محترم محمد ولی


یاد داشت

تغییر موضع فکری از یک مکتب به برخی روند های خود ساخته قومی و محلی نوعی بدعتی است که دامنگیر عده ای از سیاستگران چپی و مجاهدین گردیده موقتآ نقطه اتصال تفکر و تعامل سیاسی ایشان شده است .

چنین دمدمی مزاجی سیاسی را در گذشته نوعی آپورتونیسم می‌گفتند ، اما حالا آنرا وفق با شرایط ، امکانات و حالات سیاسی می‌پندارند. عیب آن درین است که این زائیده ذهنی شخص یا گروهی از اشخاص باعث انحراف فکری جوانان از استقامت ملی و سراسر وطنی ( چیزیکه افغانستان به آن نیاز مبرم دارد ) بسوی تنگ نظری محلی شده عامل تجرید آنان از روند بعدی جامعه میگردد . اینکه این گروه فکر می‌کنند معتقدات سیاسی افغانستان شمو ل شانرا با تغیرات آنی در روند جهانی و داخلی به آرشیف شخصی سپرده اند درست نمی اندیشند ، از مبارزات اپوزیسیونی تا ۱۴ سال حاکمیت و دولتداری ، نسل هم دوران شان رنج های زیاد ناشی از فشارهای سیاسی ، زندان و شکنجه ، کشته شدن و معلولیت را تحمل کرده اند ، مردم بیشتر ازین ها بار سنگین آنرا متحمل گردیده .

افراطیت انتر ناسیونالیستی را با این افراطیت نمی‌شود شستشوکرد . آنچه در گذشته شد ، گذشت ، باز چرا با رنگ دیگر و چهره دیگر کشور و مردم را در باتلاق ۴۷ ساله خصومت و‌جنک و همدیگر ناپذیری زمین‌گیر ساخت ؟

افغانستان بیک‌دید وسیع همه شمول و اقتدار سرتاسری نیاز دارد تا معضلات آن نه در محدوده تنگ نظرانه یک ایدئولوژی یا یک قوم و یک محل بلکه در پناه وسعتگرایی برای منفعت ها و مصلحت های سراسری راه حل با ثبات و مستدام دریابد .

آنچه کشور ما طی سه دهه اخیر متحمل شده ناشی از فقدان وسعت نظر سیاسی توام با حرص کلان شخص محوری در پوشش های محلی و سمتی و زبانی و نه سنجیدن پیامد های بعدی برخی اقدامات بوده است . عده ای از سیاستگران برای رسیدن به هدف مطلوب که منظور آن سقوط حاکمیت یک شخص یا یک حزب بود عمدآ یا به اثر کوته اندیشی سیاسی پیامد آن اقدام و ارزیابی بدیل آن حاکمیت را قطعآ در نظر نگرفتند ( شاید چنین عمل عقده گشایی بوده باشد یا تغیر پالیسی مراجع خارجی ) در هردو حالت سنجش هاو باور های فکری در مورد منافع مردم و مصالح کشور پامال آن دو عامل گردید ، بحران تشدید شد ، خونهای بسیار ریختانده شد ، بار دیگر زمینه مداخله بیرونی آماده گردید ، کرسی قدرت در بدل خون و ویرانی چندین بار دست بدست شد زیانبارتر از همه اینکه بحران جنگ‌مجال اندیشیدن از مردم را گرفت ، امید موهوم‌ به آن بسته شد که این تغیر یا آن تغیر ، این یا آن شخص خواهد توانست درمانگر درد و رنج آنها گردد ، درد های برخاسته از جنگ ، ویرانی ، فقر و‌گرسنگی ، آوارگی، بی دوایی و بی سرپناهی و دهها مشکل دیگر که کسی به آن درد ها و زخمها مرهم. نگذاشت .

گرچه تحولات در برخی جوامع عامل بیداری خود آگاهی ملت گردیده است اما در کشور ما همانطوریکه در زندگی مردم عقبگرد رخ داد ذهنیت و روان جامعه نیز دچار عقبگرایی گردید تا حدیکه همیشه به گذشته شکر گزار شدند .

مشکل افغانستان فراتر از آنست که بتواند با حل یکی راه حل مشکل دیگر بازتر گردد . مشکل تراشی ذهنیگرانه با تلاش برای ایجاد بستر های فکری آن ذهنیت ، افغانستان را در متن بحرانات عمیق، خطرناک و بار دیگر خونین قرار می‌دهد( تجربه دهه هفتاد قرن گذشته شاهد همین امکان است ) بخصوص که بدبین های خارجی کشور امکان دسترسی وسیع در تشدید این بحرانات دارند .

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد