F

به ادامۀ گذشته، قسمت هشتاد و نهم، مؤرخ: 10 دسمبر 2018

فقیرمحمد ودان

مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه

شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:

F

از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط

جمهوری دموکراتیک افغانستان

F

قسمت هشتاد و نهم

F

2 ـ رزاق مأمون و «معمای مرگ یعقوبی»

F

رزاق مأمون نویسنده و ژورنالیست شناخته شدۀ کشور و گردانندۀ سایت انترنتی «گزارشنامۀ افغانستان» نیز نتایج تدقیق و تحقیق خویش را جهت حل «معمای مرگ فاروق یعقوبی» در جلد دوم کتاب «راز خوابیده» منتشر ساخته است. درین زمینه باید گفت که تلاش وی جهت حل این «معما» و بیان صریح و شجاعانۀ او با این نتیجه گیری قابل ستایش است که: مرگ سترجنرال غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی را قتل از قبل سازمانیافته دانسته است؛ ولی متأسفانه وجاهت نوشتۀ مورد بحث او زمانی صدمه میبیند که در مورد ترور یعقوبی، به علت عدم شناخت خویش از افراد و اشخاص، بر منابع نامؤثق و مشکوک استناد مینماید. بطور مثال: او از زبان فرد جعلی یی ظاهراً با هویت «عتیق الله سادات داماد فاروق یعقوبی» نقل قول های زیادی نموده و یا از معلومات های ادعا شدۀ این فرد در نوشته های خود استفاده بعمل آورده است. در حالیکه غلام فاروق یعقوبی در زمان قبل از ترور خویش دامادی نداشت و بعد از آن و حتی اکنون هم دامادی بنام «عتیق الله سادات» نداشته بود و نداشته است. این فردِ با هویت جعلی، ضمن ارایۀ گویا چشمدیدهای خود و یاهم نقل قول هایی از دیگران به رزاق مأمون، علی الرغم افاده های مبنی بر حقیقت ترور غلام فاروق یعقوبی، به طور هدفمند تلاش نموده تا از یک طرف از دوکتور نجیب الله تصویر نادرست ارایه نماید و از جانب دیگر روابط، همکاری و همفکری استوار غلام فاروق یعقوبی با نجیب الله را زیر سوال ببرد. در عین حال همین فرد مجهولِ دارای رابطۀ جعلی با فاروق یعقوبی (گویا داماد او)، در حالی از چشم دیدهای سلیمان سکرتر یعقوبی و از زبان او در مورد قتل یعقوبی نقل می نماید که سلیمان درین روز اصلاً در دفتر یعقوبی و حتی در محدوده وزارت امنیت دولتی حضور نداشت و نسبت مراسم روز چهل وفات مادر خویش به وظیفه نیامده و در منزل بود.

با توضیح حقایق و دلایل فوق در مورد اینکه قتل سترجنرال غلام فاروق یعقوبی، ترور سیاسی یی از قبل سازمان داده شد یی بود که توسط عاملین توظیف شدۀ موجود در کادر رهبری وزارت امنیت دولتی عملی گردید، اکنون می باید به این مسئله تمرکز نمائیم که:

تـرور ستـرجنرال غلام فـاروق

یعقوبی چگونه صورت گرفت؟

در نخستین لحظات بعد از پناهندگی دوکتور نجیب الله به مقر سازمان ملل در کابل، مانند سایر اعضای هیئت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن، به سترجنرال غلام فاروق یعقوبی نیز اطلاع میدهند که ساعت 7 صبح همان روز (27 حمل 1371) جلسۀ هیئت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن، در مقر شورای مرکزی حزب دایر می گردد و او می باید در آن اشتراک نماید. یعقوبی به موقع خود را به محل جلسه میرساند، ولی در می یابد که هیچیک از اعضای هیئت اجرائیه حزب در آنجا حضور ندارند و بدون آنکه کسی چیزی درین زمینه به او بگوید، بعد از لحظاتی انتظار، توأم با ابراز نارضایتی، ناگزیر محل را به قصد رفتن به وزارت امنیت دولتی ترک میگوید.

نگارنده این سطور که در دستگاه شورای مرکزی حزب وطن از سطح یک کارشناس، تا سطح رئیس شعبۀ تبلیغ و فرهنک این دستگاه، تجربۀ کارعملی و آنهم طی سالهای متمادی را دارم، بادرنظرداشت دقت انتظام امور درین ساختار و بخصوص در برخورد با اعضای هیئت اجرائیه حزب، رویداد فوق الذکر مرتبط با سترجنرال غلام فاروق یعقوبی را که یکی از اعضای هیئت اجرائیه حزب نیز بود، عادی تلقی ننموده و با پلان از قبل تنظیم شدۀ ترور او مرتبط میدانم.

تحلیل و تجزیه انکشافات مربوط به قتل سترجنرال غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی، جنرال عبدالباقی رئیس ریاست پنج آن وزارت و همچنان جنرال شهباز احمدزی رئیس ارکان قومندانی عمومی گارد ملی، خلع سلاح و تحت نظارت قراردادن برخی دیگری از روسای ادارات مربوط به وزارت امنیت دولتی در اول صبح همین روز و قبل از آن اشغال تعمیر وزارت امنیت دولتی و برخی دیگری از ادارات این وزارت توسط نیروهای وفادار به «ستون پنجم»، همه و همه اقدامات پلان شدۀ به هم مرتبطی بودند که در بستر کودتای نظامی خزنده علیه دوکتور نجیب الله آغاز و با انجام آن، موفقیت این کودتا تکمیل میگردید. صدور دستور این قتل ها، تحت نظارت قرار دادن ها و اشغال نمودن ها، افزون بر سایر مسایل، از این تشویش دستور دهندگان نیز ناشی می گردید که این سه تن از اراکین برجسته وزارت امنیت دولتی و دارای امکانات دفاعی، مبادا در برابر تعمیل پلان های بعدی آنان مقاومت نموده و موانع ایجاد نمایند.

تعمیل دستور قتل یعقوبی بوسیلۀ اجراکنندگان، از لحظه یی آغاز گردید که محل تدویر همیشگی، فیصله شده و اطلاع داده شدۀ تدویر جلسۀ هیئت اجرائیه شورای سراسری حزب وطن را بطور غیر معمول، بدون هیچگونه دلیلِ ظاهراً توضیح شده، از مقر شورای مرکزی حزب مذکور، به تعمیر وزارت خارجه تغییر دادند. تغییر محل تدویر جلسۀ مورد نظر می باید به دو منظور ذیل صورت گرفته باشد:

1ـ چون قتل یعقوبی را در دفتر کار او، در تعمیر اساسی وزارت امنیت دولتی و توسط همکاران نزدیک اش، به منظوری سازماندهی نموده بودند تا آن را «خودکشی» وانمود سازند، باید یعقوبی را بدون اطلاع مجدد در مورد تغییر محل تدویر جلسه، به صوب دفترش ـ که همان قتلگاهِ تثبیت شدۀ او بود ـ بکشانند. زیرا اقدام به چنین عمل و با چنین ادعا را در منزل او، در راه و یا محل دیگری انجام داده نمیتوانستند.

2 ـ اطلاع قتل یعقوبی و همکاران او (جنرال باقی و جنرال شهباز احمدزی) را با پوشش مفهوم شدۀ «خودکشی»، به «اکثریت خاموشِ» در میان اعضای هیئت اجرائیه حزب وطن، هنگامی و به هدف ایجاد فضای ارعاب برسانند که در جلسۀ هیئت اجرائیه و به منظور اتخاذ تصامیم مهمی چون: تطبیق و عدم تطبیق پلان صلح ملل متحد، انتقال قدرت دولتی و تعیین سرنوشت دوکتور نجیب الله مبنی بر صدور مجوز انتقال او توسط ملل متحد به خارج و یا ممانعت از آن، دور هم جمع گردیده اند.

به منظور عدم افشای تغییر محل جلسه و جلوگیری از کسب تصادفی اطلاع یعقوبی از آن، هم می باید باشد که به هیچ یکی از «اکثریت خاموش» در میان اعضای هیئت اجرائیه حزب وطن، قبل از ورود شان به محل اولی تثبیت شده برای جلسه (مقر شورا مرکزی حزب وطن)، این مسئله و محل دومی تدویر جلسۀ مذکور (وزارت خارجه) را اطلاع نداده و صرف با رسیدن شان به محل اولی، توسط نفر مؤظف از این تغییر مطلع شاخته شده بودند. سوال خلق می گردد که این نفر مؤظف در حالیکه به دیگران محل تغییر یافته جلسه را اطلاع داده، چرا به یعقوبی چنین اطلاعی داده نشد؟ و او با نبودن سایر اعضای شورای مرکزی در محل تدویر جلسه، بعد از لحظۀ انتظار توأم با ابراز نارضایتی، محل را ترک و ناگزیر به دفتر خویش رهسپار گردید. ورود صبح وقت و مشترک نجم الدین کاویانی و فرید احمد مزدک به مقر شورای مرکزی حزب و برگشت مجدد سریع آنان، می باید برای سازماندهی چنین امری صورت گرفته باشد.

در عین حال باید به این اهم نیز توجه نمود که آمدن یعقوبی به مقر شورای مرکزی حزب و به منظور شرکت در جلسۀ هیئت اجرائیه، خود مؤید آن است که او قصد «خودکشی» نداشت؛ در غیر آن او بدون علاقمندی به حضور در جلسه، میتوانست به چنین کاری در منزل خویش نیز مبادرت ورزد.

همه شاهدان عینی حقیقت این مسئله را تائید نموده اند که قبل از رسیدن یعقوبی به دفتر خویش و بین ساعات پنج تا شش صبح، افراد مسلکی و آموزش دیدۀ مدیریت مبارزه علیه ترور و اختطاف وزارت امنیت دولتی، که تحت قوماندۀ جنرال یارمحمد معاون اول وزارت امنیت دولتی قرار داشتند و قومندان آن پسر عمۀ جنرال یارمحمد نیز بود، افراد تولی محافظ غند 101 را که مسوول تامین امنیت مقر آن وزارت بودند، خلع سلاح، وزارت را اشغال و رژیم شدید امنیتی را از دروازۀ عمومی ورودی تا دفتر و سکرتریت وزیر برقرار نمودند. گفته می شود که این مدیریت در آستانه خروج نظامیان شوروی از افغانستان، با جذب افراد قوی هیکل و سپورتی از میان کارمندان سایر ادارات امنیت دولتی تشکیل و امور تعلیم و تربیۀ مسلکی پرسونل آن به دوتن از استاد کاراته، جودو و متخصص در فیر اسلحه واگذار گردید که بدین منظور از مسکو وارد کابل شده بودند.

افزون بر مقر وزارت امنیت دولتی، ساختمانهای برخی ریاست های امنیت دولتی نیز توسط نیروهای گماشته شده از جانب رهبری مرکز نظامی «ستون پنجم» اشغال و روسای آنان در نخستین ساعات صبح همان روز و موقع ورود به دفاتر شان خلع سلاح شده و تحت نظارت قرار داده شدند. مثلاً تعمیر ریاست عمومی امنیت نظامی (خاد نظامی)، توسط جنرال غلام رسول پروانی اشغال و جنرال عمر معلم رئیس عمومی آن اداره، موقعیکه صبح وقت به محل کار خود وارد گردید، به قومندۀ جنرال غلام رسول پروانی بادیگاردهای او خلع سلاح، خودش تحت نظارت قرار داده شد و به همین ملحوظ نتوانست در جلسۀ اپراتیفی رهبری وزارت امنیت دولتی شرکت نماید. چنین برخورد با وزارت امنیت دولتی و برخی ادارات مربوط به این وزارت در حالی صورت می گرفت که در همین روز با سایر وزارت خانه ها، به شمول وزارت خانه های دفاع و داخله، چنین صورت نگرفته بود. این خود میرساند که مراکز سیاسی و نظامی «ستون پنجم» از ستر جنرال غلام فاروق یعقوبی و برخی همکاران نزدیک به او هراس داشتند.

وضعیت ناشی از اشغال وزارت امنیت دولتی توسط نیروهای کودتایی را افزون بر آنکه دوکتور ضمیر میهنپور رئیس ادارۀ اول وزارت امنیت دولتی و عدۀ دیگری از اشتراک کنندگان جلسۀ اپراتیفی کادر رهبری وزارت امنیت دولتی در صبح روز قتل یعقوبی، بطور همسان تعریف مینمایند؛ م. صبور نیز ضمن نوشتۀ خویش ـ که قبلاً ذکری از آن بعمل آورده ایم ـ از زبان «دوست» خویش؛ «یکی دیگر از معاونان یعقوبی» (به گمان غالب فروزان معاون وزیر امنیت دولتی در امور لوژستیکی)؛ چنین نوشته است: [«قصر وزارت توسط کارمندان مدیریت مبارزه بر ضد اختطاف و ترور کاملأ اشغال شده بود، تدابیر شدید امنیتی، حالت فوق العاده و آماده باش را مشاهده کردم، فضای ترس و وحشت در قصر و اطراف آن حاکم بود، برای اولین بار برایم اجازه داده نشد تا با موتر داخل قصر شوم از موتر پائین ام کردند و بعد از خلع سلاح و تلاشی بدنی، برایم به داخل قصر اجازه داده شد. خواستم مستقیم به دفتر یعقوبی صاحب بروم تا از وی در مورد وضع معلومات حاصل نمایم، در دو طرف زینه همه افراد مسلح جابجا، دهلیز و سکرتریت یعقوبی صاحب هم اشغال شده بود. وقتی خواستم به دفتر یعقوبی داخل شوم از رفتنم ممانعت صورت ګرفته برایم ګفته شد که یعقوبی صاحب مصروف است؟! دوباره برګشتم و به اطاق جلسات رفتم، اکثریت روسای ادارات تشریف داشتند، چند لحظه بعد جنرال باقر«فرین» هم آمد. همه انتظار یعقوبی را داشتیم، حوالی ساعت هفت  بود که «فرین»  برای یار محمد زنګ زد و از او در مورد تدویر جلسه پرسان کرد، یار محمد برای«فرین» در تیلفون چیزی گفت، بعدأ خود فرین جلسه را دایر کرد و گفت که امشب نجیب ا لله میخواست فرار کند نیروهای دوستم از میدان هوایی او را بر ګشتاند و فعلأ در دفتر ملل متحد پناهنده شده است، امشب اعلامیه دولت پخش میشود، اعلامیه دولت را استعماع و مطابق آن عمل کنید.!

دوستَم می افزاید که در همین جریان، جنرال زمان«آرزو»[رئیس کادر و پرسونل وزارت امنیت دولتی] از باقر«فرین» میپرسد که محتوای اعلامیه از چه قرار خواهد بود؟. فرین بدون آنکه به سوال او پاسخ بدهد، اظهار میدارد که: «هر کسی که مقاومت کند سرکوب میګردد؟!»  در همین اثنا جنرال رسول پروانی معاون اول ریاست امنیت نظامی به فرین ګزارش میدهد که شب تمام کنترول اداره را به دست ګرفتم و صبح وقتیکه جنرال عمر معلم معاون وزیر و رئیس عمومی امنیت نظامی میخواست داخل ریاست شود، خلع سلاح  و در نوکریوالی تحت نظارت قرار داده شد که بعداً او را به  قرارگاه گارنیزیون کابل تسلیم کردم. به همین ترتیب جنرال امیرمحمد معاون اول امنیت دولتی کابل گزارش داد که ما هم جنرال ببرک رئیس امنیت دولتی کابل را در اثنای داخل شدن به ریاست، خلع سلاح و از داخل شدن آن به ریاست ممانعت کردیم، فعلأ ریاست امنیت دولتی کابل کاملأ در کنترول «ما؟!» میباشد ....

 دوستَم می افزاید که: بعد از ختم جلسه، حوالی ساعت «8» بجه دوباره خواستم که یعقوبی صاحب را ملاقات کنم در این هنګام جنرال باقی رئیس اداره پنج هم مرا تا سکرتریت «یعقوبی» همراهی میکرد، وقتی به سکرتریت یعقوبی داخل شدیم و خواستیم یعقوبی را  ملاقات کنیم که بار دیګر برای ما ګفته شد که اجازه نیست یعقوبی صاحب مصروف است و در این مورد که «یعقوبی خود را زده و کشته باشد» اصلأ حرفی در آن لحظه در میان نبود. در حالیکه ما بعد از باقر «فرین» از جلسه بیرون شدیم.»] !»](م. صبور، تأملی بر نبشتۀ «فصلی در ذکر مرگ یعقوبی» وزیر امنیت دولتی، منتشره در سایت انترنتی «آریایی»،تکیه از: ف. ودان، ادرس انترنتی:)

http://www.ariaye.com/dari6/siasi/zalmai.html

اشغال مقر وزارت امنیت دولتی توسط نیروهای خاص و خلع سلاح پرسونل محافظت دایمی آن توسط این نیروها، گزارشهای داده شده از جانب جنرال غلام رسول پروانی معاون اول ریاست عمومی امنیت نظامی و جنرال امیرمحمد معاون ادارۀ امنیت شهر کابل به باقر فرین و همچنان تحکُم فرین مبنی بر:«هر کسی که مقاومت کند سرکوب میګردد!»، خود تصامیم و اقدامات سازمانداده شده یی به هم مرتبط کودتایی را تائید مینماید که قوماندۀ آن از یک مرکز واحد (گارنیزون کابل) صادر گردیده و رهبری می گردید. زیرا همین شب در گارنیزون کابل محمودبریالی، فریداحمد مزدک، نجم الدین کاویانی، عبدالوکیل و داکتر عبدالرحمن مسوول اطلاعات شورای نظار، یکجا با سترجنرال محمدنبی عظیمی، ستر جنرال آصف دلاور، ډگر جنرال سید اعظم سعید، ډگرجنرال عبدالفتاح، ډگرجنرال عظیم زرمتی  و جنرال مجید روزی قومندان نیروهای انتقال شدۀ جنرال دوستم به کابل، همه دور هم جمع شده، تداوم کودتا را سازماندهی، وظایف را تقسیم و عملیات علیه وزارت امنیت دولتی را درین زمینه، در حالی رهبری مینمودند که کارمندان سفارت شوروی در عقب آنان فعال بودند.

در بستر عملیات فوق، ترور سترجنرال غلام فاروق یعقوبی نیز عملی گردید. چگونه؟:

سترجنرال غلام فاروق یعقوبی بعد از رسیدن به صحن وزارت امنیت دولتی، متوجه رژیم جدید امنیتی گردیده، وارد دفتر خود میگردد. باورود او به دفترش، ارتباط او با بیرون از دفتر قطع، بادیگاردهای او خلع سلاح و چون گروگانی به دست باقر فرین در می آید. باقر فرین که اینک ظاهراً به صلاحیت دار کل وزارت امنیت دولتی مبدل گردیده، در عقب صحنه از جانب ډگرجنرال یارمحمد معاون اول وزارت امنیت دولتی ـ که با «گارنیزون کابل» در تماس است ـ رهبری میگردد.

م. صبور در ارتباط به خلع سلاح بادیگاردهای یعقوبی، با توجه به «اظهارات محافظ اصلی و جوانتر یعقوبی»، چنین نوشته است:«زمانیکه یعقوبی به دفتر کارش داخل میشود، همزمان جنرال ولی رئیس اسناد و ارتباط  وزارت امنیت دولتی محافظین یعقوبی را به دفتر خود خواسته و آنها را خلع سلاح میکند و بعد از آن آنها دوباره به سکرتریت میروند، که یقینأ نه کسی را دیده اند که  پیش وزیر رفته باشد و یا هم از اتاق یعقوبی خارج شده باشد. هم چنان قابل یاد آوری است که در همان روز مکتوب انفکاک محافظین یعقوبی از وزارت امنیت دولتی آماده و به دست شان داده میشود.»](م. صبور، تأملی بر نبشتۀ «فصلی در ذکر مرگ یعقوبی» وزیر امنیت دولتی، منتشره در سایت انترنتی «آریایی»، ادرس انترنتی: )

http://www.ariaye.com/dari6/siasi/zalmai.html

در امتداد همین مدتی که بادیگاردهای یعقوبی به دفتر رئیس اسناد و ارتباط برده شده و خلع سلاح میگردند، غلام فاروق یعقوبی تنها مانده و دفتر او از نظارت بادیگاردها خارج و یعقوبی به قتل می رسد. باقر فرین یگانه فردی است که درین موقع وارد دفتر یعقوبی گردیده است. ستر جنرال نبی عظیمی از زبان خود باقر فرین درین زمینه نوشته است:[«جنرال باقر فرین معاون او میگفت که:«یعقوبی مرا احضار کرد و گفت: جلسه را خودت پیش ببر. یعقوبی رنگ پریده، مغموم و متأثر معلوم می شد. در جریان جلسه، یاور یعقوبی سراسیمه به نزد من آمد و موضع خودکشی یعقوبی را بطور سربسته بمن گفت. جلسه را ختم کردم و با سرعت به طرف اتاق یعقوبی به راه افتادم. یعقوبی در مقابل میز کار خویش بر روی زمین افتاده بود، تفنگچۀ دستی اش در کنار وی دیده می شد و خون زیادی کف اتاق را پوشانیده بود. یعقوبی نفس نمی کشید و قلب او استاده بود. او در ناحیۀ شقیقۀ خویش فیر کرده و جابجا کشته شده بود.»](سترجنرال محمدنبی عظیمی، اردو و سیاست در سه دهۀ اخیر افغانستان، جلد اول و دوم، صفحه 560)

در رابطه به نقلی قول فوق، که جنرال عظیمی از باقر فرین به عمل آورده است، باید تصریح گردد که:

ـ هیچ یکی از بادیگاردهای یعقوبی، ورود و برگشت باقر فرین به دفتر یعقوبی را ـ که گویا وزیر او را «احضار» کرده و  بعد برگشته باشد ـ نه دیده اند. این به آن معنی است که باقر فرین می باید در فاصلۀ زمانی یی به دفتر یعقوبی آمده است که بادیگاردهای یعقوبی را رئیس اسناد و ارتباط به دفتر خویش خواسته و خلع سلاح نموده بود.

ـ از زمانیکه غلام فاروق یعقوبی در همین روز داخل دفتر خود گردید، روابط او با بیرون از دفتر بکلی قطع گردید، باقر فرین نمیتواندهیچ یکی از بادیگاردها و مؤظفین دفتر یعقوبی و یا فرد دیگری را نام ببرد که یعقوبی توسط او یپام «احضار» فرین را به او ابلاغ نموده و بعد بنابر هدایت یعقوبی او جلسه همانروز هیدت رهبری وزارت را ریاست نموده باشد. افزون بر آن باقر فرین نه به دستور یعقوبی؛ بلکه در حضور تمام اشتراک کنندگان جلسه، بعد از تماس تیلفونی با جنرال یارمحمد و به هدایت او جلسۀ متذکره را ریاست نموده است.

ـ باقر فرین بدون آنکه از «یاور یعقوبی» نام ببرد، مدعی گردیده که او در جریان و در حضور تمام شرکت کنندگان جلسه، بطور «سراسیمه» وارد اتاق جلسه شده و «موضع خودکشی یعقوبی را بطور سربسته بمن گفت. جلسه را ختم کردم و با سرعت به طرف اتاق یعقوبی به راه افتادم». این ادعای باقر فرین را هیچیک از اشتراک کنندگان جلسۀ متذکره تائید نمی نمایند. اگر چنین اتفاقی می افتاد، «سراسیمگی» یاور یعقوبی نظر و توجه اشتراک کنندگان جلسه را ـ که همه افراد تحصیل یافته و از نخبگان آن دستگاه بودند ـ جلب نموده و افزون بر آن؛ هر قدر اگر او «موضوع خود کشی یعقوبی» را «سربسته» هم به فرین گفته باشد، در حدی وضاحت داشت که فرین آن را درک و بدون درنگ، ختم جلسه را اعلام و «با سرعت به طرف اتاق یعقوبی به را افتاد»، درین حالت دیگران هم به اندازۀ فرین این گفتار «سربسته» را درک و در عقب فرین به را می افتیدند. در حالیکه چنین نشده بود.

افزون بر آن خود باقر فرین هم، بدون توسل به افسانۀ آمدن «یاور یعقوبی» به محل جلسه، به  حسین فخری در آغاز تحقیق و در همان روز مرگ یعقوبی چیزهایی گفته بود که او درین مورد؛ چنین نوشته است:«باقر فرین معاون دیگر امنیت دولتی، از چهره اش چیزی خوانده نمی شود و میگوید:«صبح وقت وزیر صاحب مرا خواست... هدایت داد که جلسۀ اپراتیفی صبح را دایر کنم. جلسه ساعت 8 صبح پایان یافت. وقتی به دفترش رفتم که گزارش جلسه را بدهم در آنجا با جسدش روبرو شدم.»](حسین فخری، فصلی در ذکر مرگ یعقوبی، منتشرۀ سایت انترنتی آریایی، تاریخ نشر: ثور 1376، ادرس انترنتی مضمون:

http://www.ariaye.com/dari6/images/fakhri.pdf

بنابرآن ادعای آمدن «یاور یعقوبی» به اتاق جلسه و اینکه اطلاع مرگ یعقوبی را او به باقر فرین رسانیده باشد حقیت ندارد و به همین ملحوظ هم، همه اشتراک کنندگان جلسه با ختم نورمال جلسۀ و بدون هیچ نوع اتفاقی که جلب توجه نماید و یا شک بر انگیزد به دفاتر و وظایف خویش برگشتند. اشتراک کنندگان جلسه مذکور این حقیقت را تائید مینمایند. مثلاً: 

دوکتور ضمیر میهنپور میگوید که:«لحظاتی بعد از ختم جلسه بنابر خواهش فروزان معاون وزیر امنیت دولتی در امور لوژستیک، من و جنرال باقی رئیس عمومی ریاست پنج امنیت دولتی، جهت صرف یک پیاله چای به دفتر او رفتیم. فروزان که بسیار متأثر و پریشان به نظر میرسید، به من و جنرال باقی توصیه نمود که به دفاتر خود نرویم. ما این گفتۀ او را جدی نگرفته بعد از خداحافظی، من به وزیر اکبرخان نزد مهمانانی رفتم که در یکی از مهمانخانه های ریاست اول بسر می بردند. هنوز در مهمانخانه بودم که دوکتور قاسم خالد بمن تیلفون نموده و خبری را که از کدام رادیو آلمان در مورد قتل یعقوبی شنیده بود بامن در میان گذاشت. من که بی خبر از چنین حادثه یی بودم با خطور وضعیتی که صبح همان روز در وزارت مشاهده نموده بودم، به تشویش افتیدم. بعداً خبر شدم که متأسفانه نه تنها غلام فاروق یعقوبی، بلکه جنرال باقی نیز در دفتر کارش ترور گردیده اند. این اطلاعات تأثربار، باعث گردید که من ناگزیر شدم، تا وقتیکه در کابل بودم، تحت چتر محافظوی مهمانان مذکور که نمایندگان سه تنظیم اعتدالگرای جهادی بودند، قرار داشته باشم.»

حقایق توضیح شده فوق، ترور سازمانیافتۀ سترجنرال غلام فاروق یعقوبی را در پروسۀ تعمیل کودتای خزندۀ نظامی یی سابت می سازد که با ترور و دستگیری همکاران نزدیک علام فاروق یعقوبی، بخصوص قتل جنرال عبدالباقی رئیس عمومی ریاست پنجم امنیت دولتی و جنرال شهباز احمد زی رئیس ارکان قوای گارد ملی ادامه یافت که درین زمینه طی قسمت بعدی همین سلسله خواهیم پرداخت.

ادامه دارد