محترم نعیم سلیمی
پدیدار شناسی اعجوبه ای بنام دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا
قسمت دوم
۲۸ سرطان ۱۴۰۴
پیشینه های اجتماعی وبسترتاریخی فاشیسم
فاشیسم چیست ؟
برای آنهائیکه آرزومندند تا مبارزه واقعی را دربرابرفاشیسم و دشمنان انسانیت راه اندازی نمایند؛ اولین نیازمندی این خواهد بود تا خود را با یک میتودلوژی علمی قاطع و سرسخت برعلیه چنین دشمنانی تجهیزومسلح سازند.
جامعه شناسی علمی مانند تمامی علوم دیگرازخود دارای اصطلاحات وترمینولوژی هایی بوده که به کمک آنها می شود تا پدیده های اجتماعی و سیاسی را چون «فاشیسم »و یا به گونه ی مثال «بوناپارتیسم» و ... را توضیح نمود. چنین ترمینولوژی ها نباید مورد سواستفاده لغظی قرار گیرند تا باشد که بالوسیله آنها[ترمینولوژی ها] افراد و جریانات فکری با گزینش واژه های دلخواه مخالفین خود را مورد دشنام قرارندهند.
یک اشتباه مروج برای توضیح فاشیسم و یا سایر رویداد های تاریخی در میان مورخان سرمایه داری این هست که این دسته مورخان بیشتر خصوصیات منحصر به فرد انسان ها را برای توجیه زشتی ها وپلیدی های رویداد های تاریخی مانند مظالم و استبداد بی سابقه هتلر، موسولینی و یا فرانکو را در جنگ های جهانی اول ودوم واز آن جمله ارتکاب جینوساید و کشتار جمعی یهودیان توسط نازیها مورداستفاده قرار مورد استفاده قرارمی دهند. اما برعکس؛ واقعیت این است هست که جریانات تاریخی را نمی توان در محوریت خصوصیات فردی مورد مطالعه قرار داد؛ بلکه تحت شرایط یک پروسه تاریخی ست که می شود این جریانات مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. البته هیچ جای شکی نیست که هیتلرو دیگرهمتایان فاشیستی وی نقش پای خود را در شکل گیری جریان تاریخ ازخود بجا گذاشتند. ولی در عین زمان نباید فراموش نمود که شخصیت های نامبرده خود محصول عصری بوده اند که در آن زیست می نمودند: عصری که هیتلر، موسولینی و فرانکو در آن زیست می نمودند با عقیم سازی و حقارت جرمنی و جرمن ها بعد از جنگ جهانی اول رقم می خورد که با اعمال زور بالای جرمنی تحمیل شد ودرنتیجه آن امپراتوری آلمان خلع سلاح گردید و به متفقین خسارات و غرامت پرداخت.
نکته دیگر قابل یادآوری درتوضیح عصری که هتلر در آن زیست مینمود این هستش که هیتلر و جنبش فاشیستی که وی ازآن نمایندگی می کرد محصول عصری بود که درآن نیرو های انقلابی وضد انقلاب با هم مصاف می دادند ؛ عصری که شاهد هرج و مرج، آشفتگی ها، خیزش ها و سرکشی ها بود. و در چنین شرایطی بود که توده های مردم در جرمنی و بطور آخص آن طبقات متوسط از اثر ضربات تورم بیش از حدوضع شده از جانب جمهوریت وایمر[رایش جرمنی، از 9 نوامبر 1918 الی 23 مارچه 1933] و رکود بزرگ اقتصادی لگد مال گردید که نتیجه آن پیدایش و ظهور لایه بزرگی از خرده بورژوازی [خرده مالکین] بدون قدرت و ضعیفی بود که میان انحصارات سرمایه داری از یکطرق و کارگران رادیکال انقلابی از جانب دیگر که خواستار سرنگونی سرمایه داری بودند گیر افتاده بود. و همین بخش گیر مانده [طبقه متوسط] بود که بلاخره پایه اجتماعی ظهور فاشیسم را فراهم نمود. هیتلر برای طبقات متوسط نامبرده برگشت حالت اقتصادی این طبقه را به شکوه و جلال اقتصادی از دست رفته آنها وعده میداد.
حمایت واقدامات سرمایه داری جرمنی از ضد انقلاب ازیکجانب و ایجاد انشقاق وانشعاب درصفوف طبقه کارگر نیرومند جرمنی که در آنزمان از یک تشکیلات سازمانی برخوردار بود ازجانب دیگر وعلاوه بر آن اقدامات رهبران سوسیال دموکراسی آلمان و جریانات استالینیستی درین کشور؛ راه را برای پیروزی هیتلر هموار نمود.
ظهورهیتلرمانند یک تازه کاری که تازه به دوران رسیده یک امر تصادفی نبود. بلکه آنطوریکه وضاحت داده شد محصول شرایط تاریخی و پیامد های اقدامات جمهوری وایمر بود که در فوق از آن یاد آوری گردید.
قابل یاد آوری ست که شخصیت ها و جنبش های مشابه دیگر فاشیستی چون موسولینی ایتالیا و فرانکوی اسپانیا دراروپا نیز تقیربا برخاسته از همچو دوران و عصری می باشند که ازآن گفته آمد. زیرا شرایط مشابه تاریخی؛ نتایج و پیامد های مشابهی را با خود به همراه دارند.
با در نظرداشت آنچه که گفته آمد؛ حال می پردازیم به توضیح دقیق و همه جانبه فاشیسم . آنطوریکه درین قسمت تا حال مورد ارزیابی قرار گرفت وما آنرا مرورنمودیم ؛ فاشیسم در یک تعریف کلی؛ جنبش ضد انقلابی ست.
همچنان می توان فاشیسم را بطور مختصر با درنظرداشت تلفیق تجربه تاریخی آلمان و پیشنه های تاریخی آن در ایتالیا؛ یک جنبش توده ای متشکل ازتهیدستانی بدون داشتن آگاهی طبقاتی با گرایشی بسوی ارتکاب جرایم [لومپن پرولتاریا -ولگردان] و خرده بورژوازی [خرده مالکیت] خشمگین تعریف نمود که نیاز به یک تحقیق و تحلیل جداگانه دارد. این جنبش [فاشیستی] طوریکه در فوق مرور نمودیم؛ مانند دژکوبی ویرانگر برای سرکوبی و منزوی ساختن طبقه کارگر و استقرار دولت مطلقه ی اقتدار گرا که در آن طبقه سرمایه داری قدرت را به یک اداره بیروکراتیک فاشیستی [ بیروکراسی فاشیستی] واگذار می نماید؛ مورد استفاده قرار گرفت.
بزرگترین شاخصه ی یک دولت فاشیستی در تمرکز بی حدواندازه ی قدرت مطلقه دولتی نهفته است که درآن بانک ها وانصارات بزرگ سرمایه داری از جانب دولت محافظت می شوند؛ اما کنترول نیرومند درین میانه بدست یک بیروکراسی مقتدرفاشیستی قرار دارد.
لئون تروتسکی؛ یکی از عناصر کلیدی درتاریخ انقلاب های روسیه، تئوریسن کار کشته پیرامون اندیشه های انقلابی کارل مارکس که در قسمت پدیدار شناسی فاشیسم درجریان ظهوراین اندیشه دراروپا طی سال های دهه 1920 و 1930 از تجارب خوب نظری و عملی برخورداربوده؛ آثار متعددی را درین زمینمه زیر عنوان های « فاشیسم چیست و چگونه باید با آن مبارزه نمود»؛ « جدل با فاشیسم در جرمنی »؛« سوسیالیسم ملی چیست؟» به رشته تحریر آورده هست. او ضمن یک تحلیل فشرده ای در«سوسیالیسم ملی چیست» فاشیسم را چنین تعریف می کند:
«فاشیسم جرمنی مانند فاشیسم ایتالیایی خودش را با [تکیه] به عقبه ی خرده بورژوازی به قدرت رسانید که به مثابه ی دژکوبگری برعلیه طبقه کارگر و تأسیسات دموکراسی مبدل گردید. مگر فاشیسم برسراقتدار حداقلی حاکمیت خرده بورژوازی ، برعکس؛ بیشترین دیکتاوری بیرحمانه انحصار سرمایه هست.»
درس بزرگی را که می توان از رویداد های تاریخی ظهور فاشیسم درآلمان ویا هرجای دیگری ازاقصی جهان فراگرفت این هست که دریک تحلیل نهایی پیروزی گروه ها وجنبش فاشیستی و رهبران آنها تنها زمانی تحقق پذیراست که عامل ذهنی یعنی که رهبری جنبش انقلابی طبقه کارگر و متحدین آن[سایر زحمتکشان ] در صحنه حضورنداشته باشند.
درتجربه بستر تاریخی ظهور فاشیسنم در جرمنی که زمینه را برای پیروزی هیتلر مساعد ساخت میتوان ازنکات ذیل یاد آوری نمود که در مورد ایالات متحده آمریکا و زعامت ریاست جمهوری دونالد جی ترامپ مصداق پیدا نمی نماید:
1-ناکامی و کسالت اراده احزاب انقلابی کارگری در جرمنی برای فراخوان تصرف قدرت توسط کارگران در سال 1923 علی الرغم امادگی توده های مردم برای چنین کاری که هنوز در نمونه مثال آمریکا تا بحال چنین فراخوان گسترده توده ای در صحنه زندگی سیاسی مردم آمریکا ازجانب مردم غایب به نظر می رسد.
2-اتخاذ موقف خصمانه جناح های طرفدار طرز تفکر «مرحله سوم» در جرمنی دربرابرسویال دموکرات ها: براساس تحلیل های کمینترن [انترناسیونال سوم کارگری] درآنزمان مرحله سوم به دورانی ازبررسی اقتصاد جهانی از سال 1928 به بعد اطلاق می گردید که گویا درین مرحله اقتصاد سرمایه داری از هم فروپاشیده و منجر به خیزش های توده ای درسراسر جهان می گردید. این یک گرایش ایدیولوژیک کاذبی دردنباله روی ازششمین کنفرانس کمینترن منعقده ماسکو درسال 1923 بود که ایجاد جبهه متحد با سوسیال دموکرات ها را رد می نمود که در آنزمان تشکیل این جبهه می توانست هیتلر و جنبش فاشیستی وی را متوقف سازد. اما اکنون دیگر از کمینترن و اردوگاه جهانی حمایت از کار و کارگران خبری نیست.
در یادداشت های و دست نوشته های قسمت دوم تا الحال بصورت کل مشخصه ها و زمینه های اجتماعی و تاریخی ظهور فاشیسم را در اروپا مرور نمودیم. سوال اساسی بازهم لاینحل باقی می ماند اینکه این مشخصه ها چگونه با ایدیولوژی و پدیدار شناسی جی دونالد ترامپ رئیس جمهوری برحال همخوانی پیدا می نماید؟
مردم آمریکا و جهان؛ قبلا شاهد تجربه تاریخی حکومتداری این رئیس جمهور برای دور اول ریاست جمهوری بوده اند. و طی این دوران بنابر هشدارهای وخیم دموکرات ها و بصورت کل حاکمیت سرمایه داری لیبرال؛ که پیوسته از براندازی و لغو دموکراسی آمریکا توسط ترامپ بشارت می دادند که چنین نشد. زیرا آنطوریکه مشاهده نمودیم؛ به لحاظ تاریخی؛ فاشیسم با دموکراسی سازگار نبوده؛ بلکه با آن در تخاصم قرار دارد. پس چرا چنین پیشبینی در مورد اداره ترامپ به تحقق نپیوست.
خب؛ گفتیم فاشیسم یک جنبش ضد انقلابی وسرکوبگرضد کارگری ست؛ ولی آنطوریکه ما در عمل می بینیم و مشاهده نمودیم هیچگونه اقدام بزرگ و قابل ملاحظه ای در راستای محدودیت اعتصابات[کارگری!] و یا هم لغواتحادیه های صنفی درزمان حکومتداری ترامپ صورت نگرفت. انتخابات مانند همیشه برگذار می شوند و طوریکه در دور اخیر انتخابات ریاست جمهوری مشاهده نمودیم دونالد جی ترامپ با وصف غوغای گرگ آمد و گرگ آمد که در قسمت قبلی آنرا مشاهده نمودیم بررقیبش جو بایدن درنتیجه یک انتخابات قاطع برنده شد.
حالا کسی میتواند از ترامپ ناراض باشد و هرچه دلش بخواهد درمورداوبگوید و بنویسد. ولی چنین ملالت و نارضایتی به هیچ وجه نمی تواند ربطی برفاشیست بودن وی داشته باشد.
جالب اینجاست که دربحث خصومت با دموکراسی باید یادآور شوم که ضربات اساسی و کوبنده بردموکراسی از جانب دموکرات ها و جو بایدن با دنبال نمودن اقدامات طولانی و فوق العاده جهت محاکمه ترامپ از طریق بسیج تمامی سیستم قضایی امریکا برای محکومیت وی؛ زندانی ساختنش و جلوگیری نامبرده از نامزدی ریاست جمهوری؛ وارد گردید.
درزمانیکه هنوزدوره کاری ریاست جمهوری بایدن ادامه داشت؛ تمامی وسایل اطلاعات جمعی دریک کمپاین خشونتبارو دوامداراتهام وسو قصد بد نام سازی شخصیتی ترامپ سوق داده شد که درچنین وضعیتی دو بارسعی گردید تا به او را به هلاکت برسانند که بقول خودش «خداومد از او محافظت نمود.»
خّب؛ اگر برچسب فاشیستی برترامپ آنطوریکه مشاهده نمودیم منتفی پنداشته شود؛ پس چگونه می شودایدیولوژی ترامپیسم ؛ یعنی که « مدینه فاضله ی ارتجاعی » وی را توضیح نمود؟
ادامه دارد