محترم حریف معروف

جریان دموکراتیک نوین (با جریدۀ شعلهٔ جاوید)

سازمان جوانان مترقی (س.ج.م)

سازمان آزادی‌بخش مردم افغانستان (ساما)

وسید عبدالمجید (کلکانی)

بخش اول

بیش از نیم قرن از شکل‌گیری جریان مشهور به «شعلهٔ جاوید» و حضور چهره‌هایی مانند سید عبدالمجید کلکانی در فضای سیاسی افغانستان می‌گذرد. بازخوانی این تاریخ، به‌ویژه در روزگاری که انبوهی از روایت‌های جعلی یا یک‌سویه در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود، ضرورتی انکارناپذیر است.نوشتار حاضر بر آن است که با فاصله گرفتن از قهرمان‌سازی‌های اغراق‌آمیز و نگاه‌های ایدئولوژی‌زده، روایتی مستندتر از نقش «سازمان جوانان مترقی» و جایگاه واقعی مجید کلکانی ارائه کند.این مقاله بر چهار دلیل عمده استوار است:

۱- مقابله با روایت‌های جعلی و تحریف‌شده و رایج در فضای مجازی

۲- نقد فرهنگ قهرمان‌سازی و شهیدپروری افراطی که با به‌کارگیری غیرمسئولانۀ القابی چون «اسطوره»، «حماسه»، «ابر‌قهرمان» و … ادبیات سیاسی-فرهنگی را از ارزش و معنا تهی می‌کند.

۳- بازخوانی تاریخ‌نگاری ایدئولوژیک پس از کاتب هزاره، میرغلام‌محمد غبار، عبدالحی حبیبی فرهنگ وچندین تن دیگر …… اما پسینی‌ها عمدتاً گرفتار ذهنیات حزبی، سمتی قومی وزبانی بوده است.

۴- تأثیر فضای جنگ سرد و ارتجاع سیاسی که سبب شد جریان‌های اجتماعی در افغانستان به دام تقابل‌های عقیدتی و فرقه‌ای، محلی و حتا گروهی افتاده و از تحلیل عینی جامعه باز بمانند.

بخش نخست:

جریان دموکراتیک نوین(شعلهٔ جاوید)

در آغاز نام یک جریده بود که در اواخر دههٔ ۱۳۴۰ خورشیدی به ابتکار گروهی از روشنفکران مائوئیست به رهبری اکرم یاری و معاونت چند تن از محمودی‌ها منتشر شد. هواداران این جریان به‌تدریج به نام «شعله‌ای‌ها» شناخته شدند. تشکیلات سیاسیِ پشت این جریان به نام«سازمان جوانان مترقی» فعالیت مخفی داشت. این جریان برخاسته از فضای جهانی بود:

.-

تأثیر جنگ‌های جهانی،

پیروزی انقلاب‌های ضداستعماری،

مبارزات آزادی‌خواهانه در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین،

و شکست استعمار کلاسیک.

سه ویژگی‌:

اول: سازمان جوانان مترقی، برخلاف ساختارهای بعدی چون«ساما»، عمدتاً بر کارزار تبلیغی- سیاسی و سازماندهی شهری تمرکز داشت.

دوم: در آغاز هیچ نشانه‌ای از مبارزهٔ مسلحانه (چریک، ترور، جهاد و جنگ سنگری) در عمل دیده نمی‌شد. هرچند در شعارها از «انقلاب دهقانی» و «محاصرۀ شهرها از طریق دهات» سخن گفته می‌شد.

سوم: رهبران نسل اول و دوم این جریان بیشتر درگیر مباحث تیوریک، ایدیولوژیک، مبارزات صنفی-دانشجویی و تا حدود معینی کار سیاسی با طیف معینی از اجتماع بودند. بعدها بسیاری از آنان به زندان دهمزنگ (۱۳۴۸) افتادند.

دیدگاه ایدیو لوژیک

اکرم یاری، بنیان‌گذار اصلی این جریان، جمله‌ای مشهور داشت: «وقتی حرف نو نداری، به قصه‌های کهنه می‌چسپی.» او معتقد بود که بدون اندیشهٔ نوین انقلابی (مائوئیسم) با اتکا بر توده‌های دهقانی، جنبش‌های سیاسی افغانستان به تکرار روایت‌های کهنه محکوم‌اند. همچنین بارها این قول معروف را تأکید می‌کرد: "انقلاب جشن و مهمانی نیست؛ انقلاب میدان خون و آتش است." در حقیقت، همین رویکرد، فضای فکری تند و آرمان‌گرای شعله‌ای‌ها را شکل داد. (جعفری، ۲۰۰۹؛ امیری، ۲۰۱۵).

بخش دوم: سید عبدالمجید کلکانی

برخلاف برخی روایت‌های قهرمان‌ساز، مجید کلکانی تا اواخر دههٔ ۱۳۵۰خورشیدی اصلاً نقش و موقف سیاسی نداشت. او بیشتر در میان جوانان «یاغی» و کاکه‌های شمالی شناخته می‌شد. او از سال‌های ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸به‌عنوان رهبری سازمان آزادی‌بخش مردم افغانستان (ساما) مطرح شد. در واقع، بنیان‌گذار اصلی ساما شخصیت مبارز و دانشمند مرحوم داکتر فیض بود و کلکانی در آغاز بیشتر نقش امنیتی (بادیگارد شاکر) را ایفا می‌کرد تا نظریه‌پرداز سیاسی (غبار، ۱۳۷۷؛ فرهنگ، ۱۳۸۱).

جایگاه مجید در ساما:

شب‌نامه‌ها و طرح‌های سیاسی ساما عمدتاً به قلم افرادی چون انجنیر نادر علی دهاتی پویا، انجنیر علی ( رضا) و سایر مسئولین کمیته نشرات نوشته میشد. هیچ متن مکتوب، سند تیوریک یا نظریهٔ مدونی از شخص کلکانی وجود ندارد. نخستین‌بار اسحاق مضطرب باختری و انجنیر عثمان عصیان او را به راه رسم مائویزم کشاند و داکتر فیض او را در حلقهٔ کادر رهبری گروه مربوطۀ خود در صفحات شرقی افغانستان وارد کرد.

شهرت مجید:

شهرت کلکانی بیشتر به‌دلیل حوادث بعدی بود: دوستی و دشمنی با صوفی غلام حضرت کلکانی، پروندهٔ قتل مولانا عبدالحق در دارالعلوم پغمان (که هیچ‌گاه به‌صورت شفاف روشن نشد)، اختلاف سیاسی با اکرم یاری، اختلاف با داکتر فیض، اختلافات درون‌سازمانی با محمودی‌ها، و تمرکز افراطی بر فعالیت‌های محدود و محلی چریکی ، در حقیقت؛ مجموعۀ موارد فوق باعث شد نام و چهرۀ او در فضای سیاسی افغانستان به‌عنوان شخصتی با زندگی مخفی وقانون گریز برجسته میشود؛ لذاهرگز به‌عنوان نظریه‌پرداز، نویسنده، تیوریسن، ستراتیژیست یا بنیان‌گذار کدام جریان سیاسی شناخته نشده است.

نتیجه گیری بخش اول!

تاریخ سیاسی افغانستان، به‌ویژه در دهه‌های ۴۰ تا ۶۰ خورشیدی، نیازمند بازخوانی واقع‌بینانه است. اگر ما به‌جای تحلیل مستند، به قهرمان‌سازی افراطی، حماسه بازی رمانتیک و شخصیت‌پردازی کاذب روی بیاوریم، تاریخ را وارونه می‌نویسیم و نسل‌های آینده را گمراه می‌کنیم.

پیش از آن‌که از شخصیت‌هایی چون مجید کلکانی، "ابر‌مرد حماسی!"، "اسطورۀ آسمانی!" و "موجود موهوم افسانوی" بسازیم، باید معنا و وزنۀحقیقی این اصطلاحات را در فرهنگ‌ها بررسی کنیم و جایگاه آنان را در متن واقعی تاریخ بسنجیم. بدون چنین تحقیق، نوشته‌های تخیلی در این مورد ولو به شکل کتاب و رساله تهیه شوند، بیشتر به متون عاشقانه شباهت می‌رسانند.

منابع (نمونه)

غبار، میرغلام‌محمد. افغانستان در مسیر تاریخ. جلد دوم. کابل: ۱۳۷۷.

فرهنگ، میر محمدصدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر. کابل: ۱۳۸۱.

جعفری، علی. «جنبش‌های مائوئیستی در افغانستان». فصلنامه تاریخ معاصر افغانستان، ۲۰۰۹.

امیری، محمدکاظم. چپ افغانستان: از شعلهٔ جاوید تا سازمان رهایی. تهران: ۲۰۱۵.

رهنورد زریاب،

محمدآصف. چهره‌های سیاسی افغانستان. کابل: ۱۳۸۰.

رفقای ارجمند سامایی ام!

آیا هیچگاهی شما اندیشیده اید که چرا از ۱۹ تن رهبری ساما که با کمین گرفتن و مصادرۀ اسناد از خانه انجنیرمحمد علی در ماه اسد سال ۱۳۶۰دستگیر شدند، فقط معلم نسیم رهرو زنده برامد ومتباقی بعد از محاکمه در ۲۳ و۲۴ جوزای سال ۱۳۶۳ در هفدهم سنبله همان سال اعدام شدند؟

آیا هیچ گاهی در ذهن شما خطور نموده که چرا کبیر توخی و هادی محمودی (از تشکیلات انشعابی ساوو) زنده به کانادا رسیدند؟

اگر جوابش را نمیدانید، پس متتظر باشید که نام گرفته ودانه دانه برایتان بازگوکنم!

قصه گکهای چپق زدن موتر حامل معاش گارگران نساجی، غارت غند حسین کوت و یا کُشتن افرادی مانند پُردل توسط دوستان خودشان، سر به نیست کردن قوم و خویش ویا رقیبان محلی و همچنان ترور مامور برج برق، تحویلدار، خزانه‌دار، پهره دار، متعلم و محصل و …. همه گپهای (غیر ایدیولوژیک )است.

——————————————

رهبران و کادرهای "شعلۀ جاوید" در زندان دهمزنگ/ قلعۀ کرنیل - ۱۳۴۸ (1968)

از چپ به راست ایستاده

دکتور محمد عظیم محمودی (با یخن قاسمی کنده شده)، دکتور سیف الرحمن محمودی، دکتور محمد کاظم دادگر، عبدالاله رستاخیز، محمد قاسم واهب، محمد اسحق مضطرب باختر ی نگار گر و دکتور عبد الله محمودی (پیراهن چهارخانه)

نشسته از چپ به راست :

دکتور عین علی بنیاد، دکتور عبدالهادی محمودی، انجنیر محمد عثمان عصیان و دکتور محمد رحیم محمودی (پیراهن خط خطی).

هر یکی از آنها ديپلوم، تخصص،  بینش های پیشتاز علمی ، ادبی ، تاریخی وفلسفی زمان خویش را زیر بغل داشتند!

وخیلی افسوس! متأسفانه که:

((ابراسطوره، قهرمان! ورستم دوران ))ما در این جمع تشریف نداشت!

با احترام

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد