به ادامۀ گذشته، قسمت پنجا و چهارم، مؤرخ:اول جون 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

قسمت پنجاو چهارم

د ـ علل شرکت سلیمان لایق در بستر سیاسی

تلاشِ انتقال قدرت به حکومت انتقالی اسلامی  

غلام مجدد که با شعر خویش سلیمانِ لایق شد و اینک سلیمان لایق، شاعر بی بدیلی است که همچو ستارۀ تابناکی در آسمان ادبیات معاصر کشور ما، بخاطری می درخشد و جاودانه خواهد درخشید که ارزش های ماندگارِ نهفته در سروده های او هم به زبان دری و هم پشتو از لحاظ شکل و مضمون، نه تنها این درخشش را واقعیت میبخشند؛ بلکه بمثابه استقامت دهندۀ اندیشه، عواطف و عمل وطنپرستانۀ یک نسل از ترقیخواهان وطن، نقش خویش را ایفا و برای نسل های بعدی کشور نیز چنین الهامی خواهند بخشید. این شعر لایق است که او را به زندگی جاودانه در تاریخ ادبیات کشور ما نوید میدهد. اما و ایکاش سلیمان لایقِ شاعر و غلام مجددِ سیاستمدار یک فرد نبودند، زیرا زندگی و فعالیت سیاسی این شاعر ستوده، کمتر ستودنیست. این اوست که متأسفانه درین عرصه، افزون بر تبارز گرایش های برتری جویانۀ تباری، نخواسته و یا نتوانسته با استقلال رای و اندیشه عمل نماید. این ضعف، بخصوص در موضعگیری هایش طی چرخشگاه های تندِ بوقوع پیوستۀ تاریخی در حیات سیاسی کشور، تبارز فاجعه بار داشته است.

درست با توجه به همین عدم استقلالیت است که سلیمانِ لایقِ شاعر، با چشم انداز به کارنامه های سیاسی «گذشتۀ» غلام مجددِ درون خود؛ که باعث «ناله ها و گریه ها» و «رنج های بیصدا» ی  حزب اش، وطنِ خود و مردم افغانستان گردیده، با احتجاج، دیگر «بس است» گفته، او را بیشتر از این و به «شیوۀ گذشته» از «غلام و بندۀ کسان» بودن در «بازی» با «جهان» برحظر میدارد و در برابر اعضای حزب وطن (بخصوص رهبر شهید آن)، وطن و مردم افغانستان ـ اگرچه خیلی دیر و در دهۀ هشتاد سالگی عمر خویش ـ که آنان را درین «گذشته ها» فدای «عشق خود» (مقام و قدرت) نموده است؛ «مرا ببخش» را چنین فریاد میزند :

مرا ببخش!

مرا برای آنهمه گذشته ها ببخش

مرا برای ناله ها و گریه ها ببخش

و از برای رنج های بیصدا ببخش

من اندرون چشم های نافذ تو دیده ام

که در ورای هر نظاره ات زمانه ها نهفته بود

و زندگی پیشتاز بیصدا نهفته بود

و من به خویش گفتمی: بس است

بس است بیش از این به شیوۀ گذشته ها بس است!

دیگر به شیوۀ گذشته ها با جهان نه میروم

دیگر غلام و بندۀ کسان نه میشوم

و هیچ زنده را غلام خود نه میکنم

و بازی که کهنه گشته با زمان بس است

و با جهان بس است

دگر ترا اسیر بوسه های خود نه میکنم

دگر ترا برای عشق خود فدا نه می کنم

و وعده میدهم: ترا زشور زندگی جدا نه میکنم

مرا برای آنهمه گذشته ها ببخش

مرا برای عمر خاک گشته چون خدا ببخش

سلیمان لایق

صراحت، زیبایی و معصومیت نهفته در اعترافات شجاعانۀ فوق الذکر سلیمان لایقِ شاعر، کاریست که تا اکنون غلام مجدد سیاست مدار نه تنها در هیچ دست نوشتۀ سیاسی خود تبارز نداده؛ بلکه هم مستقیم و هم ذریعۀ «دست دوم»، به دفاع (!) از این کارنامه ها نیز پرداخته است.

اما شگافتن این مسئله لازمی است که چرا سلیمان لایقِ شاعر، غلام مجدد سیاستمدارِ درون خود را با احتجاج بخاطری «بس است» میگوید که «بیش از این»، «به شیوۀ گذشته» و به بمثابه «غلام و بندۀ کسان» با «جهان» نه باید برود؟:

در عقب احتجاج فوق، متأسفانه حقایق تلخی نهفته اند که او خود نیز بارها و توأم با اعترافاتی، گویا از مواضع و نقش مخربش در چرخشگاه های تاریخی؛ چنین «دفاع(!)» نموده است: در برابر یک معترض و بمنظور دفاع از خود، خویش را نه «نوکر نورمحمد تره کی و ببرک کارمل و حفیظ الله امین»؛ بلکه حرف شنو «دوستان شوروی» خوانده و نزد دیگری گفته است که: هرکس خود را در ... یک کسی کشال کرده» و با توسل به چنین «دلیل»، اعتراف نموده که خودش «خود را در ... فیل بسته است». باری هم، موقعیکه او وزیر اقوام و قبایل بود، در چنین زمینه یی گفتگویی میان ما در حالی صورت گرفت که در ختم یک روز کاری مشترک به ارتباط تدویر «جرگۀ مشران اقوام و قبایل و شخصیت های با اعتبار اجتماعی»، در هوتل انتر کانتننتل کابل، مصروف صرف طعام شب بودیم. محتویات اصلی این گفتگو؛ چنین بود:

سلیمان لایق: رفیق ودان! دلم از همی پرچمی ها سیاه شده است.

باوجودیکه هدف سلیمان لایق را از گفته فوق میدانستم با آنهم پرسیدم؛ چرا لایق صاحب؟.

لایق: حتی آنهایی را که خودم به حزب آوردیم، حالا که بامن رو برو می شوند یا به سویم بد، بد می بینند، یا اصلاً سلام نمی دهند و یا هم بانوک سه انگشت با من دست میدهند.

به جواب شان گفتم: لایق صاحب! شما و رفیق بارق کاری کردید که ... (سلیمان لایق با درک آنکه من آن موضعگیری های حزبی او و بارق شفیعی را به رخ او می کشم که بعد از «انقلاب ثور» در رهبری حزب علیه جناح «پرچم» نموده بودند) حرف مرا قطع نموده و توأم با تظاهر به عصبانیت، گفت:همۀ تان میگوئید لایق و بارق؛ لایق، لایق است و بارق، بارق. من میتوانم از خود دفاع کنم.

به جواب او گفتم: خوب اینک من یکی از پرچمی ها در برابر تان نشسته ام، رفیق لایق! بفرمائید چگونه میتوانید از خود دفاع کنید؟.

لایق که نشان میداد عصبانیت خود را فرو کشیده، چهرۀ حق بجانب بخود گرفت و با آرامش تمام جواب داد: برایم رفقای سفارت شوروی آنچه که مشوره داده بودند، من همانطور کردم.

لایق فکر مینمود برای ما «انترناسیونالیست ها»، استدلال او مبنی بر اطاعت از امر و نهی «رفقای سفارت شوروی» بمثابه «برادر بزرگ»، قانع کننده است، اما من توأم با لبخند معنی داری به او گفتم: فقط همین! مگر سرنوشت حزب و اعضای آن که با اتهام واهی کودتا و بعد از آن جوخه، جوخه به شکنجه گاه ها و زندانها برده شده و اعدام گردیدند، برای تان مهم نبود؟.

سلیمان لایق که ادامه بحث خویش را لازم ندید؛ در جواب پرسش من گفت: من هم به زندان رفتم و بعد خندید و موضوع صحبت را تغییر داده روی مسایل جرگۀ دایر شده، سر صحبت را باز کرد.

حرف شنوی مطلق فوق الذکر سلیمان لایق و چگونگی پیوند خود گفته اش با «فیل» بود که او امکان یافت تا باوجود خصومت عمیق ببرک کارمل، سلطان علی کشتمند و سایر رهبران و کادرهای جناح پرچم و عدم حمایت جناح خلق، بعد از شش جدی 1358 ـ اگر چه با سخت کوشی، دشواری و به تدریج ـ از عضویت علی البدل کمیته مرکزی، دوباره موقعیت قبلی خویش را بحیث عضو بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب بدست آرد؛ در حالیکه غوربندی به زندان رفت و بارق شفیعی باوجود حمایت بیدریغ نوراحمد نور، اگر چه از زندان کشیده شد؛ ولی هیچگاه امکان نیافت دوباره قامت راست نماید.

سلیمان لایق زمانیکه بحیث معاون رئیس حزب، مسوولیت رهبری شعبۀ تبلیغ و ترویج شورای مرکزی حزب را به عهده داشت و من رئیس آن شعبه و بدین ملحوظ ارتباط کاری روزمره داشتیم، بارها برایم گفته بود که مخالفت با ببرک کارمل در مبارزۀ درون حزبی، بزرگترین افتخار او در طول حیات سیاسی اش است. اما حقایق بعدی تاریخی مؤید آن اند که او با عملکرد خود در بستر سیاست های افغانی مسکو (گرباچوف، یلتسین و کوزیروف) و حرف شنوی مطلق از «رفقای سفارت شوروی»، حتی در آستانۀ اضمحلال این ابر قدرت، نه تنها همردیف با کارمل و کارملی ها علیه دوکتور نجیب الله ـ که بیشتر از هر کس خود را به او نزدیک میدانست ـ قرار گرفت؛ بلکه با نادیده گرفتن گرایشات برتری جویانۀ تباری خویش، در برابر «ایتلاف شمال» نیز زانوده زد و طی کودتای خزندۀ 26 حمل 1371 و بعد از آن، با توظیف پلان شدۀ خویش در رأس حزب، تلاش نمود تا عملکرد حزب را در بستر «اعلامیه مشترک رهبری اتحادشوروی، فدراتیف روسیه و تنظیم های جهادی» و مبتنی بر آن در جهت منافع «ایتلاف شمال»، تسلیمی قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی» و سبوتاژ پروسۀ صلح ملل متحد، سوق دهد و درین میان، به حیث افزاری بمثابه «رهبر حزب»، از پرواز قبلاً توافق شدۀ دوکتور نجیب الله به هندوستان جلوگیری بعمل آورد که می باید مطابق پروسۀ صلح ملل متحد صورت می گرفت.

در عین حال ایفای نقش و اتخاذ مواضع فوق الذکر سلیمان لایق درین چرخشگاه تاریخ کشور ما، به باور این قلم و بادرنظرداشت نشانه هایی، نمیتواند با سفر غیر مترقبۀ او در ماه قوس 1370 به ایالات متحدۀ امریکا نیز بی ارتباط باشد.

سلیمان لایق در مورد این سفر خویش بارها و یک باری هم با نگارنده صحبت نموده، تدارک این سفر را نتیجۀ ملاقات خویش با یک «ژورنالیست» امریکایی خواند. گویا او طی ملاقات خود با این ژورنالیست، از یک داستان منظوم حماسی خود یاد آوری نموده که در مورد یک جوان «مجاهد» سروده بود. او خاطرنشان ساخت که محتوی این داستان منظوم را از یک ملاقات خویش با جوان مجاهدی در زمانی الهام گرفته بود که مسوولیت آمریت زون شرق را بعهده داشت و این جوان بوسیلۀ ارگانهای امنیتی ولایت لغمان در جریان یک جنگ رو در رو اسیر گرفته شده بود. لایق چنان وانمود می ساخت که ژور نالیست مذکور بنابر علاقمندی به این داستان حماسی منظوم، بعد از برگشت خویش به امریکا، زمینۀ آن را فراهم ساخت که از این «شهکار ادبی»، فلم هنری تهیه گردد. به همین ملحوظ با یک کمپنی فلم سازی صحبت نموده و در نتیجه، این کمپنی او را به ایالات متحدۀ امریکا دعوت نمود تا در زمینه با همدیگر گفتگو و تبادل نظر نمایند. اما بعدها معلوم گردید که در واقعیت امر این گویا «ژورنالیست»، دوکتور اشرف غنی رئیس جمهور کنونی افغانستان بود که زمینه های دعوت او را به ایالات متحدۀ امریکا، نه به هدف فلم ساختن از «شهکار ادبی منظوم حماسی» او؛ بلکه با اهداف سیاسی مساعد ساخته بود.

دوکتور اشرف غنی احمد زی که در آن وقت بحیث استاد در یکی از پوهنتون های ایالات متحدۀ امریکا مشغول تدریس بود، درین زمینه مورد توجه دوکتور نجیب الله قرار گرفت که او میتواند جهت آغاز مذاکرات مستقیم میان دولت جمهوری افغانستان و ایالات متحدۀ امریکا کمک نماید، زیرا از یک طرف با اعلام مصالحۀ ملی و نفی برخوردهای ایدولوژیک، منجمله در مناسبات و روابط بین المللی جمهوری افغانستان و از طرف دیگر نقش امریکا در انکشافات اوضاع افغانستان، چنین ضرورتی را باعث می گردید. بدین ملحوظ بعد از بازدید های دوکتور نجیب الله با شاه جهان احمدزی(پدر داکتر اشرف غنی احمدزی)، داکتر اشرف غنی حاضر گردید دو بار از ایالات متحدۀ امریکا به کابل سفر نماید. او در سفری که به تاریخ دهم سرطان 1370 از طریق دهلی به کابل آمده بود با دوکتور نجیب الله ملاقات و در برابر تقاضای دکتور نجیب الله مبنی بر درخواست کمک از وی جهت تدارک زمینۀ ملاقات یک هیئت رسمی جمهوری افغانستان با وزارت خارجۀ و یا سنای امریکا، گفت که در وضعیت فعلی این امکان وجود ندارد؛ ولی در زمینه کوشش خواهد نمود. سلیمان لایق که حین اقامت دوکتور اشرف غنی در کابل، نیز با او تماس داشت، احتمالاً ضمن صحبت پیرامون اشعار خویش و یادآوری از سرودۀ حماسی فوق الذکر خود (به این منظور که به اشرف غنی و از طریق او به امریکایی ها تلقین نماید که اینک سرودۀ حماسی متذکره خود مؤید آن است که او نسبت به «جهاد» و «مجاهد» نیز حسن نظر و عواطف مثبت دارد) از او خواهش نموده بود که تلاش نماید زمینۀ دعوت از وی را بوسیلۀ مجامع ادبی و یا علمی ایالات متحدۀ امریکا بحیث یک شاعر و نویسنده و یا اکادمسین مساعد سازد. اشرف غنی تقربیا دو ماه بعد از بازگشت خویش به ایالات متحدۀ امریکا، طی تلگرام مؤرخ 22 میزان 1370 خویش به سفارت افغانستان در دهلی نوشت که:«به اساس خواهش محترم لایق صاحب، برای موصوف دعوتنامه از پوهنتونهای کولمبیا و هاروارد جهت سخنرانی در رابطه به افغانستان اخذ نموده ام. البته مصارف رفت و آمد و اقامت بدوش لایق صاحب می باشد.»

وقتی مسئله دعوت فوق الذکرِ سلیمان لایق از طرف سفارت دهلی به کابل اطلاع داده شد و با نجیب الله مطرح گردید، آن را به خاطری مورد تائید قرار داد که سفر لایق به امریکا را بدون تفاهم پوهنتون های دعوت کننده با مقامات وزارت خارجۀ امریکا ناممکن میدانست. سرانجام بر بنیاد همین دعوتنامه امکان ویزه مساعد و سلیمان لایق در ماه قوس 1370 به ایالات متحدۀ امریکا سفر نمود.

سلیمان لایق طی این سفر، در حضور اشرف غنی و بعد از معرفی توسط او، در یک سالون و برای یک مجموعۀ از استادان پوهنتون و سایر مدعوئین، در مورد اوضاع افغانستان، سیاست مصالحۀ ملی و تغییرات ناشی از آن، بطور مفصل صحبت مینماید که صحبت او توسط یک امریکایی به زبان انگلیسی ترجمه میگردد و تاثیرات خوبی  بر حاضرین بجا می گذارد. درین محفل به کارمندان سفارت جمهوری افغانستان اجازه شرکت بخاطری داده نشده بود که ظاهراً اداره پوهنتون متذکره می خواست از تبارز هرگونه نشانه های جلوگیری نمایند که به سفر سلیمان لایق و حضور او درین پوهنتون رسمیت دولتی می بخشید. بعد از این صحبت، سلیمان لایق تنها و در عدم حضور اشرف غنی، جهت «صرف چای» به محل دیگری در همان پوهنتون دعوت میگردد، گفته می شود که این نشست را «استخبارات ایالات متحدۀ امریکا، در یک میز غیر رسمی» سازمان داده بود. افزون بر آن سلیمان لایق طی مدت سفر خود در ایالات متحدۀ امریکا دید و بازدید های دیگر غیر رسمی، منجمله با ژورنالیست ها، نیز داشتند.     

عبدالوکیل در مورد این سفر سلیمان لایق، ضمن اشاره به برگشت دوبارۀ اشرف غنی از کابل به ایالات متحدۀ امریکا؛ چنین نوشته است:[«دیری نگذشت که زمینۀ سفر سلیمان لایق بحیث عضو آکادمی علوم افغانستان، نه معاون ح. د. خ. ا (حزب وطن)، به امریکا فراهم شد و یک عضو شعبۀ افغانستان در وزارت خارجه امریکا، خارج از دفتر رسمی کاری اش، با سلیمان لایق ملاقات نمود. بنابر اظهارات سید ضمیرالدین میهن پور، سلیمان لایق در آن ملاقات، پیام و ترسیم خوبی از نجیب الله نداده بود. باری، یعقوبی در ارتباط به سفر لایق برایم گفته بود:«نجیب الله از صحبت های غرض آلود و غیر مسوولانۀ سلیمان لایق اطلاع حاصل نموده بود، در روزهای اول برگشت او از امریکا، از صحبت باوی خودداری کرد؛ اما بعداً وی را متوجه صحبت هایش نمود.»] (عبدالوکیل،همانجا،  جلد دوم، صفحه 850)

اینکه واقعیت ها و بازی های پشت پردۀ اتفاق افتاده حین اقامت سلیمان لایق در امریکا، چه میتوانند باشند، چیزی است که تا اکنون هم امریکایی ها و هم سلیمان لایق در زمینه سخن نگفته اند و اگر لایق بطور شفاهی چیزی هم گفته، بیش از افسانۀ «ژورنالیست» و «سرودۀ حماسی» او نبوده است. گزارش رسمی او در زمینه به مقامات حزبی و دولتی نیز مطمیناً حاوی مطالبی بوده نمیتوانست که به نوشته عبدالوکیل از زبان جنرال غلام فاروق یعقوبی و دوکتور میهنپور، ندادن «ترسیم خوبی از نجیب الله» و یا «صحبت های غرض آلود و غیر مسوولانۀ» او را افاده نماید. ولی آن چیزی که واقعیت دارد، اینست که سفر متذکره به فضای معمول و مثبتِ متقابلی صدمه زد که قبل از آن میان دوکتور نجیب الله و سلیمان لایق وجود داشت و در عین حال از اعتماد دوکتور نجیب الله نسبت به سلیمان لایق نیز کاست.

اثرات ناشی از نتایج سفر سلیمان لایق از امریکا و عملکرد او در بستر سیاست های افغانی مسکو، باعث گردیدند که سلیمان لایق، دو آتشه تر از سایر منسوبان سیاسی «ستون پنجم» و حتی ظاهراً در رأس رهبری این سیاسیون از موضع «ریش سفید» و «رهبر» حزبی پیشنهاد شده از جانب محمود بریالی، بطور علنی عمل و ابراز نظر نماید و در صف ببرک کارمل، سلطانعلی کشتمند، مزدک، کاویانی و وکیل قرار گیرد. درین زمینه در قسمت های بعدی حقایق زیادی را با تفصیل بیشتر خواهیم خواند.

ادامه دارد

از مقدمه تا قسمت پنجاوسوم

لطفن برای خوانش هرقسمت بالای شماره ها کلیک کنید

مقدمه

 

قسمت پنجم

قسمت چهارم

قسمت سوم

قسمت دوم

قسمت اول

 

 

 

 

 

قسمت دهم

قسمت نهم

قسمت هشتم

قسمت هفتم

قسمت ششم

 

 

 

 

 

قسمت پانزدهم

قسمت چهاردهم

قسمت سیزدهم

قسمت وازدهم

قسمت یازدهم

 

 

 

 

 

قسمت بیستم

قسمت نزدهم

قسمت هژدهم

قسمت هفدهم

قسمت شانزدهم

 

 

 

 

 

قسمت بیست و پنجم

قسمت بیست وچهارم

قسمت بیست وسوم

قسمت بیست ودوم

قسمت بیست و یکم

 

 

 

 

 

قسمت سی ام

قسمت بیست ونهم

قسمت بیست وهشتم

قسمت بیست وهفتم

قسمت بیست وششم

 

 

 

 

 

قسمت سی وپنجم

قسمت سی و چهارم

قسمت سی وسوم

قسمت سی ودوم

قسمت سی ویکم

 

 

 

 

 

قسمت   چهلم

قسمت سی و نهم

قسمت و هشتم

قسمت سی و هفتم

قسمت سی وششم

 

 

 

 

 

قسمت چهل پنجم

قسمت چهل چهارم

قسمت چهل وسوم

قسمت چهل ودوم

قسمت چهل ویکم

 

 

 

 

 

قسمت پنجاهم

قسمت چهل ونهم

قسمت چهل وهشتم

قسمت چهل وهفتم

قسمت چهل وششم

 

 

قسمت پنجاه و سوم

قسمت پنجاه ودوم

قسمت پنجاه ویکم