ع . رحی


در شرایطی که فشارِ روز افزونِ تنش های سیاسی، عقیدتی، ایدلوژیک وگرایش های ویرانگرِ تباری گستره ی روابطِ سالم سنتی و ارزش های اجتماعی انرا به گروگان گرفته است ، پیچیدگی بحران فراگیرِ سیاسی و در پی ان انقطابِ درد ناکِ اجتماعی ناشی از ان را نمیشود در غیابِ درکِ مضمونِ اصلی جنگ شناسایی کرد، جنگی که اثراتِ روحی و اخلاقی ان تا تحتانی ترین قشرِ ذهنیت عمومی جامعه و روابطِ سیاسی و اجتماعی ان نفوذ کرده است.

بنا بر همین دلیل دستگاه ها و افزار های سیاسی موجود و تاسیساتِ تمدنی ان در محار کردن این جنگ ویرانگر کوتاه امده اند و در نتیجه پیش از انکه ما در شناسایی مفهوم و ماهیت جنگ و عواملِ سیاسی و تاریخی مسلط بر ان تلاش کنیم، بیشتر مصروفِ تفسیرِ تبعاتِ این جنگ هستیم و جنگ در غیاب اراده ی ما همچنان ادامه می یابد.

برداشت های متفاوت از نتایجِ جنگ و موضع گیری های نا همگون از تفسیرِ پیامد های ان ، کتله های اجتماعی و سیاسی را در فضای بی باوری و تعارض پرتاب نموده است.

بحرانِ تقابل کتله های سیاسی افغانستان قبل از همه محصولِ یک ساده سازی اغواگرانه و چشم پوشی از واقعیتِ جنگ است، بحران جنگ در افغانستان یک بحران طبیعی نیست بلکه این یک بحرانِ ( انسان ساخت) است. متاسفانه توضیح و تفسیر و به رخ کشیدنِ تبعات این جنگ و طعنه زدن و چانه زدن ، سبک و سنگین کردنِ نقشِ جریانها و ادم ها امروزه بیک مصروفیتِ تکراری کسالت بار برای اگاهان و اردو گاه های سیاسی مبدل شده است. انرژی و ظرفیت های روشنفکری ما پیوسته از محور، یک فکرِ سیاسی مشترک برای غلبه بر جنگ فرار میکنند .
فضا سازی های کاذب بهدفِ ترویجِ فرهنگِ اشوبگری و بغاوت های سیاسی مسیرِ تعمیلِ برنامه های بزرگِ سیاسی و اقتصادی را ماین گذاری میکند، کثرتِ گیچ کننده ی تشنج افرینیِ احزاب سیاسی و گروه های اتنیکی، طرح های گمراه کننده ی شتاب الود فضایی را ایجاد کرده است که بمشکل میتوان مرزی میان مخالفت سیاسی و مزاحمتِ سیاسی را روشن ساخت.
گروه های سیاسی با روپوشِ ویژه گی های تباری که بنا بر دلایل معلوم از دایره ی اقتدار بیرون افتاده اند و اینده سیاسی شان را در ایینه ی تداومِ برنامه های سیاسی دولت موجود سر چپه می بینند در واقع تلاوتگرانِ مانیفیستِ مراجع برون مرزی اند که در نقشِ مخالفین سیاسی ظاهر میشوند، اینها را زیر هیچ عنوانی نمیشود مخالفین سیاسی خواند، اینها مزاحمین سیاسی اند.
در مزاحمت سیاسی پایه ی فکری مستقلی وجود ندارد، مزاحمت سیاسی یک عملِ تصادفی نیست بلکه این مزاحمت مجموعه ی از واکنش های وقفه یی است که بر حسب ماهیتِ پیشامد های محیطِ پیرامون شکل میگیرند، و اما مخالفت سیاسی یک اصل است ، مخالف سیاسی همیشه برنامه و بدیل دارد، اما مزاحمِ سیاسی فاقد برنامه است و بدیل ندارد، صدورِ احکامِ بدون استدلال و توضیحات گمراه کننده و طوطی وارِ وضعیت، تنها چیزیست که مزاحمین سیاسی در عقب ان کمین میگیرند.

جنگ در افعانستان یک واقعیت است، دیدن این واقعیت از خودِ این واقعیت مهمتر است ،هدف این جنگ معلوم است، منابع و دور نمای ان نیز مشخص است، تبعات و فلسفه شکل گیری ان ابهامی ندارد، اینجا هیچ معلم و اموزگاری در کار نیست که با قرائت های عقب مانده ی گروهی شهنامه ی واقعیتِ جنگ را برای ما تفسیر کند، سخن بر سر تغیر است نه تفسیر.

جامعه افغانسان محتاجِ یک تحولِ بنیادی در اندیشه و عمل است، تحولی که از تعریفِ واقعی جنگ منشا بگیرد و با هر پهلو زدن تباعدِ اجباری ناشی از انقطابِ اجتماعی را به سمتِ جوشش های پایدارِ ملی رهنمون شود و در یک کلیتِ بهم گره خورده ی وفاق سرتاسری زمینه را برای استقرار و اعمار صلح ممکن سازد و تمامِ عوامل و زمینه های دیکتاتِ اشوب های سیاسی و بغاوتگری های عوامفریبانه را از سرِ راه ما بر چیند.
شکی نیست که دولتِ موجود در اجرای تعهداتِ خود دچارِ مشکل است ولی این مشکلات دلایلی دارد.مشکلِ ما مشکلِ مخالفین سیاسی نیست، هیچ دولت و حکومتی در جهان نه تنها فاقدِ مخالف سیاسی نیست بلکه با مخالف سیاسی خود یکجا زندگی میکند. وجود مخالف سیاسی دلیلِ ضعفِ دولت ها نیست ، بلکه دولتی که مخالف سیاسی ندارد قابل اندیشه است ، مشکل ما مزاحمینِ سیاسی است که شب و روز در تیتانیکِ مطبوعات سمفونی نجات را می نوازند. پرش های اغواگرانه همراه با مانور های عوامفریبانه به هدفِ تحمیلِ انفکاک و گسیختگی دهنیتِ عمومی از اصلِ مسیرِ رخداد های تاریخی از ترفند های متداول در سبک و شیوه ماموریتِ مزاحمین سیاسی است، انها پیوسته با قیافه های حق به جانب و ژست های وطنپرستانه و حتی اگر لازم باشد با گریه و یخن چاک کردن احساسات ِ کاذب را به مخاطبین منتقل میکنند. اینها در واقعیت بخشی از بحران و دلیلِ بحران اند ، زیرا ادامه ی مزاحمت های سیاسی به معنی مشارکت در ادامه ی بحران است.