F

 

به ادامۀ گذشته، قسمت هشتاد و یکم، مؤرخ: 16اکتوبر 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

F

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

F

قسمت هشتاد و یکم

F 

نقش «ستون پنجم» در تسلیمی کامل پـایتخت و

سایر ولایات به قومندان های تنظیم های جهادی

F

در حالیکه سرمنشی ملل متحد به منطقه سفر نموده و بادرک نفوذ پاکستان و ایران بر رهبران تنظیم های جهادی، یکجا با بنین سیوان مصروف رایزنی با مقامات دولتی این کشورها جهت بیرون رفت از وضعیت کنونی افغانستان بود که طیف های سه گانۀ مراکز سیاسی و نظامی «ستون پنجم»، پروسۀ آغاز شدۀ تسلیمی نهادهای ممثل قدرت و حاکمیت دولتی راـ بخصوص بعد از پناهندگی دوکتور نجیب الله و به گفتۀ عبدالوکیل «رفع» این «مانع» ـ در رقابت با همدیگر سرعت بخشیدند. محمود بریالی و طرفداران ملکی و نظامی او تلاش داشتند تا هرچه بیشتر نیروهای جنرال دوستم را در نقاط حساس جابجا و با تسلیمی قطعات و جزوتامها و دیپوهای بزرگ اسلحه و سایر امکانات، تقویه و دست برتر آنان را در انکشافات بعدی تامین نماید. در حالیکه نجم الدین کاویانی، فریداحمد مزدک، عبدالوکیل، عبدالحمید محتاط و سایر اشخاص و نهادهای دارای گرایشها «ستمی»، چنین تلاشی را برای تامین برتری جمعیت اسلامی و شورای نظار بعمل می آوردند، طرفداران سلطان علی کشتمند و عبدالواحد سرابی معاون رئیس جمهور تقویت هرچه بیشتر حزب وحدت اسلامی را در نظر داشتند و سلیمان لایق نیز برخلاف تمایلات درونی خود، بمثابه «ریش سفیدِ» مامور شده، چشم به اشارات «آمر» دوخته، با کسانی سر می جنبانید که قبل از همه و بیشتر از دیگران کینۀ دیرین خودش را به دل می پرورانیدند. انکشاف چنین وضعیت و گسترش حضور نیروهای ایتلاف شمال، توأم با تبارز گرایشات قوی و علنی ضد پشتون ها، نه تنها تعداد از «اکثریت خاموش» در هیئت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن را بیشتر از پیش سرخورده ساخت؛ بلکه از این میان انجنیر راز محمد پکتین وزیر داخله را که تا مدتی و به هدف تشکیل حکومت ایتلافی، یکجا و در همکاری با سایر اعضای هیئت اجرائیه بطور صمیمانه تلاش مینمود، مشکوک ساخت و متأسفانه؛ نه مانند انجنیر نظرمحمد و سایر اعضای هیئت اجرائیه که با هیچ یکی از طرفهای متخاصم نپیوستند؛ بلکه در حمایت از حزب اسلامی عمل نمود و زمینه های نفوذ نیروهای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار را به شهر کابل مساعد و در حالیکه خود در تعمیر وزارت داخله قرارگاه اختیار نمود، ماموریت های پولیس و برخی نقاط دیگر شهر کابل را به نیروهای حزب اسلامی واگذار کرد.

انکشاف و در نهایت استیلای چنین وضعیت، که از سلب صلاحیت های رئیس جمهور آغاز گردیده بود، با تکمیل کودتای نظامی سرعت یافت، نظام مشروع قانونی را مختل و در نهایت عملاً و در واقعیت حاکمیت ایتلاف شمال و حزب اسلامی را در پایتخت تکمیل نمود. با تکمیلِ سپردن نهادهای ممثل حاکمیت و در نتیجه آن، هیئت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن که در آن شرایط بحرانی، ظاهراً بمثابۀ یگانه مقام تصمیم گیرندۀ بالقوه و بالفعل ممثل حاکمیت جمهوری افغانستان معرفی می گردید، از قدرت نفی و بدین ترتیب طیف های سه گانۀ موجود در مراکز سیاسی و نظامی «ستون پنجم» و همچنان «قرارگاه وزارت داخله»، که قبلاً از موضع قدرت، حامی نیروهای مورد حمایت خویش (جنرال دوستم، جمعیت اسلامی، حزب وحدت اسلامی و حزب اسلامی) تلقی و ارج گذاشته می شدند؛ نه تنها نیازمند حمایت نیروهایی گردیدند که دیروز مورد حمایت شان قرار داشتند؛ بلکه در خصومت با همدیگر و در فضای ترس و رعب از نیروهای رقیب نیز قرار گرفتند. بدین ملحوظ ناگزیر به نیروهای دیروزی مورد حمایت خویش پناه برده، چه بسا که توأم با تحقیر و توهین به فرمانبرداران بی چون و چرا و بی اهمیت آنان مبدل و به این پیش بینی دوکتور نجیب الله مصداق بخشیدند که گفته بود:«آنهائیکه تیشه به ریشۀ حزب میزنند نه تنها نفرین هزاران انسان این وطن را نصیب میگردند؛ بلکه به زندگی و شخصیت خود برای همیشه خاتمه میدهند».

لحظه های نخستینِ آغاز پروسۀ این ذلت را خود عبدالوکیل تحت عنوان «آخرین پراگندگی و جدایی رهبران حزبی و دولتی از همدیگر»؛ چنین ترسیم نموده است:[«پنجم ثور، بساعت هشت صبح به مقر شورای مرکزی حزب رفتم، بغیر از سلیمان لایق، انجنیر نظرمحمد معاونین حزب و محمود بریالی، دیگر اعضای هیئت اجرائیه تشریف نداشتند. دفتر وطنجار باز بود، ولی از وی و یارانش خبری نبود [وطنجار به قرارگاه وزارت داخله پناه برده بود ـ ف. ودان]. از محمد رفیع [سترجنرال محمد رفیع بعد از درکِ وخامت اوضاع، توسط یکی از دوستان خود بنام عبدالرحمن و در موتر شخصی او از دفتر کارش در ارک، بیرون کشیده شده، نخست در منزل این دوست خود واقع تایمنی مخفی و بعد از چند روز، توسط ملاعزت قومندان جمعیت اسلامی انتقال و در قرارگاه او بسر می برد ـ ف. ودان] و پکتین کسی نمیدانست که کجا تشریف دارند. درین فرصت، زنگ تیلفون قومندان هوایی برای بریالی آمد و گفت:«رفیق مزدک در یکی از طیاره های نظامی نشسته و میخواهد مزار شریف برود. به وی اجازه بدهیم یا نه؟» [فرید احمد مزدک تصمیم داشت به حیرتان نزد جنرال مؤمن پناه ببرد ـ ف. ودان]

بریالی گفت:«باید از طیاره پائین شود. او را تا مقر شورای مرکزی حزب یا گارنیزون همراهی کنید!»

نجم الدین کاویانی اطلاع داد که در خیرخانه در قطعۀ نظامی جنرال بابه جان است. در آن اوضاع پر اضطراب تصمیم گرفتم که به وزارت داخله بروم تا مگر بتوانم حد اقل تا آمدن مجددی، همۀ ما یکجا حضور داشته باشیم و انتقال قدرت بطور صلح آمیز و آبرومندانه [(!!!!)] صورت گیرد.

... بسوی وزارت داخله رفتم. در نظام قراول وزارت داخله، با چهره های ناآشنا در لباسهای غیرنظامی  روبرو شدم. در منزل اول به یاور پکتین برخوردم و از وی پرسیدم که آیا وزیر صاحب تشریف دارد؟ با تردد و ترس گفت بلی و پیش از من با عجله خود را به دفتر وزیر که در منزل بالایی قرار داشت، رسانید. وقتی به دفتر پکتین داخل شدم، دیدم که وطنجار و اسدالله پیام نیز با وی در آنجا هستند. در همین اثنا و در یک چشم بهم زدن، متوجه شدم که شخصی به سرعت به تشنابی که در گوشۀ دفتر بود، داخل شد. دقایق می گذشتند ولی آن شخص از تشناب بیرون نیامد. من که حس کنجکاویم تحریک شده بود، به بهانۀ رفع مشکل به تشناب رفتم، اما هرچه کوشیدم در را باز کنم مؤفق نشدم، زیرا شخصی که به داخل تشناب بود، دستگیر در را محکم گرفته بود. حاضرین درین مورد جواب نداشتند که برایم بگویند. ناچار به تشنابی که در دهلیز بود رفتم.

به گمان غالب، شخصی که نخواست با من روبرو شود، یا محمد رفیع معاون رئیس جمهور یا شهنواز تڼی و یا ماڼوکی منگل بود [باید تصریح کرد که برخلاف ادعای عبدالوکیل با باور کامل میتوان ګفت که در همین مقطع زمانی محمد رفیع و ماڼوکی منګل هرگز در وزارت داخله حضور نداشتند و حضور شهنواز تڼی را نیز هیج منبع ای تائید ننموده است ـ ف. ودان]. ...

بعد از آنکه دوباره به دفتر وزیر داخله برگشتم. بعد از لحظه یی دروازۀ اتاق [دفتر وزیر داخله] به شدت باز شد و سلیمان لایق و انجنیر نظرمحمد با رنگهای پریده و نهایت پریشان داخل اتاق شدند. لایق با صدای لرزان گفت:«افراد دوستم در تعمیر شورای مرکزی نزدیک بود مرا بکشند، کتابچۀ یادداشت هایم را به زور از دستم ربودند و اگر محمود بریالی نمی بود و مرا از چنگ آنها خلاص نمی کرد، مرا می کشتند. زندگی ام مرهون احسان بریالی است. وی مرا از چنگ آنها خلاص کرد؛ ولی کتابچۀ یادداشت هایم را گرفتند.»

حالت هیچکدام ما بهتر از سلیمان لایق و نظرمحمد نبود. همۀ ما وضعیت آشفته داشتیم. هرکدام درین حالت مطلبی را گفتند. بنوبۀ خود گفتم:«باید وزارت داخله را ترک کنیم و تا روشن شدن وضعیت بجای امنی پناه ببریم، تا بتوانیم ارتباط مان را با سایر رفقا برقرار نمائیم. همۀ ما میتوانیم به منزل پدر رفیق داوود رزمیار در ششدرک برویم. زیرا ممکن قوت های دوستم و معاونش مجید روزی، بالای وزارت داخله نیز حمله کنند»، چنانچه بعداً چنین شد.

افراد مربوط به حزب اسلامی حکمتیار و جبار قهرمان قبلاً در قرارگاه وزارت داخله و حوزه های امنیتی جابجا شده بودند و همه از این موضوع آگاهی داشتند.

جز پکتین، همه پیشنهادم را قبول کردند تا باهم یکجا برویم، اما بعد از آنکه پکتین در گوش وطنجار و اسدالله پیام رئیس امور سیاسی وزارت داخله، چیزی گفت آنها هم از رفتن با ما، اِبأ ورزیدند.»] (عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحات 939 ـ 941)

نخست این تذکر را لازمی می پندارم که انجنیر رازمحمد پاکتین وزیر داخله، وجود نیروهای حزب اسلامی در قرارگاه وزارت داخله و ارتباط خویش با حزب اسلامی  را نیز رد و چنان وانمود می سازد که صرف 200 تن از افراد جبار قهرمان ـ البته «با البسه و دستارهای محلی، سر و ریش انبوه، چهره های شگفت آوری، بطوریکه قیافه های شان با قیافه های جنگجویان تنظیم های اسلامی تفاوتی نداشت» ـ در تعمیر وزارت داخله و برای امنیت آن وجود داشتند.(رک:جنرال سید عبدالقدوس سید، جنگهای کابل، صفحات 213 و 214 با نقل از زبان انجنیر راز محمد پکتین)].

افزون بر تذکر فوق، باید گفت که در نقل قول فوق الذکر عبدالوکیل، به وضاحت معلوم می گردد که:

ـ مطابق سناریوی انتقال قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی»، بعد از انتقال نهادها و افزار ممثل قدرت و حاکمیت از جانب «ستون پنجم» به ایتلاف شمال و در مخالفت با آن، اقدام «قرارگاه وزارت داخله» جهت سپردن برخی نهادهای متذکره به حزب اسلامی، تاریخ مصرفِ افزاری به نام «هیئت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن» بمثابه مقام ظاهری عالی تصمیم گیرنده به اتمام رسیده و بدین ملحوظ «اولیای امور» کاملاً پلان شده و بطور «محترمانه(!)»، نخست از همه این حقیقت غیر منتظره را به سلیمان لایق تفهیم نمودند که کنار برود. زیرا سلیمان لایق که خود بر نقش پشت پردۀ «اولیای امور» واقف و میدانست که بدون ارادۀ او هیچ نیرویی از ایتلاف شمال، بخصوص نیروهای جنرال دوستم ـ که محمود بریالی آن را نیرویی میخواند که «حزب» است و هیئت اجرائیه را جهت اتکأ بر آن تشویش مینمود ـ نمیتوانست جرئت نماید که با «ریش سفیدِ» نشسته در جایگاه رهبری حزب و دولت، چنین برخورد بعمل آورند. با چنین فهمی سلیمان لایق که خویش را ظاهراً در جایگاه «ریش سفید» همه کاره تصور مینمود، از همین لحظه به بعد، به این نتیجه میرسد که با تأکید و بطور مکرر ابراز نماید:«من نمیخواهم درین مسایل مداخله کنم»، «من نمیخواهم با این کارها دخالت کنم.» و عبدالوکیل که فهمیده «منظور» لایق از این تأکید مکرر چیست با «تجاهل عارفانه» مینویسد که «منظورش را نه دانستم که به چی کارها؟»(رک: عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحات 941 و 942).

ـ عبدالوکیل نه بنابر «تصمیم» شخصی به «وزارت داخله» رفته بود؛ بلکه بخاطر انجام دو ماموریت به آنجا فرستاده شده بود:

ـ اول اینکه: وضعیت وزارت داخله و اینکه در آنجا چی میگذرد را مشاهده و در زمینه به «اولیای امور» گزارش دهد. زیرا به گفته خود عبدالوکیل «همه از این موضوع آگاهی» یافته بودند که «افراد مربوط به حزب اسلامی حکمتیار و جبار قهرمان قبلاً در قرارگاه وزارت داخله و حوزه های امنیتی جابجا شده بودند.»(رک: عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 941)

ـ دوم اینکه: در صورت تائید «جابجا» شدن «افراد مربوط به حکمتیار و جبار قهرمان در قرارگاه وزارت داخله»، به وزیر داخله این اخطار را افاده نماید که «ممکن قوت های دوستم و معاونش مجید روزی، بالای وزارت داخله نیز حمله کند» و برای مستند ساختن آن که گویا بالای تعمیر شورای مرکزی حزب «نیز حمله» نموده اند، با ترساندن سلیمان لایق و انجنیر نظر، آنان را توصیه نموده اند که به وزارت داخله بروند، تا بوسیلۀ عبدالوکیل در مجموع (لایق، نظر، پکتین و وطنجار) تشویق گردند که «باید وزارت داخله را ترک کنیم ... به جای امنی پناه ببریم» و این «جای امن» هم از قبل تعیین گردیده که «منزل پدر رفیق داوود رزمیار در ششدرک» بود. در صورت پذیرش این «پیشنهاد»، آنها (پکتین، وطنجار و انجنیر نظر) را از اثرگذاری مخالف بر انکشافات جاری تجرید و یکجا با سلیمان لایق و توسط او «در منزل پدر رفیق رزمیار» بطور غیر مستقیم تحت نظارت و در کنترول خویش قرار میدادند. قبول پیشنهاد متذکرۀ عبدالوکیل از جانب «وطنجار و اسدالله پیام» و آماده شدن آنان به این مسئله «که باهم یکجا» بروند، خود عدم تعهد وطنجار را مبنی بر جریان جابجا ساختن نیروهای «حزب اسلامی حکمتیار» در «قرارگاه وزارت داخله و حوزه های امنیتی» و این حقیقت را تائید مینماید که او با تشویش از خطرات ناشی از تهدید نیروهای ایتلاف شمال، به وزارت داخله پناه آورده بود. اینکه «پکتین در گوش وطنجار و اسدالله پیام» چی گفت که آنان را از رفتن با عبدالوکیل باز داشت، مسئله یی است که باید اسدالله پیام که هنوز حیات دارد، درین زمینه به سکوت خویش پایان بخشد.

عبدالوکیل بعد از جابجا ساختن سلیمان لایق و انجنیر نظر محمد در محل مطلوب، جهت ارایه گزارش در مورد وضعیت وزارت داخله و اجراآت خود، به گارنیزون کابل در حالی احضار میگردد که در آنجا «از رفقای ملکی» نخست «تنها رفیق بریالی»، بعداً «فرید مزدک و نجم الدین کاویانی نیز خود را به گارنیزون رسانیده بودند» و «در جمع همه دوکتور عبدالرحمن معاون احمدشاه مسعود هم موجود بود». افزون بر آن «رفیق عظیمی معاون وزیر دفاع و قومندان گارنیزون، آصف دلاور لوی درستیز، ... معاونین وزارت امنیت دولتی [(جنرال یارمحمد و جنرال باقر فرین)] و عظیم زرمتی معاون وزیر داخله و قومندان عمومی دفاع از انقلاب [قومندان عمومی قوای اپراتیفی یا قطعات محاربوی وزارت داخله، درست است ـ ودان] در آنجا تشریف داشتند.»(رک:عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحات 941 و 942)

ظاهراً بعد از گزارش عبدالوکیل پیرامون وضعیت وزارت داخله به افراد حاضر در گارنیزون کابل است که تصمیم حمله بر وزارت داخله اتخاذ و فردای آن (ششم ثور 1371) بر تعمیر وزارت داخله حمله مشترک نیروهای گارنیزون کابل و ایتلاف شمال آغاز و در نتیجه انجنیر رازمحمد پکتین و همچنان محمد اسلم وطنجار و اسدالله پیام مجبور می گردند که بطور مخفی از تعمیر وزارت خارج و در نهایت به چهار آسیاب قرارگاه حزب اسلامی گلبدین حکمتیار پناه ببرند. اما واقعیتهای پشت پردۀ  حمله علیه نیروهای نفوذی حزب اسلامی به شهر کابل و از جمله بر وزارت داخله و نتایج نهایی آن چگونه بود؟.

باید گفت که در عقب تحرکاتیکه در داخل افغانستان و توسط احمد شاه مسعود، عبدالوکیل، محمود بریالی، ستر جنرال نبی عظیمی، انجنیر رازمحمد پکتین و ... صورت میگرفت، دستگاه های دپلوماتیک و ساختارهای استخباراتی دول دخیل و از جمله ایالات متحدۀ امریکا، فدراتیف روسیه، پاکستان و ایران فعال بودند، مسعود و حکمتیار توسط کانالهای ارتباطی خویش با این مراکز در تماس لحظه به لحظه قرار داشتند و آنان را در جریان انکشافات قرار داده، طالب هدایت می گردیدند و در مواقع ضروری کمک می طلبیدند. جالب است درین زمینه به یادداشت های پیترتامسن در ارتباط با احمدشاه مسعود نظر باندازیم. او بعد از آنکه تائید مینماید «ما توسط برادر خورد او احمد ولی مسعود در لندن تماس منظم داشتیم»؛ چنین مینویسد:«ولی برادر[احمد شاه] مسعود از لندن به وزارت خارجه به من تیلفون زد تا آغاز حمله حکمتیار را برایم اطلاع دهد. ... برادر عبدالحق بمن از جانب عبدالحق پیغام داد که مجاهدین او راه سروبی را محدود نموده و جلو پیشروی قوتهای حکمتیار را از غرب [شرق درست است ـ ف. ودان] به کابل گرفته اند.

سیلی از گزارشات از منابع مختلف میرساند که آی. اس. آی از تعرض حکمتیار پشتیبانی فعال میکرد. آنها تائید مینمایند که افضل جنجوای آی. اس. آی، حمیدگل و سلطان امام در همین ایام داخل افغانستان بسر می برند. جیانی پیکو کارمند سیاسی عالیرتبۀ دفتر ملل متحد در نیویورک، به وزارت خارجه برایم تیلفون زد تا بگوید که آی. اس. آی با تمام قوا به کمک حکمتیار پرداخته است. مشاور سیاسی سفارت اتحادشوروی در واشنگتن با عجله به وزارت خارجه آمد تا از مداخلۀ آی. اس. آی با حکمتیار شکایت نماید، او یک عکس العمل مشترک امریکا ـ شوروی را به پاکستان بنابر کمک آی. اس. آی با حمله حکمتیار خواهان شد.»(پیتر تامسن، جنگ های افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد دوم، صفحه 188)

اگرچه پیتر تامسن میگوید که به جانب شوروی گفته شد که «ایالات متحدۀ امریکا عکس العمل مشترک را به پاکستان» لازم نمیداند، اما عکس العمل های جداگانۀ امریکا و شوروی به پاکستان کارگر واقع گردید و به همین بنیاد است که عبدالوکیلِ با خبر از همه رازهای پشت پرده؛ مینویسد که:«خروج قوای حکمتیار از داخل شهر کابل ... عمدتاً بنابه دستور نوازشریف صدراعظم پاکستان که از طریق مخابره صادر نموده بود، صورت گرفت، نه در نتیجۀ شکست نظامی و عملیات رقبایش که بعضی از مسوولین آن زمان ادعا نموده اند.»(عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 948)

عبدالوکیل که به دلایل معلوم دخیل بودن خود، توان و شجاعت طرح صریح حقایق بوقوع پیوستۀ تاریخی را ندارد، با ابهام در مورد «تامین ارتباط» گلبدین با«برخی مراکز قدرت در کابل» و همچنان از برقراری «روابط» احمد شاه مسعود با «یک عده یی از قومندانهای قوای مسلح و اعضای رهبری حزب و دولت»، سخن زده در زمینه نوشته است که:«گلبدین بعد از تامین ارتباط با برخی از مراکز قدرت در کابل، نیروهایش را به ولایت لوگر جابجا کرده و برای تصرف کابل آماده شده بود. سایر قومندانهای مجاهدین، از جمله احمدشاه مسعود روابطش را با یک عده یی از قومندانهای قوای مسلح و اعضای رهبری حزب و دولت برقرار نموده بود و به کمک آنها آمادگی می گرفت تا از گلبدین دشمن سرسختش در تصرف کابل، سبقت جوید، که همینطور هم شد.»(عبدالوکیل، جلد دوم، صفحه 845).

افزون بر آن او بدون تذکار صریح به نقش «سازشهای پنهانی» در نفوذ و جابجایی «بخشی جناحهای مجاهدین و نیروهای یاغی در شمال کشور» به شهر کابل و تسلیمی کامل نهادهای ممثل حاکمیت و افزار قدرت دولتی به آنان، اعتراف سوال برانگیزی دارد که بعد از نکوهش گویا «خلاف ورزی های بنین سیوان و همکارانش»؛ در این زمینه چنین مینویسد:«همچنان رهبری دولت و حزب وطن نیز، بنابر جاه طلبی ها، خصومت های طولانی و رقابتهای ناسالم درون حزبی و سازشهای پنهانی با بخشی از جناحهای مجاهدین و نیروهای یاغی در شمال کشور، نمیتوانستند بدون موجودیت نجیب الله، درین لحظات سرنوشت ساز، بحیث یک نیروی واحد و همبسته عمل نمایند و بدور یک شخصیت دیگر رهبری جمع شوند و برای مدت بیشتر قدرت دولتی را حفظ نمایند. بنابران سقوط رژیم حتمی بود. یگانه کاری که در آن شرایط سرنوشت ساز، لازمی و حتمی پنداشته می شد، جلوگیری از پیروزی خونین نظامی مجاهدین بالای دولت و حزب وطن بود.»(عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 937)

اعترافات فوق الذکر عبدالوکیل را چرا سوال برانگیز میخوانیم؟ پاسخ به این پرسش را در قسمت بعدی همین سلسله مطالعه خواهیم کرد.

 ادامه دارد

از مقدمه تا قسمت هشتادم

F

لطفن برای خوانش هرقسمت بالای شماره ها کلیک کنید

F 

مقدمه

 F

قسمت پنجم

قسمت چهارم

قسمت سوم

قسمت دوم

قسمت اول

قسمت دهم

قسمت نهم

قسمت هشتم

قسمت هفتم

قسمت ششم

قسمت پانزدهم

قسمت چهاردهم

قسمت سیزدهم

قسمت وازدهم

قسمت یازدهم

قسمت بیستم

قسمت نزدهم

قسمت هژدهم

قسمت هفدهم

قسمت شانزدهم

قسمت بیست و پنجم

قسمت بیست وچهارم

قسمت بیست وسوم

قسمت بیست ودوم

قسمت بیست و یکم

قسمت سی ام

قسمت بیست ونهم

قسمت بیست وهشتم

قسمت بیست وهفتم

قسمت بیست وششم

قسمت سی وپنجم

قسمت سی و چهارم

قسمت سی وسوم

قسمت سی ودوم

قسمت سی ویکم

قسمت چهلم

قسمت سی و نهم

قسمت و هشتم

قسمت سی و هفتم

قسمت سی وششم

قسمت چهل پنجم

قسمت چهل چهارم

قسمت چهل وسوم

قسمت چهل ودوم

قسمت چهل ویکم

قسمت پنجاهم

قسمت چهل ونهم

قسمت چهل وهشتم

قسمت چهل وهفتم

قسمت چهل وششم

قسمت پنجاه و پنجم

قسمت پنجاه و چهارم

قسمت پنجاه و سوم

قسمت پنجاه ودوم

قسمت پنجاه ویکم

قسمت شصتم

قسمت پنجاه ونهم

قسمت پنجاه و هشتم

قسمت پنجاه و هفتم

قسمت پنجاه و ششم

قسمت شصت و پنجم

قسمت شصت وچهارم

قسمت شصت و سوم

قسمت شصت و دوم

قسمت شصت و یکم

قسمت هفتادم

قسمت شصت و نهم

قسمت شصت و هشتم

قسمت شصت و هفتم

قسمت شصت و ششم

قسمت هفتادو پنجم

قسمت هفتادوچهارم

قسمت هفتادو سوم

قسمت هفتادودوم

قسمت هفتادویکم

قسمت هشتادم

قسمت هقتادونهم

قسمت هفتادوهشتم

قسمت هفتادو هفتم

قسمت هفتادوششم