنفرانس شرکت نداشت که طرف چهارم را تشکیل دهد. بدین ملحوظ طرح چنین سوال هایی و آنهم در روز هایی که تازه دور اول این کنفرانس اختتام یافته (نه 25 سال بعد) از جانب وزیر خارجۀ افغانستان که از روی وظیفه چنین جریانات را تعقیب مینماید، نمیتواند صحت داشته باشد و دروغ محض است. عبدالوکیل این سوال و دیالوک پیرامون آن را ربع قرن بعد از رویداد مذکور بخاطری صحنه سازی نموده تا در بستر آن نقش بعدی خود را در مطابقت با اعلامیه های کنفرانس متذکره پنهان و در عوض، بنین سیوان و ملل متحد را در جایگاه خویش قرار دهد. دقیقاً به همین منظور و بطور حساب شده است که عبدالوکیل در تبصره بر کنفرانس مذکور؛ چنین مینویسد:«اولین اقدام خصمانۀ دشمنان افغانستان بعد از صدور اعلامیۀ سرمنشی سازمان ملل متحد، تدویر کنفرانس چهار جانبۀ اسلام آباد بود. این کنفرانس به ابتکار دولت های پاکستان و ایران و تشویق نمایندۀ سرمنشی ملل متحد، بنین سیوان صورت گرفت.»(عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 660)

ممکن سوال شود که وکیل بنابر کدام علایق و روابط، بعداً طی پروسۀ بغاوت شمال، کودتای 26 حمل 1371 و تسلیمی قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی» در 8 ثور همین سال در راستای اعلامیۀ های دوگانۀ کنفرانس سه جانبه فوق الذکر عمل نمود؟. جواب به این سوال را در مبحث دیدگاه ها و مواضع اتحادشوروی در قبال طرح صلح پنج فقره یی سرمنشی سازمان ملل، دریافت خواهیم نمود که در قسمت های بعدی مطرح میگردد.

ج ـ دیدگاه ها و مواضع عربستان سعودی در قبال

طـرح صلـح پنج فقـره ای سرمنشی سـازمـان ملل  

سیاست های افغانی عربستان سعودی نیز نه در مراکز رهبری سیاسی آن کشور و از جمله بوسیلۀ کارمندان وزارت خارجه؛ بلکه بوسیله کارمندان دستگاه استخبارات آن کشور تنظیم و بوسیلۀ شهزاده ترکی فیصل رئیس این استخبارات رهبری میگردید. پیتر تامسن ضمن اشاره به یکی از ملاقات های خود با شهزاده السعوداساسأ وزیر خارجه عربستان سعودی و معاون وی عبدالرحمن المنصور؛ میگوید که آنها به وی تفهیم نمودند که:«قضیۀ افغانستان بصورت کل در صلاحیت پرنس تُرکی می باشد»(رک: پیتر تامسن، جلد دوم، صفحه 39). افزون بر آن پیتر تامسن در ادامه موضوع متذکره و در همین صفحه؛ مینویسد که:«ادارۀ استخبارات تُرکی مانند سی. آی. ای از محور استراتیژیک آی. اس. آی در مورد افغانستان بعد از خروج شوروی، حمایت میکند. مناسبات پاکستان و عربستان سعودی بسیار دوستانه است.»(پیترتامسن، جنگهای افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 39)

بنابرین عربستان سعودی در سیاست های افغانی خویش و در برخورد با طرح صلح سرمنشی ملل متحد، مواضع و دیدگاه های آی. اس. آی پاکستان را توأم با این گرایش اختصاصی خویش حمایت و تمویل مالی مینمود که تضعیف نفوذ ایران را در انکشافات بعدی تامین نماید. از شدت این گرایش  عربستان سعودی بعد از تعامل آن کشور با اتحادشوروی کاسته و در نتیجه حاضر گردیدند در یک معامله مؤقت و تاکتیکی جهت سقوط دولت جمهوری افغانستان با ایران شرکت نماید.

ادامه دارد

 برای خوانش قسمت های گذشته بالای شماره ها کلیک کنید

         مقدمه

 

قسمت پنجم

قسمت چهارم

قسمت سوم

قسمت دوم

قسمت اول

 

 

 

 

 

قسمت دهم

قسمت نهم

قسمت هشتم

قسمت هفتم

قسمت ششم

 

 

 

 

 

قسمت پانزدهم

قسمت چهاردهم

قسمت سیزدهم

قسمت وازدهم

قسمت یازدهم

 

 

 

 

 

قسمت بیستم

قسمت نزدهم

قسمت هژدهم

قسمت هفدهم

قسمت شانزدهم

 

 

 

 

 

قسمت بیست و پنجم

قسمت بیست وچهارم

قسمت بیست وسوم

قسمت بیست ودوم

قسمت بیست و یکم

 

 

 

 

 

قسمت سی ام

قسمت بیست ونهم

قسمت بیست وهشتم

قسمت بیست وهفتم

قسمت بیست وششم

 

 

 

 

 

قسمت سی وپنجم

قسمت سی و چهارم

قسمت سی وسوم

قسمت سی ودوم

قسمت سی ویکم

 

 

 

 

 

قسمت چهلم

قسمت سی و نهم

قسمت و هشتم

قسمت سی و هفتم

قسمت سی وششم

 

 

 

 

 

قسمت چهل پنجم

قسمت چهل چهارم

قسمت چهل وسوم

قسمت چهل ودوم

قسمت چهل ویکم

 

 

 

 

 

 

 قسمت چهل ونهم

 قسمت چهل وهشتم

 قسمت چهل وهفتم

قسمت چهل وششم