به ادامۀ گذشته، قسمت پنجاویکم، مؤرخ: 15 می 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت پنجاویکم

5 ـ سـازمـاندهی پیش زمینه های

تحریک بغـاوتِ شمال و نتایج آن

چنانچه الکساندر روتسکوی معاون باریس ایلتسین در ملاقات تودیعی خود با هیئت تنظیم های جهادی بعد از امضای اعلامیۀ مشترک، خاطر نشان ساخته بود که: «طی یک ماه آینده ملاقات هایی با ایران، پاکستان و سعودی انجام خواهیم داد که چگونه قدرت را به حکومت انتقالی اسلامی انتقال بدهیم و توافقات مندرجۀ اعلامیه باید از طرف ما و شما در عمل پیاده شود». بعد از این ملاقاتها بود که عملیات سبوتاژ طرح صلح پنج فقره ای سرمنشی ملل متحد به نفع تعمیل «اعلامیۀ مشترکِ» امضأ شده با تنظیم های جهادی، از طریق فروپاشی و سرانجام سقوط حاکمیت جمهوری افغانستان، در حالی آغاز گردید که 300 تن از مشاورین سی. آی. ای در پشت پرده، در کنار مدیران رهبری کی. جی. بی در مسکو قرار داشتند.

قبل از توضیح حقایق افشأ شده پیرامون آغاز و انکشاف عملیات فوق الذکر، لازم است تذکار گردد که درین عملیات افزون بر تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران، عده یی از اعضای رهبری حزب وطن و دولت جمهوری افغانستان (ملکی و نظامی) و همچنان برخی از احزاب رسمی با گرایش «ستمی» نیز بکار گرفته شدند که مقدمات استفادۀ افزاری از این اشخاص و احزاب، قبل از سفر هیئت مجاهدین به مسکو و بعد از توظیف کوزیروف و حصول توافقات میان اتحادشوروی، عربستان سعودی، پاکستان و ایران مبنی بر انتقال قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی»، بمثابه پیش زمینه های تحریک و آغاز بغاوت و تشکیل ایتلاف ضد دولتی شمال تدارک دیده شده بود. تسلیمی سازمانداده شدۀ برخی قطعات و جزوتام های نظامی ـ قومی مربوط به سازمانهای «ستمی»، بخصوص مرتبط با «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان» یا «سازا» به احمدشاه مسعود در اوایل سال 1370 در ولایات شمال، برگشت ببرک کارمل و سلطان علی کشتمند از اتحادشوروی به کابل  یکی بعد دیگری و سفر سلیمان لایق به ایالات متحدۀ امریکا، رویدادهای با اهمیتی اند که بمثابه پیش زمینه های تحریک و تدارک بغاوت شمال می باید مورد توجه قرار گیرند.

الف ـ پیش کشیدن احمد شاه مسعود بمثابه مهرۀ

مورد توافقِ سـاختارهـای استخباراتی دول دخیل

احمدشاه مسعود که از همان آغاز عملیات ضد افغانی پاکستان علیه نظام جمهوری تحت رهبری سردار محمد داوود، بمثابه مهره فعال مورد استفادۀ آی. اس. آی قرار داشت، بمرور زمان از یک طرف بنابر رقابت او با گلبدین حکمتیار و اختلافات شخصی شدیدش با وی و از طرف دیگر حمایت قاطع آی. اس. آی و نظامیان پاکستان از فرزند خواندۀ جنرال ضیأالحق (گلبدین حکمتیار)، او را واداشت که جهت ایجاد روابط مستقیم با سی. آی. ای و سایر کارمندان سیاسی سفارت امریکا در اسلام آباد تلاش نماید. این ارتباط نخست بوسیلۀ برادرش احمد ضیأ مسعود تأمین و بعداً به همکاری مسعود خلیلی  ادامه یافت. گری شرون که در آن وقت کارمند ارشد سی. آی. ای در پاکستان بود؛ درین زمینه چنین مینویسد:«در اواسط دهۀ هشتاد، ماموران سی آی. ای با [مسعود] خلیلی دیدار و روابط گسترده ای با وی برقرار کردند. وی به هیچوجه از سوی ما استخدام نشده بود؛ او به همکاری خود با سی. آی. ای به عنوان وسیله ای می دید تا به کمک آن دیدگاه های شخصی خود را در مورد آیندۀ افغانستانِ پس از کمونیست ها توسعه دهد. ... علاقۀ من به خلیلی صرفاً به دلیل رابطۀ نزدیک او با [احمد شاه] مسعود نبود. ما پیش از آن هم از طریق احمد ضیأ [مسعود] یکی از برادران جوانتر مسعود با او تماس یکجانبه و مستقیمی داشتیم. علاقۀ من به خلیلی بیشتر به سبب تماس های گسترده اش با طیفِ وسیعی از گروه های مجاهدین و تمایل و توانایی او در دسترسی به فرماندهان مهمی بود که مورد توجه ما قرار داشتند. ... او با معرفی ماموران سی. آی. ای به فرماندهان مهمی که پاکستانی ها با آنها رابطۀ خوبی نداشتند، تلاش میکرد که این فرماندهان، تجهیزات و امکانات بیشتری بدست آورده و بتوانند در برابر فشارهای پشتون ـ پاکستان در عرصۀ سیاسی پس از کمونیست ها تاب بیاورند.» (گری شرون، ماموریت سقوط، چاپ دوم، ترجمۀ اسدالله شفایی، صفحات 74 و 75)

دشواری رسانیدن کمک های مستقیم سلاح، افزارتخنیکی و لوژستیکی سی. آی. ای به احمدشاه مسعود بنابر مخالفت استخبارات نظامی پاکستان و عملکرد محتاطانۀ کارمندان سی. ای. ای مقیم پاکستان بخاطر جلوگیری از تیرگی مناسبات شان با آی. اس. آی  ـ که طبق توافقات قبلی دوجانبه تماس های مستقیم کارمندان  سی. آی. ای با قومندانان جهادی را مجاز نمی دانستند ـ باعث آن میگردید که احمدشاه مسعود، نتواند به غیر از کمک های نقدی (ماهانه دو صد هزار دالر)، به سایر کمک های نظامی و لوژستیکی یی دست یابد که بتواند عطش ناشی از بلند پروازی های خود را در رقابت با گلبدین حکمتیار فرونشاند. به همین ملحوظ ناگزیر گردید گرایش نزدیکی با ساختارهای استخبارات نظامی شوروی را تبارز دهد؛ تا نه تنها از فشار حملات قوتهای نظامی آن کشور بر مواضع خویش؛ بلکه از مصارف نظامی و تلفات خود نیز بکاهد. اتخاذ و تبارز این گرایش توسط احمدشاه مسعود، به تدریج باعث آن گردید که کارمندان سی. آی. ای نسبت به او مشکوک و بطور تدریجی کمک های خود را به موصوف تقلیل و سرانجام کاملاً قطع نمایند. چنین برخورد، احمد شاه مسعود را از سی. آی. ای سرخورده و ناراضی ساخت. او در حالیکه از کمک های عربستان سعودی نیز مستفید نمی گردید، به تدریج گرایش او به جانب شوروی در حالی بیشتر تقویت می شد که «دانه و دام» استخبارات نظامی شوروی نیز به او پیوسته گسترش می یافت. چنین وضعیت به تدریج ابعاد جدید و جدیدتر یافته و در نتیجه استخبارات نظامی شوروی، مؤفق گردید که نه صرف شخص احمدشاه مسعود را به مهرۀ باثبات در عملیات استخباراتی اتحادشوروی مبدل سازد؛ بلکه امکان یافت تا سلول های سرطانی خویش را در تار و پود «شورای نظار» و حتی تا تامین ارتباط با برهان الدین ربانی گسترش داده، در نتیجه شورای نظار و برخی افراد دیگری در جمعیت اسلامی را به افزار دایمی دستیابی به اهداف استراتیژیک خود، تا سطح بدیلِ ح. د. خ. ا در شرایط تغییر یافتۀ آن وقت، مبدل نماید.

در عین حال احمدشاه مسعود (احتمالاً به مشوره استخبارات نظامی شوروی) با درک از اختلافات وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا با سی. آی. ای (این اختلافات قبلاً توضیح گردیده اند)، روابط خویش را از طریق احمدضیأ مسعود و داوود میر با پیتر تامسن نمایندۀ خاص رئیس جمهور امریکا برای تنظیم های جهادی، نیز تامین و تلاش بعمل می آورد تا اطلاعات هدفمندِ از قبل تنظیم شده را به او تزریق و حمایت سیاسی او را تامین نماید. به همین علت سی. آی. ای، پیتر تامسن و اوکلی سفیر امریکا در اسلام آباد را ـ که  اخیرالذکر مواضع نوسانی میان وزارت خارجه و سی. آی. ای را تبارز میداد ـ «لوده» هایی بیش نمیدانست. چنانچه نمایندۀ تکساس در کنگرس امریکا (چارلی ویلسن)، باری توأم با «ریشخند» به پیتر تامسن؛ چنین گفته بود:«پیتر سی. آی. ای فکر میکنه تو و اوکلی لوده های طوی استین». بی جهت نیست که «سی. آی. ای» و «آی. اس. آی» تلاش مینمودند فعالیت این «لودۀ طوی» را نیز تحت نظر داشته باشند. خود تامسن به تعقیب نقل قول فوق الذکر از چارلی ویلسن و به ادامۀ آن؛ درین زمینه چنین می نویسد:«در اثنای سفرم به پشاور مجاهدینی مانند احمدضیأ مسعود و مشاور نظامی گیلانی جنرال رحمت الله صافی به من گفتند که مامورین «سی. آی. ای» و «آی. اس. آی» از ما خواستند تا از ملاقات با شما برای آنها معلومات دهیم.»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمه حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 16)

وضعیت فوق میان احمدشاه مسعود و سی. آی. ای تا زمانی ادامه یافت که در رهبری شوروی گرایش «گرباچوف، باریس یلسین و کوزیروف» بطور تدریجی مسلط و بخصوص که بعد از کودتای ناکام ماه اگست 1991، یالتسین به فرد مقتدری در استقامت دادن انکشافات بعدی اتحاد شوروی مبدل و سرانجام قادر گردید که اتحادشوروی را با شعار «امریکا با ماست»، مضمحل و اتحادشوروی در حال زوال را در خط استراتیژی های جهانی ایالات متحدۀ امریکا قرار دهند. به همین ملحوظ است که پیتر تامسن با افتخار اظهار میدارد که:«ما شوروی ها را از خود کردیم»(پیترتامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 142). با «از خود کردن» شوروی ها است که سی. آی. ای توانست از طریق گماشتن مشاورین خویش در ارگانهای رهبری کنندۀ کی. جی. بی، تمام شبکه های مرتبط به دستگاه استخباراتی شوروی، منجمله این شبکه ها را در افغانستان (هم در داخل حزب وطن و دولت جمهوری افغانستان و هم در تنظیم های جهادی) نیز در خدمت اهداف خود قرار دهد. احمدشاه مسعود در بستر چنین تعاملی و در عین حال تداوم ارتباط خویش با وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا ـ از طریق پیتر تامسن ـ بود که بحیث شخص مورد توافق میان آن دو کشور، برای پیش کشیدن در انکشافات بعدی افغانستان برگزیده شد.

باید تصریح نمود که افزون بر حمایت فوق الذکر، احمد شاه مسعود و جمعیت اسلامی از حمایت جمهوری اسلامی ایران نیز برخوردار بودند. اما پاکستان و عربستان سعودی در زمینه می باید قانع می گردیدند و در عین حال ضرور بود تا تشویش های مراکز رهبری کنندۀ سیاسی امریکا ناشی از «بنیادگرایی» شهرت یافتۀ جمعیت اسلامی و رهبر آن برهان الدین ربانی، نیز مرتفع میگردید. برای تامین چنین قناعت و رفع تشویش است که:

ـ برهان الدین ربانی تعهد می سپارد که از مواضع بنیادگرایانۀ اسلامی دوری گزیند و روش اعتدال اختیار کند. به همین ملحوظ است که پیتر تامسن؛ مینویسد:«تصمیم ربانی که به جانب مجاهدین اعتدالگرا بر گردد و حل سیاسی را حمایت کند، همچنان مهم و در زمان مناسب بود.»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 124). باید گفت که هدف پیتر تامسن در جمله بندی متذکره از «حل سیاسی»، همان توافقات سیاسی پشت پرده میان رهبری جدید شوروی، امریکا، سعودی، پاکستان و ایران است که در «کنفرانس های سه جانبۀ اسلام آباد و تهران» مطرح و بعداً در «اعلامیۀ مشترک اتحادشوروی، روسیۀ فدراتیف و هیئت مجاهدین» مبنی بر انتقال صلح آمیز قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی» تثبیت گردیده بود.

ـ نظامیان پاکستان؛ بخصوص جنرال اسلم بیگ رئیس ستاد مشترک قوای نظامی آن کشور و آی. اس. آی پاکستان نیز نسبت به احمدشاه مسعود و نقش تفویض شدۀ او در انکشافات بعدی قبول شده، بیشترین تشویش را داشتند و نمیتوانستند موافق باشند؛ در عین حال برای شان ممکن نبود که در برابر سایر دول دخیل ـ بخصوص ایالات متحدۀ امریکا و اتحاد شوروی ـ قرار گیرند، بنابرین ایجاب مینمود تا شخص احمدشاه مسعود در جمع نمایندگان کشورهای متذکره به نظامیان پاکستان تعهدات رسمی بعمل آورد. به همین منظور بود که تدویر جلسۀ «شورای سراسری قومندانان جهادی» در شاه سلیم (محلی مربوط ولایت بدخشان در کنار خط ډیورند و نزدیک به چترال در آن طرف خط مذکور) سازماندهی و از قبل فیصله گردیده بود که احمد شاه مسعود بعد از ختم جلسۀ متذکره به پاکستان برود. درین جلسه که به تاریخ 17 میزان 1369 (9 اکتوبر 1990) دایر و 4 روز ادامه یافت، «الحاج مولوی جلال الدین حقانی، انجنیر احمد شاه مسعود، جنرال سید محمد حسن (سید جگرن)، قاری بابا، عبدالحق، ملا ملنگ، خلیفه عبدالواحد، محمد امین وردک، محمد انور، بلال نیرم، تورن نظری و یک تعداد شخصیت های مهم دیگر جهادی در آن اشتراک داشتند.»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 113). افزون بر آن صبغت الله مجددی، برهان الدین ربانی و سید حامد گیلانی یکجا با نمایندگان عربستان سعودی عبدالله انس و عبدالحسین رئیس سعودی لیگ جهانی اعراب در پشاور به شاه سلیم آمده و در حاشیۀ جلسه فعال بودند(رک: پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 82). با وقوف از پلانهای بعدی استخبارات دول دخیل و پیشگویی بدون مشخص ساختن بغاوت شمال بود که در جلسۀ شاه سلیم، احمدشاه «مسعود اطمینان داد که در خزان سال 1991 [1370] یک تعداد مواضع مستحکم رژیم سقوط خواهد کرد.»(پیتر تامسن، جلد دوم، صفحه 82، تأکید از ـ ف. ودان).

در ختم جلسۀ شاه سلیم، جنرال اسدالله درانی رئیس آن وقت آی. اس. آی، با هلی کوپتر به شاه سلیم آمد تا احمدشاه مسعود را گویا بنابر «دعوت» جنرال اسلم بیک، باخویش به اسلام آباد ببرد. وزارت امنیت دولتی جمهوری افغانستان که وقوف قبلی از پلان رفتن مسعود به پاکستان داشت، تلاش نموده بود تا مانع رفتن او گردد. خوشبخانه یک تعداد «قومندانان معتدل»، با رفتن او به پاکستان در حالی مخالفت کردند که «حقانی و قومندانان دیگر که با آی. اس. آی روابط حسنه» داشتند و همچنان«ربانی و عبدالله انس، مسعود را ترغیب به رفتن اسلام آباد و ملاقات با [جنرال اسلم] بیگ نمودند»(رک:پیتر تامسن، همانجا، جلد دوم، صفحات 83 و 84). احمدشاه مسعود که «میدانست تصمیم او اثر مستقیم بالای شوری قومندانان در آینده و مبارزه علیه رژیم نجیب دارد»، برای رفتنِ از قبل پلان شدۀ خویش به پاکستان، به حیله ای از نوع «صبغت الله» مجددی، متوصل شد و اظهار داشت که در زمینه «از خدا طلب هدایت مینماید»، بنابرین جواب خود به اسدالله درانی را به فردا موکول نمود و فردا هم از جانب خدا «جوابش حین بیدار شدن برایش آمد»(!)(رک: پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروی، جلد دوم، صفحه 84) که او را به همسفر شدن با رئیس آی. اس. آی به سوی پاکستان هدایت نموده بود. بدین طریق او حکم «خدا(!)» را به قومندانان ابلاغ و «قومندانان معتدل» هم نتوانستند با حکم «خدا» مخالفت نمایند و بدین طریق احمدشاه مسعود به تاریخ 22 میزان 1369(14 اکتوبر 1990) با اسدالله درانی رئیس آی. اس. آی به در بار اسلم بیک مشرف شد و مدت «سه هفته» را در پاکستان سپری نمود(رک: دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 118).

در ملاقات با اسلم بیک «مسعود قومندانیت عالی حکمتیار ـ ربانی را پذیرف»(پیترتامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 86) و به تعقیب آن «مساعی» به خرچ دادند «تا حکمتیار و قومندان مسعود باهم صحبت کنند و مشکلات و تقاضاهای شان را در سنگرها و جبهات، باهم حل و فصل نمایند. این مساعی سرانجام تحقق یافت و دوطرف باهم مذاکره کردند و برای رفع و طرد جنجالها و گرفتاری های ذات البینی به تدابیری توافق فرمودند و در اثر آن به تاریخ دوم عقرب پیمانی بین حزب و جمعیت به امضأ رسید.»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه های 120 و 121).

احمدشاه مسعود به ملحوظ اطاعت از هدایات جنرال اسلم بیک مبنی بر قبول «قومندانیت عالی حکمتیار ـ ربانی» در انکشافات بعدی پلان شدۀ افغانستان، مزد خویش را نیز بدست آورد. زیرا جنرال اسلم«بیگ وعدۀ خود را در مورد اعطای پول نیز ادأ کرد. احمد ضیأ [مسعود] و داوود میر سه لاری پول نقد را که هفتاد ملیون کلدار پاکستانی جدیداً چاپ شده بود، از پیکپ ها در اقامتگاه احمد ضیأ در پشاور پائین کردند. آنها بندل های نوت را در اتاق خواب داوود میر جابجا کردند.»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروی، جلد دوم، صفحه 87).

احمدشاه مسعود در جریان دیدار سه هفته یی خویش از پاکستان، دید و باز دیدها و ملاقاتها سری و علنی زیادی داشت و از جمله «با سفرای ممالک اسلامی و کشورهای حامی جهاد افغانستان دیدار بعمل آورد»(رک: دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه 118، تکیه از: ف. ودان) و «سفیر ایران در اسلام آباد از جمله سفرایی بود که با مسعود ملاقات نمود.»(نصری حق شناس، همانجا، صفحه 120). درین ملاقات ها که طبعاً افزون بر سفیر ایران، سفرأ و کارمندان استخباراتی ایالات متحدۀ امریکا و عربستان سعودی رانیز شامل میگردید، می باید احمدشاه مسعود شخصاً تعهدات خویش را به آنها ابراز داشته باشد. باور دارم زمانی که گاوصندوق های اسناد دپلوماتیک و استخباراتی این کشورها از سریت خارج گردند، حقایق زیادی مربوط به این ملاقاتها را برملا خواهند ساخت.

ـ  عربستان سعودی که با تادیۀ چهار ملیارد دالر به اتحادشوروی و احتمالاً تادیۀ مبالغی هم برای سایر ساختارهای خارجی و داخلی، پروژۀ انتقال قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی» را تمویل مالی نموده بود، بنابر شرکت و تعهدات برهان الدین ربانی از همان آغاز درین پروژه، با نقش او بحیث فرد شاخص موافق بود؛ ولی تُرکی فیصل رئیس استخبارات سعودی نسبت به احمد شاه مسعود نظر مساعد نداشت و بنابرین در زمینۀ پیش کشیدن او بحیث فرد شاخص متردد بود. به همین ملحوظ است که پیتر تامسن با اشاره به یکی از ملاقات های خود که در جولای 1989 با ترکی الفیصل داشت؛ مینویسد که او:«حینیکه یاد میکردم که عربستان سعودی احمدشاه مسعود را از حالت تجرید بیرون کند، به دقت می شنید اما عکس العمل نشان نمیداد.»(پیتر تامسن، همانجا، جلد دوم، صفحات 42 و 43).

وضعیت فوق در روابط مسعود با استخبارات سعودی تا زمانی دوام نمود که گلبدین و سیاف برخلاف مواضع دولت سعودی و تحت تأثیر مجامع بین المللی اخوان المسلمین، حلقات ذینفوذ مذهبی کشورهای عربی و از جمله عربستان سعودی، در جنگ خلیج مواضع ضد امریکایی اتخاذ و بدین ملحوظ مغضوب دستگاه استخباراتی سعودی قرار گرفتند. در چنین حالت و بعد از ملاقات با نمایندگان سعودی در حاشیه جلسۀ «شاه سلیم» و ملاقات با سفیر آن کشور در اسلام آباد و به کمک حامیان خویش، احمدشاه مسعود امکان یافت نمایندگان خویش را جهت رفع تردد تُرکی الفیصل و تگدی حمایت او، به عربستان اعزام نماید. بدین ملحوظ بعد از ماه مارچ 1991 (در اوایل 1370) بود که:«مشاور سیاسی مسعود داوود میر و احمد ضیأ [مسعود] به ریاض پرواز کردند و چندین ساعت را در اقامتگاه ترکی [الفیصل] سپری کردند و تمایل مثبت ترکی [الفیصل] را نسبت به مسعود تقاضا کردند.»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 115). بدین طریق احمدشاه مسعود با سپردن تعهدات لازم توسط نمایندگان اعزامی خویش، تشویش های عربستان سعودی نسبت به خود را نیز رفع نمود.

جالب این است که احمدشاه مسعود ضمن «سخنرانی» ای که طی مدت  اقامت خود در پاکستان، «در جلسۀ رهبران جهادی و مهاجرین افغان در پشاور» داشت، اعتراف نمود که:«... طی دوسال نه تنها دولت نجیب تضعیف نشد، بلکه قوی هم شد و با گذشت هر روز، هم در سطح جهانی و هم در داخل، اعتبار سیاسی کسب می کند و از نقطۀ نظر نظامی، قوتش بالا می رود.

... ببینید با حکمتیار دیروز صحبت داشتیم، تشویش داشت که حالا قوای نجیب آمده میخواهد«دوبندی» را تصرف کند. ما به یک «ترینکوت» خوش هستیم. رژیم، سرک بین لوگر و کابل را قطع کرده، راه لوگر و گردیز را کاملاً بدست گرفته و روز بروز در پیشرفت است و این یک واقعیتی است که رژیم روز به روز هم از نقطۀ نظر سیاسی و هم از نقطۀ نظر نظامی در حالت قوی شدن است.»(برگرفته از: متن کامل سخنرانی مذکور مندرج مجموعۀ بیانیه ها و مصاحبه های احمد شاه مسعود تحت عنوان «مردی استوار و امیدوار به افق های دور، به اهتمام احمدشاه فروزان و انجنیر توریالی غیاثی، صفحه 238)

اما بعد از تکمیل توافقات استخبارات دول خارجی و در نهایت تائید ترکی فیصل است که ستارۀ اقبال احمدشاه مسعود، سعود نمود. دیگر این «واقعیت» که «رژیم روز به روز هم از نقطۀ نظر سیاسی و هم از نقطۀ نظر نظامی در حالت قوی شدن است»، فراموش می شود. زیرا نه تنها برخی قطعات نظامی مستقر در ولایات شمال، یکی بعد دیگر به او تسلیم می شوند؛ بلکه رهبری و پرسونل این قطعات و جزوتامها بمثابه «ستون پنجم» و عملیات از درون، زمینه شکست و تسلیمی سایر قوت های مستقر درمحلات متذکره را نیز مساعد می سازند. دکتر نصری حق شناس ـ اگرچه توأم با اندکی مبالغه ـ در مورد این «فتوحات(!)»؛ چنین مینویسد:«روز 17 ثور [1370] یک پایگاه بسیار مهم و مستحکم و مجهز ملیشه ها و عساکر کابل در قیصار ولایت فاریاب بدست مجاهدین افتاد و 5000 میل سلاح خفیف، 120 میل سلاح ثقیل، 14 عراده زرهپوش و تمام ساز و برگ نظامی فرقۀ 558 به غنیمت گرفته شد. به دنبال آن خواجه غار و فرقۀ 55 عمده ترین مراکز نظامی دشمن با 9 پایگاه که جمعاً بیش از 5000 عسکر و ملیشه در آنها وجود داشت، طی یک عملیات هماهنگ و قهرمانانۀ دلیرمردان مجاهد فتح گردید.

حمله بر خواجه غار صبح روز 21 ثور تحت قومندۀ احمدشاه مسعود آغاز و ساعت پنج و نیم بعد از ظهر 24 ثور پیروزمندانه خاتمه یافت. [بعد از سقوط خواجه غار، قطعات جدید اعزامی دولت آن را دوباره گرفتند ولی با سپردن محل به نیروهای محلی و برگشت قوای اعزام شده] مجاهدین در اواخر ماه جوزا بار دیگر به قوای کابل در خواجه غار حمله بردند و آنجا را در تصرف خویش درآوردند. ... با سقوط خواجه غار راه اکمالاتی و فعالیت های دشمن در نواحی دشت قلعه و درقد بکلی مسدود گردید و زمینه را برای سقوط آنها نیز مساعد ساخت. روز 3 سرطان از کوکچه گذشته و تمام پایگاه های ملیشه ها را اشغال نمودند.»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد سوم، صفحه های 227 و 228)

احمدشاه مسعود نیز بعداً به تاریخ نهم سنبلۀ 1370 طی مصاحبه ای، تسلیمی قوت های نظامی فوق الذکر را «برای درهم شکستاندن بنبست نظامی» خوانده، اظهار داشت:«عملیات در نوع خود بینظیر بود و طی مدت کوتاهی پنج ولسوالی و چهار علاقداری از تسلط دشمن آزاد گردید و سلاح های ثقیل و خفیفِ قابل توجهی که انشأالله در جنگ های آینده از آن استفاده خواهد شد، به غنیمت گرفته شد»(برگرفته از متن مصاحبۀ مذکور، مندرج مجموعۀ «مردی استوار و امیدوار به افقهای دور، صفحه های 261 و 262)

اما سوال اینجاست که قطعات نظامی فوق الذکر با تعداد پرسونل و جنگ افزارهای ثقیل یاد شده و آنهم جابجا شده در مواضع مستحکم نظامی (نه در حالت تعرض)؛ از جانب شورای نظار چگونه، با چه تعداد پرسونل و کدام جنگ افزار ثقیل و آنهم در حالی مغلوب گردیدند که «رژیم روز به روز هم از نقطۀ نظر سیاسی و هم از نقطۀ نظر نظامی در حالت قوی شدن» بود؟.

برای جواب به سوال فوق باید گفت که هیچنوع لشکر کشی برای «فتح» محلات متذکره از جانب احمدشاه مسعود صورت نگرفت؛ بلکه برخی قطعات و جزوتام دولتی، بر بنیاد هدایات استخبارات قوای سرحدی اتحادشوروی به جانبداری از شورای نظار و بمثابه «ستون پنجم» از درون، پیوستن شان را به شورای نظار ابلاغ نموده، سراسیمگی ایجاد و نیروهای وفادار به دولت را به تسلیمی وادار و در صورت مقاومت به شهادت رسانیدند.

اکنون این سوال نیز قابل توضیح است که: قطعات و جزوتامهایی که بمثابه «ستون پنجم» عمل نمودند، چگونه قطعات و جزوتامها بودند و با استخبارات قوای سرحدی شوروی، چی روابط داشتند؟:

 استخبارات اتحادشوروی بنابر ارتباطات قبلی با رهبری گروه ها و حلقات متعدد مربوط به گرایش های «ستمی» در ولایات شمال، بخصوص با رهبری «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان»(سازا) در هنگام حضور قوت های نظامی شان در افغانستان، عده ای از اعضای آنان را در دسته های متعدد سازمانیافته، مسلح ساخته و ظاهراً تحت پوشش گروه های مخالف دولت جهت انجام وظایف «خاص» در محلات متذکره توظیف نموده بودند که دسته های مسلح مذکور در ارتباط با استخبارات قوای سرحدی اتحادشوروی وظایف محوله را جهت تامین مصوونیت سرحدات جنوبی آن کشور انجام میدادند. بعد از توافق روی خروج قوت های نظامی اتحاد شوروی از افغانستان بود که افراد متذکره علنی ساخته شده و ظاهراً به شکل گروه های پیوسته به پروسۀ صلح وانمود و به قسم قطعات قومی تنظیم و با سلاح های ثقیلی بطور خارق العاده مجهز ساخته شدند که قطعات در حالت خروج شوروی از خود بجا میگذاشتند. این قطعات بعد از آن در تشکیلات نظامی دولت در حالی شامل ساخته شدند که روابط شان را با استخبارات قوای سرحدی شوروی حفظ نمودند. اسدالله ولوالجی که از نزدیک انکشافت شمال را تحت نظر داشت درین زمینه؛ چنین مینویسد:«مسوولین استخباراتی روسیۀ شوروی وقت، که قبلاً تشکیل نظامی «سازمان آزادیبخش زحمتکشان افغانستان» را به صفت یک نیروی ضد جهادی اقوام پشتون در ساحۀ «قطغن» بوجود آورده و مورد حمایت قرار میدادند، در صدد بودند، تا پیش از خروج خویش از افغانستان، آن را در چوکات وزارت داخله به شکل قطعات منظم تنظیم کرده و به این طریق زمینۀ تقویتش را صبغۀ قانونی بخشند. ...

طرح مذکور در خزان سال 1366 هـ ش در مورد رسمیت یافتن گروپهای نظامی «سازا» به قومندانی جنرال صمد عملی گردید.»(اسدالله ولوالجی، در صفحات شمال افغانستان چه میگذشت؟، بخش اول و بخش دوم، صفحات 7 و 8). باید تصریح گردد که با ادغام بخش نظامی «سازمان آزادیبخش زحمتکشان افغانستان» در چوکات وزارت داخله، تشکیلات غیرنظامی آن با تعویض واژۀ «آزادیبخش» به «انقلابی»، به نام «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان» (سازا) در وزارت عدلیۀ افغانستان ثبت و راجستر گردیده به فعالیت سیاسی علنی پرداخت، در قدرت دولتی سهم گرفت و جریدۀ هفته واری را بنام «آزادی»، بمثابه ارگان نشراتی مرکزی خود نشر نمود. افزون بر گروپ های نظامی «سازا»، سایر ساختارهای سیاسی با گرایشهای «ستمی» نیز دارای تشکیلات نظامی بودند که در قوای مسلح افغانستان تنطیم گردیده بودند.

قطعات و جزوتام های فوق بود که بمثابه «ستون پنجم» عمل و «فتوحات» ادعا شده را تحقق بخشیدند. بعد از همین «فتوحات»، احمدضیأ مسعود با پیتر تامسن در قنسلگری امریکا در پشاور ملاقات نموده؛ به او گزارش میدهد که:«مسعود اکنون به مقدار کافی سلاح بدست آورده، او تمام اسلحۀ ای را که ضرورت داشت در نتیجۀ حملات سال 1991 به غنیمت گرفته است.»(پیتر تامسن، جنگهای افغانستان، جلد دوم، صفحه 136)

دیده می شود که بنابر سناریوی توافق شده میان مسکو، ریاض، اسلام آباد و تهران بود که قطعات فوق الذکر توسط استخبارات نظامی سرحدی اتحادشوروی به احمد شاه مسعود تسلیم داده شدند تا از یک طرف ثبات دولت را که «روز به روز هم از نقطۀ نظر سیاسی و هم از نقطۀ نظر نظامی در حالت قوی شدن» بود، در ولایات آرام شمال زیر سوال ببرند و زمینه های روانی را برای سربازگیری های بعدی درین ولایات مساعد سازند و از طرف دیگر احمد شاه مسعود را از لحاظ پرسونل تقویت و با به «غنیمت» دادن جنگ افزارهای ثقیل، مجهز و در عین حال مورال پرسونل نظامی شورای نظار را ارتقأ دهند.

بعد از تسلیمی این قطعات است که احمد شاه مسعود نماینده های خود را جهت «مذاکرات» با قوای سرحدی اتحادشوروی می فرستند (در مورد این مذاکرات قبلاً توضیحات داده شده است). در رابطه به این مذاکرات قنسلگری امریکا در پشاور، به وزارت خارجۀ امریکا گزارشی ارایه مینماید که طی آن واقعیت مهمی را افشأ نموده است. درین گزارش آمده است که: مسکو مذاکرات مستقیم را در اشکاشم قبول کرد. قبول این مذاکرات در حقیقت پذیرش واقعیت حاکمیت مسعود در مناطق سرحدی شمال و در جاه هایی است که قوای او آن جا ها را تحت کنترول دارند. افزون بر آن در گزارش مذکور قید گردیده که: شوروی طی ارتباطی که بر قرار کرده، تعهد نموده به عملیات مسعود جهت آزاد سازی شمال افغانستان و تامین تسلط او بر شمال بخاطری اهمیت قایل است که او مناطق مذکور را بهتر از کابل تحت کنترول قرار میدهد و کابل چندان مؤثریت ندارد. همچنان گذشت های سرحدی شوروی در برابر مسعود از سیاست درست مسکو سرچشمه می گیرد. اینک عین نوشتۀ پیترتامسن را در رابطه به محتوی همین گزارش مرور مینمائیم که متأسفانه بنابر مرگ نابهنگام مترجم(حکیم سرسروی)، بازنویسی نگردیده و نارسایی هایی دارد:«قنسلگری امریکا در پشاور به واشنگتن اطلاع داد که مسکو مذاکرات مستقیم را در اشکاشم قبول کردند. ضمناً این پذیرشِ واقعیتِ حاکمیتِ مسعود در مناطق سرحدی شمال، در جائی می باشد که قوای او آنجا ها را تحت کنترول دارد. تلگرام قنسلگری علاوتاً به واشنگتن اطلاع داد که شوروی، که ارتباط را برقرار کرده، تعهد نموده در عملیات های مسعود برای آزادسازی شمال افغانستان ...[این نقظه گذاری در متن اصلی وجود دارد ـ ف. ودان] در کسب تسلط مسعود در شمال که میتواند مناطق مذکور را بهتر از کابل که مؤثریت چندان ندارد، تحت کنترول قرار دهد، اهمیت قایل است ... گذشت های سرحدی شوروی با مسعود از سیاست درست مسکو سرچشمه می گیرد.»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه های 123 و 124)

در تدارک پیش زمینه های انتقال قدرت دولتی به «حکومت انتقالی اسلامی» نه صرف تنظیم های جهادی(جانب جمعیت اسلامی، شورای نظار و حزب وحدت)؛ بلکه «ستون پنجم» موجود در حاکمیت دولتی (ملکی و نظامی) و در رهبری حزب وطن نیز شامل بودند که در قسمت های بعدی این سلسله به آن خواهیم پرداخت.

ادامه دارد

از مقدمه تا قسمت پنجاویکم

لطفن برای خوانش هرقسمت بالای شماره ها کلیک کنید

مقدمه

 

قسمت پنجم

قسمت چهارم

قسمت سوم

قسمت دوم

قسمت اول

 

 

 

 

 

قسمت دهم

قسمت نهم

قسمت هشتم

قسمت هفتم

قسمت ششم

 

 

 

 

 

قسمت پانزدهم

قسمت چهاردهم

قسمت سیزدهم

قسمت وازدهم

قسمت یازدهم

 

 

 

 

 

قسمت بیستم

قسمت نزدهم

قسمت هژدهم

قسمت هفدهم

قسمت شانزدهم

 

 

 

 

 

قسمت بیست و پنجم

قسمت بیست وچهارم

قسمت بیست وسوم

قسمت بیست ودوم

قسمت بیست و یکم

 

 

 

 

 

قسمت سی ام

قسمت بیست ونهم

قسمت بیست وهشتم

قسمت بیست وهفتم

قسمت بیست وششم

 

 

 

 

 

قسمت سی وپنجم

قسمت سی و چهارم

قسمت سی وسوم

قسمت سی ودوم

قسمت سی ویکم

 

 

 

 

 

قسمت   چهلم

قسمت سی و نهم

قسمت و هشتم

قسمت سی و هفتم

قسمت سی وششم

 

 

 

 

 

قسمت چهل پنجم

قسمت چهل چهارم

قسمت چهل وسوم

قسمت چهل ودوم

قسمت چهل ویکم

 

 

 

 

 

قسمت پنجاهم

قسمت چهل ونهم

قسمت چهل وهشتم

قسمت چهل وهفتم

قسمت چهل وششم