F

به ادامۀ گذشته، قسمت شصت و پنجم، مؤرخ:25 جولای 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

F

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

F

قسمت شصت و پنجم

مواضع متزلزل و ضعیف ببرک کارمل

در تفـاوت بـا مواضع محمود بریــالـی

F

ظهور رزمجو سابق عضو دفتر سیاسی و منشی کمیتۀ شهری شهر کابل ح. د. خ. ا و بعد عضو شورای مرکزی حزب وطن و معاون ولسی جرگه، در آخرین روزهای قبل از سقوط دولت جمهوری افغانستان و تسلیمی قدرت از جانب «ستون پنجم» به «حکومت انتقالی اسلامی»، تلاش بعمل آورد تا میان رهبران جناح ها و فرکسیونهای متعدد حزب وطن تفاهم ایجاد و با جلوگری از گسترش تسلط ایتلاف شمال بسوی کابل، زمینه ها برای تحقق پروسۀ صلح ملل متحد را مساعد سازد. او بعداً در رابطه به چگونگی این تلاشهای خود، طی مصاحبه یی با «ز. دره وال» توضیحات ارایه نموده که مصاحبه کننده، متن آن را در جریدۀ «آزادی»، شماره 71، سال نهم، منتشرۀ حمل 1375 خورشیدی (مارچ 2006م)، تحت عنوان «فروپاشی از کجا آغاز شد؟»، به نشر رسانیده است:

ز. دره وال بعد از نوشتن توضیحاتِ ظهور رزمجو، در زمینۀ برخورد متفاوت جنرال دوستم و سید جعفر نادری با خودِ رزمجو، ادامۀ توضیحات او را چنین ارایه میدارد:[«به باور من، آن ایتلافیکه بریالی، کاویانی، دوستم و دیگران از آن یاد میکردند، در حقیقت یک سازش و معاملۀ آشکار برای تسلیم کردن قدرت و فروپاشی حاکمیت بود، نه یک ائتلاف سیاسی جهت رسیدن به یک حکومت مشترک و جلوگیری از خونریزی و ویرانی کشور، زیرا نه حکومتی مشترکی ساخته شد و نه هم از ویرانی شهر کابل، چور و چپاول دارائی های عامه و عمدتاً فروپاشی ساختارهای اداری و نظامی کشور جلوگیری بعمل آمد. اگر ایتلاف به معنی فرار مصئوون رهبران حزب به خارج از کشور بود، حقا که ائتلافی خوبی صورت گرفت که هیچ رهبری نه تنها صدمۀ فزیکی ندید؛ بلکه با فامیل و اثاث البیت خانه و حوالۀ جیب خرج (اسکناس های سبز)، وطن را ترک گفتند».

ظهور رزمجو میانجیگری میکند:

آقای رزمجو در پاسخ به این سوال من [(ز. دره وال)] که ببرک کارمل چه موضع و نقشی در این حوادث داشته است گفت:

«نزد داکتر نجیب الله مراجعه نمودم و از او خواستم تا به هر قیمتی که میشود، با ببرک کارمل ملاقات و تفاهم کند، زیرا بدون اشتراک ببرک کارمل، نجیب الله نمیتوانست پلان صلح ملل متحد را تحقق ببحشد، زیرا اکثریت کادرها و فعالین ملکی و نظامی، به ببرک کارمل وفادار بودند و اعتقاد داشتند. از داکتر نجیب الله خواستم که با شخصیت های مرکزی خلقی ها نیز باید ملاقات صورت گیرد و آنها نیز باید در این پروسه شریک گردند. داکتر نجیب الله با من موافقت کرد و گفت که شما کاملاً اختیار دارید و میتوانید از جانب من وکالت کنید.

من با ببرک کارمل ملاقات کردم.  او با ملاقات با نجیب مخالف نبود و لذا همان شب من و داکتر نجیب الله به ملاقات او رفتیم و غذای شب را نیز یکجا صرف کردیم.  صحبت ها صمیمانه و دوستانه بود. داکتر نجیب الله خطاب به ببرک کارمل کرده گفت:

«... بخاطر به میان آمدن فضای اعتماد، من حاضر هستم تمام صلاحیتهای حزبی را به شما انتقال بدهم.  روی اعلامیۀ مشترک باید کار صورت بگیرد و هر یک باید از طریق رادیو و تلویزیون در مورد اعلامیۀ مشترک صحبت نمایند و تصمیم مشترک را اعلام کنیم...»

داکتر نجیب الله به ببرک کارمل یادآور شد که: «رفیق ظهور عهده دار شده است تا در این مورد با فیگورهای مرکزی خلقی ها نیز ملاقات کند و امکانات آنها را نیز در این زمینه به کار گیرد.  همه  دست بدست هم داده و مشترک اقدام میکنیم، از فروپاشی و خلای قدرت باید جلوگیری شود.».  ببرک کارمل در هیچ موردی مخالفت نکرد و گفت: «من شخصاً هیچ مخالفتی ندارم، تا فردا برای من وقت بدهید تا با سایر رفقا صحبت و مشوره کنم».  همه موافقه کردیم و با خرسندی به خانه های خود رفتیم. 

من [(ز. دره وال)] از آقای رزمجو خواستم بدانم که روی کدام وریانت ها حرفها متمرکز بود: پلان صلح ملل متحد یا تحقق پروسۀ جاری حوادث شمال که با آغاز آن پلان صلح ملل متحد، در تاق نسیان سپرده شد؟. 

 او در جواب گفت:«معلومدار روی همه مسایل صحبت صورت گرفت؛ ولی مسئله تطبیق پلان صلح ملل متحد در سرخط صحبت ها قرار داشت.  لذا جهت توقف دادن حوادث شمال و به منظور ممانعت دخول مجاهدین به کابل، همه تلاش ها باید صورت میگرفتما در این باره نیز صحبت کردیم که ایتلافیکه از شمال آغاز شده و حزب اسلامی در آن مشارکت ندارد، به صلح نخواهد انجامید و جنگ ادامه خواهد داشت.  پشتونها نیز در مورد حوادثیکه در شمال در حال انکشاف است، بی تفاوت باقی نخواهند ماند. سرحدات طولانی خارج از کنترول با پاکستان را باید در نظر داشته باشیم. حوادث جاری خود بخود مشکلات جدی زبانی، قومی و سمتی را به میان میآورد.

ما همچنان به این مسئله نیز رسیدگی کردیم که باید از طریق نمایندۀ خاص ملل متحد، حکومت را انتقال بدهیم و مسئوولیت تاریخی خویش را رفع نمائیم.  اینکه حکومت انتقالی در آینده به کدام سو میلغزد و به چه شیوه کار میکند، به آنها ارتباط خواهد داشت، ولی تا آمدن آنها، ما مسئوولیت داریم و این انتقال باید صلح آمیز صورت گیرد. اگر ما حکومت را صلح آمیز انتقال دهیم، حزب ما نیز سالم باقی خواهند ماند و این سودِ دیگریست در این راستا! ...

خلاصه از ملاقات راضی بودیم و من باور داشتم که رهبران خاصتاً شخصیت های مرکزی و آنهم بخش پرچمی ها، در این مرحلۀ حساس تاریخی با هم کنار می آیند. از گذشته می آموزند و از اختلافات و کژرویهای مرحلۀ اول حاکمیت، دوری می جویند.»

آقای ظهور رزمجو با آنکه به صحبت های در فوق ذکر شده دلبسته بود، دل واپسی هایی نیز داشت. او در ادامه گفت:

«با همه ای این صحبت ها، تشویش ها کاملاً رفع نشده بودند. ما از حزب خود شناخت داشتیم و میدانستیم که با وصف آنچه در صحبت های رویا روی میگوئیم، در عقب و غیاب همدیگر، کاری دیگر میکنیم و این شیوه متأسفانه از بدو تاسیس حزب دامنگیر ما بوده است. از همین رو اطرافیان ببرک کارمل چون محمود بریالی، شفیق توده ای، انجنیر نعمت و دیگران را بخوبی میشناختیم و از همین ناحیه تشویش داشتیم.

روز بعد با شخصیت های مرکزی خلقی ها و از جمله صالح محمد زیری تماس گرفتم و در مورد ملاقاتهایم با داکتر نجیب الله و ببرک کارمل برایش معلومات دادم.  آنها نیز موافقت خود را ابراز داشتند و گفتند که ما حاضر هستیم در مورد اعلامیۀ مشترک همکاری نمائیم. 

بعد از ملاقات با خلقی ها، دوباره به ببرک کارمل مراجعه کردم، طبعاً او فکر هایش را کرده بود و همچنان با سائرین دید و بازدید و مشوره نموده بود. متاسفانه در اولین برخورد اظهار عدم آمادگی کرد.  برایش گفتم: شما دیشب موافق بودید، امروز چرا موافق نیستید؟  از صحبتهای او بخوبی پی بردم که در یک دو راهی قرار دارد و خودش به تنهائی قادر به تصمیم گیری نیست و بنابر اوضاعیکه بعداً رویش تماس خواهم گرفت، تصمیم گیرنده نیز بوده نمیتواند.

با چنین وضع به ببرک کارمل اظهار داشتم که:  خوش کسی می آید یا نه، حالا نجیب الله را جهان میشناسد و در این راه تا این سرحد پیش رفته است. اگر کسی بخواهد پلان صلح ملل متحد را تخریب کند، او بدون شک از هر نوع امکانات دست داشته استفاده خواهد کرد. من برای ببرک کارمل خاطر نشان ساختم که این توقع که محمود بریالی، کاویانی، مزدک و دیگران دست به هر فعالیتی بزنند و نجیب الله ساکت بنشیند و فقط «سیل بین» باشد، غیر عملی است.»

با اظهارات فوق، ببرک کارمل یکبار دیگر خواست برایش فرصت داده شود. من و داکتر نجیب الله بار دیگر همان شب را به ملاقات او رفتیم و نان شب را یکجا صرف کردیم.  صحبت ها مانند دفعۀ پیشین گرم و صمیمانه بودند، اما فردایش، باز هم وضع بسان قبلی بود.  ببرک کارمل از اعلام اعلامیۀ مشترک و ظاهر شدن در تلویزیون انکار کرد. من بار دیگر مسئله را جدی گرفتم و اظهار داشتم که خلقی ها نیز انتظار شما را میکشند و ما باید تصمیم بگیریم».

ببرک کارمل خود تصمیم میگیرد:

در نهایت، ببرک کارمل برایم گفت: «رفیق ظهور خودت از طرف من وکیل هستی و برای خودت صلاحیت میدهم که در مورد با نجیب الله و خلقی ها، اعلامیۀ مشترک را آماده و روی آن کار نمائید و مسئوولیت را به عهدۀ خودت بگیری.  من هیچگونه مخالفتی ندارم. از طرف من عام و تام صلاحیت داری».
در پایان ببرک کارمل برای من یک ورق یادداشتی، که من در مذاکرات با نجیب الله و خلقی ها وکیل هستم و صلاحیت دارم، نوشت و امضاء کرد.  من این را گرفتم و دوباره نزد نجیب الله رفتم.  با خلقی ها نیز ملاقات کردم و آنها گفتند که بالاخره تلاش های من نتیجه داد! 

در پی آن رویداد، لازم بود یکجا با داکتر نجیب الله به ملاقات ببرک کارمل میرفتیم و از آن «پیروزی» به نوعی تجلیلی بعمل میآوردیم.  آن ملاقات در مقایسه با دفعات پیشین بسیار صمیمانه بود و ما خود را در آستانۀ یک پیروزی بزرگ میدانستیم.  در آن شب حرفهای اضافی رد و بدل نشد، زیرا ما در کُل به تفاهم رسیده بودیم و مسایل تقریباً حل بود، فقط اقدامات عملی در کار بود. اما کاش تصمیم گیرنده فقط ببرک کارمل می بود!

فردا من به منظور ترتیب اعلامیۀ مشترک و صحبت با محمود بریالی که خواست ببرک کارمل بود، دوباره به ملاقات ببرک کارمل رفتم.  اما دریغا که نمی دانستم که بدون توافق بریالی، هیچ کاری صورت گرفته نمی تواند. ما نمی دانستیم که مسئوولیت اصلی را در عمل محمود بریالی دارد، نه ببرک کارمل!!!
با ببرک کارمل گرم صحبت بودم که محمود بریالی،  شفیق الله توده ای سابق منشی کمیتۀ ولایتی لغمان، معاذالله سابق رئیس امنیت دولتی ننگرهار و انجنیر نعمت الله هم حضور یافتند.  وقتی مرا با ببرک کارمل دیدند، همه ناراحت و حتی احساساتی شدند، که باز چرا اینجا آمده ای و از او چه میخواهی؟. من برای شان تصمیم ببرک کارمل را ابلاغ کردم و یاد داشتی را که از همین لحظه به بعد صلاحیت های تشکیلاتی به عهدۀ من است، (هدف همان تشکیلات نیمه مخفی که در حزب بعد از به قدرت رسیدن نجیب الله به میان آمده بود، و عملاً محمود بریالی آنرا رهبری و اداره میکرد.) با شنیدن این حرف ها، گوئی نظم دنیا برهم خورد و «قیامت صغرا» به نمایش گذاشته شد: آنهمه چپلک و بوتی که در «کفش کن» موجود بودند، بر سر و روی من پرتاب شدند و چه ناسزاهایی که نثار من نشد؟!...

آری! شرم و بی حیائی تا آنجا بود که کسی به ببرک کارمل توجه نداشت و حرفش را نمی شنید و آن شخصیت نیز حیران بود چه کاری  بکند؟! نتیجه آن شد که آن یاد داشت امضاء شده توسط ببرک کارمل را از من گرفتند و پاره و باطل کردند و مرا از اتاق خارج و عدم موافقت خویش را به نشر اعلامیۀ مشترک و پلان صلح ملل متحد، ابراز نمودند.»...

زمانیکه مزدک و کاویانی را در شهر پلخمری دیدم، برای  شان گفتم: خجالت نمی کشید که برای مسعود و ربانی خدمت کردید؟ شما لکه های ننگ و شرم تاریخ ما هستید!!!.»](با استفاده از مؤخذ اصلی در سایت انترنتی «پیام وطن» منتشر گردیده، ادرس انترنتی:

(http://www.payamewatan.com/Articles/interview=z.r.htm

ب : عبدالوکیل باوجود عدم اعتقاد و عدم داشتن نفوذ و امکانات عملی در ساختارهای حزبی و دولتی، با امتیازِ قرار داشتن اش بحیث وزیر خارجۀ جمهوری افغانستان، توصیه و مؤظف گردیده بود تا نقش سخنگو و انسجام دهندۀ گرایش ستمی ـ جمعیتی را در حالی بازی نماید که فرید احمد مزدک و نجم الدین کاویانی افراد دارای امکاناتِ این گرایش محسوب میگردیدند و عبدالحمید محتاط  معاون رئیس جمهور نیز در کنار همین لایه قرار داشته و در بستر همین گرایش عمل مینمود. این گرایش بعد از سقوط حاکمیت جمهوری افغانستان و تخریب پروسۀ صلح ملل متحد، از نفی کامل سیاسی ـ تشکیلاتی حزب وطن و پیوستن انفرادی برخی از اعضای آن در ساختار تشکیلاتی جمعیت اسلامی و بخصوص شورای نظار با محوریت احمدشاه مسعود حمایت مینمودند و این درست آن گرایش و افزار اصلی ای بود که رهبری سیاسی، نظامی و استخباراتی فدراتیف روسیه، آن را بخاطر حفظ منافع طولانی مدت خویش مورد استفاده قرار داده و حمایت مینمود. پایۀ نظامی این گرایش را احمد شاه مسعود، ستر جنرال آصف دلاور و آن نظامیانی در قوای مسلح جمهوری افغانستان تشکیل میدادند که گرایشهایی «ستمی» داشتند. ستر جنرال نبی عظیمی بعد از سقوط حاکمیت جمهوری افغانستان و تخریب پروسۀ صلح ملل متحد بادرک وضعیت و فرصت طلبانه، از گرایش «کارملی»، به همکاری با این گرایش لغزید. رهبری سیاسی این گرایش باوجود حفظ روابط و علایق شان با شورای نظار و جمعیت اسلامی ـ که تا اکنون نیز مشهود است ـ اکثراً نتوانستند حضور فعال شان را در وضعیت سیاسی حاکمیت تنظیم های جهادی (ثور 1371 ـ میزان 1375) حفظ نمایند، زیرا شورای نظار و جمعیت اسلامی از یک طرف تحت تأثیر فشارهای ایالات متحدۀ امریکا، پاکستان و عربستان سعودی و از طرف دیگر از بیم تبارز آنان به مثابه شخصیت های بدیل و رقیب در ساختارهای درون تنظیمی خویش (بنابر برتری فهم سیاسی و تجربۀ حزبی ـ تشکیلاتی و دولتداری)، چه بسا که به استخدام چهره های شاخص این گرایش در ساختارهای دولتی و حتی حفظ آنان در ساختارهای تنظیمی شان مبادرت ورزیده نتوانستند و مبادرت نورزیدند. بدین ملحوظات آنان را تحت حمایت خویش و با تمویل مالی به مسکو فرستادند؛ ولی از کادرهای ملکی و نظامی آن، بمثابه شاترهای سیاسی، اداری و نظامی در رکاب خویش، استفاده نموده و مینمایند.

ج ـ سلطانعلی کشتمند باوجود استعفا و عدم حضور خود در ترکیب هیئت اجرائیه و عضویت حزب وطن، بمثابه یکی از رهبران گذشتۀ جناح پرچم و برخوردار از اقتدار طولانی مدت مقام صدارت، امکاناتی را در ساختارهای حزبی و دولتی و طرفدارانی را در قوای مسلح جمهوری افغانستان دارا بود که از سوق این امکانات بعد از سقوط حاکمیت جمهوری افغانستان و تخریب عملیۀ صلح ملل متحد، در بستر گرایش نفی سیاسی ـ تشکیلاتی حزب وطن و تشکل برخی از اعضای داوطلب آن در «حزب وحدت اسلامی»، بر محوریت «بابه مزاری» خویش، حمایت مینمود. عبدالواحد سرابی معاون رئیس جمهور نیز در بستر همین گرایش عمل مینمود. این گرایش از شراکت استراتیژیک سیاست های افغانی مسکو ـ تهران اثر می پذیرفت. پایۀ نظامی این گرایش را بخش نظامی حزب وحدت اسلامی و آن نظامیان قوای مسلح جمهوری افغانستان تشکیل میداد که از قبل ارتباط و علایقی با سلطانعلی کشتمند داشتند. علایق و روابط رهبری این گرایش با شاخه های متعدد حزب وحدت، بخصوص با شاخۀ تحت رهبری حاجی محمد محقق و با شخص او ادامه داشته و کادرهای این گرایش هم اکنون نیز در خدمت اهداف و منافع ساختارهای متذکره قرار دارند.

باید تصریح نمود که به فردای سلب کامل صلاحیت های قانونی رئیس جمهور و رئیس حزب وطن و در انتهای اقدامات زنجیری بمنطور تکمیل کودتای خزندۀ شان بود که افراد منسوب به گرایش های سه گانۀ فوق، هر یک در فکر تحکیم و تقویت مواضع سیاسی و نظامی خویش گردیده و بدین طریق نخستین علایم نقض اتحاد عمل را تبارز دادند که به مرور زمان تعمیق گردید.

نیروی اساسی یی که مرکز سیاسی «ستون پنجم» در شرایط بحرانی مورد بحث بر آن اتکأ داشت، مرکز نظامی یی  متشکل از چهره های شاخی بود که به صوب «کرملین» چشم داشتند. در مورد این مرکز در بحث بعدی توضیحات ارایه خواهیم کرد.

 ادامه دارد

از مقدمه تا قسمت شصتم و چهارم

لطفن برای خوانش هرقسمت بالای شماره ها کلیک کنید

مقدمه

 

قسمت پنجم

قسمت چهارم

قسمت سوم

قسمت دوم

قسمت اول

قسمت دهم

قسمت نهم

قسمت هشتم

قسمت هفتم

قسمت ششم

قسمت پانزدهم

قسمت چهاردهم

قسمت سیزدهم

قسمت وازدهم

قسمت یازدهم

قسمت بیستم

قسمت نزدهم

قسمت هژدهم

قسمت هفدهم

قسمت شانزدهم

قسمت بیست و پنجم

قسمت بیست وچهارم

قسمت بیست وسوم

قسمت بیست ودوم

قسمت بیست و یکم

قسمت سی ام

قسمت بیست ونهم

قسمت بیست وهشتم

قسمت بیست وهفتم

قسمت بیست وششم

قسمت سی وپنجم

قسمت سی و چهارم

قسمت سی وسوم

قسمت سی ودوم

قسمت سی ویکم

قسمت چهلم

قسمت سی و نهم

قسمت و هشتم

قسمت سی و هفتم

قسمت سی وششم

قسمت چهل پنجم

قسمت چهل چهارم

قسمت چهل وسوم

قسمت چهل ودوم

قسمت چهل ویکم

قسمت پنجاهم

قسمت چهل ونهم

قسمت چهل وهشتم

قسمت چهل وهفتم

قسمت چهل وششم

قسمت پنجاه و پنجم

قسمت پنجاه و چهارم

قسمت پنجاه و سوم

قسمت پنجاه ودوم

قسمت پنجاه ویکم

قسمت شصتم

قسمت پنجاه ونهم

قسمت پنجاه و هشتم

قسمت پنجاه و هفتم

قسمت پنجاه و ششم

قسمت شصت وچهارم

قسمت شصت و سوم

قسمت شصت و دوم

قسمت شصت و یکم