محترم حریف معروف
غداری و چپاول در سه نظام
مقدمه
دوستان گرامی!
آنچه در پی میآید، روایتی است مستند از غارت دارایی عامه در سه نظام سیاسی افغانستان: چپی، جهادی و جمهوریتی. روایتها را بیهیچ دخل و تصرف و با تکیه بر مستندات مینگارم. نخست، اجازه دهید به یک تفاوت ماهوی میان این سه نظام اشاره کنم:
در حکومتهای چپی، بسیاری از وزرا و مسئولین ارشد، آنانی که در زمره حلقه محدود ده تا بیست نفری تصمیمگیرنده بودند، بدون آنکه صاحب ملک و دارایی شخصی شوند، یا وفات یافتند یا اکنون در کهنسالی، زندگی را سپری میکنند.
اما در نظام «جنگ و گریز» جهادی، قضیه برعکس بود. همان حلقه حاکم، شاهدزدانی تمامعیار بودند. نفر اول، ذخایر ارزی بانک مرکزی را غارت میکرد؛ وزیر دفاع، آثار باستانی و پشتوانه طلای کشور را با پنج موتر کاماز از ارگ بیرون میبرد؛ وزرا و قوماندانان، معادن، زمینها و حتی سرای شازده را در روز روشن چپاول میکردند.
و در نظام جمهوریت، چپاول را «قانونی» ساختند! چون همان چپاولگران پیشین، این بار بر کرسی قانونگذاری نشستند و غارت را با «دوستان بینالمللی» شریک شدند!
از روایت چپیها آغاز میکنیم…
⸻
روایت نخست: آتشسوزی ساختگی در گدام تعاونی وزارت امنیت دولتی
در سال دوم ریاستجمهوری داکتر نجیبالله، خبر رسید که گدام مرکزی مواد تعاونی وزارت امنیت دولتی در دشت خشتپزی حصه سوم خیرخانه بر اثر اصابت راکت دشمن آتش گرفته است! هزاران قلم جنس – از یخچال گرفته تا برس دندان – سوخته است.
اما این، دروغی بیش نبود!
حتی یک برس دندان هم نسوخته بود. چون یک هفته پیش از آن، سلیمان سیاه – یکی از دلالان حرفهای از ولسوالی سرخرود – یک میلیون عدد برس دندان روسی را از «رفقای کمسای باز» به قیمت ناچیز خریداری کرده و از طریق لوگر به پاکستان انتقال داده بود. حال تصور کنید با اجناس قیمتیتر چه کردند!
کسانی که اکنون در حدود پنجاه سال سن دارند و از کابلنشینان آن زمان بودهاند، حتماً از غله ګی تامغازههای تعاونی و کوپون چهار سیره را بهخاطر دارند. کانتین ومغازههایی که از دوران سلطنت ،داوود خان تا حاکمیت کمونیستان!، برای (فریب )مردم و تأمین قوت لایموت کارمندان دولتی، اجناس دولتی را با سوبسید توزیع میکردند.
در سال دوم زمامداری مرحوم ببرک کارمل، بسیاری ادارات دولتی و علمی به مغازههایی برای توزیع اجناس یخچال، لباس، پارچه و تلویزیون مجهز شدند. اجناسی که عمدتاً از آلمان شرقی و چکوسلواکی وارد شده بود.
اما همان مردم که روزی لباسهای رنگارنگ آلمانی را به چشم خوش نمیدیدند، حالا در پیری با بکس های لویی ویتون و مایکل کورس در کنار عکس کاترینا کیف افتخار میکنند!
⸻
اصل ماجرا: غارت بزرگ از گدام وزارت امنیت
در روزگاری که مرحوم فاروق یعقوبی در رأس وزارت امنیت دولتی بود، گدام مرکزی بزرگی در انتهای چمن ببرک (دهسبز) قرار داشت. این گدام مملو از اجناسی چون یخچال، تلویزیون، بخاریهای چهار لینه، صابون، روغن و دیگر اقلام بود.
در چوکات تشکیلاتی وزارت، مدیریت عمومیای وجود داشت که کنترل کامل بر این گدام و مغازههای وابسته را داشت. حملونقل اجناس نیز توسط مدیریت انتقالات صورت میگرفت که بعدها به ریاست ارتقا یافت.
در اوایل زمامداری نجیبالله، هزاران تُن کالا به این گدام رسید. آصف فروزان، رئیس اداری،کاکای عضو بیروی سیاسی معاون وخلیل عامل، مدیر عمومی مغازهها. همچنان دوستان نزدیکشان در اطراف، همه فعال و در صحنه بودند.
سهیل جان، جوانی مؤدب و سادهدل، مدیر یکی از مغازهها بود. در بحبوحه انتقال قدرت از ببرک به نجیب و افزایش تنشها در درون حزب، دزدان حرفهای و مقامدار از فرصت استفاده کرده، برنامه تخلیه گدام را طراحی کردند.
بیشتر اجناس به سه نقطه در کابل منتقل و سپس به جمرود پاکستان قاچاق شد. خریداران، دو تاجر معروف بهنامهای شینواری و سلیمان سیاه از قریه خرکاران سلطانپور علیا ولسوالی سرخرود بودند.
⸻
خیانت در حق سهیل جان
مدیر عمومی، روزی سهیل را به دفترش فرا خواند:
“اندیوال! تو هشتاد هزار افغانی باقیداری داری. ریاست سوم امنیت تصمیم گرفته دستگیرت کند!”
سهیل با نگرانی پرسید:
“مدیر صاحب! اگر میشود، قسطی پرداخت کنم؟”
مدیر خندید و گفت:
“تو کلهات کار نمیکند. بیست سال زندان دارد!”
سپس بستهای پول به او داد و گفت:
“برو، راهی برای نجاتت پیدا کن. فقط یاد کن که ناجوانی نکردم!”
اما بلافاصله پس از رفتن سهیل، مدیر به اداره سوم زنگ زد و او را تحت تعقیب قرار داد. جوان بیتجربه که ترسیده بود، پس از سه روز تلاش برای فرار از طریق لوگر، توسط مأموران با مبلغی پول دستگیر شد.
در زندان، هرچه فریاد زد، فایدهای نداشت. از بیرون هم به او هشدار دادند که اگر حرفی در مورد گدام و آتشسوزی ساختگی بزند، پای جان خودش و خانوادهاش در میان است.
⸻
پایان کار
سهیل جان، هر کجا که هستی، خدا پشتوپناهت باد!
آصف فروزان وفات کرد. دیگر رفقای گدام و دلالان معروف نیز در نظامهای مجددی، ربانی، کرزی و غنی، با شایستگی تمام، تا کرسی ریاستها پیش رفتند!
⸻
کلام آخر
من بسیاری از این افراد حلقه فاسد را از نزدیک میشناسم. برخیشان کمساییباز بودند، برخی بچهباز. اگر بخواهند روایت بالا را تکذیب کنند، من اسناد و کارنامههای خیانتبارشان را یکبهیک خواهم نوشت.
خیانت به مال ملت، نه با قوم و زبان سنخیت دارد، نه با داوود، ترهکی، ببرک، نجیب، کرزی یا ربانی.
روزی از یکی از همان عالیجنابان پرسیدم:
«چرا این کارها را کردی؟»
گفت:
«نجیب به حزب و آرمانهایش خیانت کرد!»
حال شما، خوانندگان عزیز، سطل و تشت بیاورید تا حوض حقیقت را از اشک و حیرت پُر کنید…
⸻
از دوران طلایی! جهادی ها و شاه دزد های جمهوریتی را بعدأ مینویسم!