محترم غلام محمد زارع

به بهانه‌ای روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان

خشونت علیه زنان، تهدید یا رفتار اهانت آمیز و دشمنانه با انها ویا برخورد های ترس آور، اعمال خشونت آمیزی فزیکی و روانی، فشار های اقتصادی، تهدید به منزوی ساختن، اهانت در برابر دوستان و خشونت های جنسیتی علیه زنان و شمار از کمبود های دیگر را شامل می شود که برای سلامت عمومی زنان مضر و ناقض حقوق انسانی انها به شمار رفته، اسیب های جسمی، روانی، عاطفی و جنسیتی را در زنان منجر می گردد. کم سوادی و بی سوادی زنان در جامعه ما و سنت های مرد سالارانه، نبود کار و موسسات که زنان بتوانند به کار در آن اشتغال پیدا کرده و در تامین اقتصادی خانواده سهیم باشند؛ وضع قوانین و رفتار های سخت گیرانه و دور از روان بشری طالبان؛ مسدود ماندن مکاتب دخترانه و عدم رهیابی زنان و دختران جوان به موسسات تحصیلات عالی؛ محدود ساختن حضور زنان در موسسات دولتی و ده ها کمبود دیگر باعث گردیده که زنان نتوانند نقش خود را به صفت مادر، خواهر، همسر و یک عضو فعال جامعه به انجام برسانند.

خشونت در نظام طالبانی علیه زنان یکی از بدترین و شنیع ترین خشونت ها علیه زنان می باشد. ولی نباید فراموش کرد که خشونت علیه زنان تنها حاکی و محصول نظام طالبانی نیست. یک بخش عمده خشونت در جامعه برمی گردد به سنت خشونت پرور جامعه افغانی. آنها که علیه زنلن دست به خشونت می زنند همه طالب نیستند. ولی افکار و اعمال بدتر از طالب در مورد زنان دارند. حق تعین سرنوشت برای زنان و دختران جوان را جز حقوق ویژه خود می دانند. تصمیم گیری در مورد آموزش، کار و زنده‌گی زنان و دختران جوان را حق بلامنازعه خود می دانند.

جالب تر این است که در جامعه خشونت پرور افغانی، خشونت تنها توسط مردان اعمال نمی شود. بلکه زنان که دیروز خود مواجه به خشونت بوده اند، اجازه اموزش نداشتند، دربیرون از خانه کار نمی کردند و تعین سرنوشت شان بدست مردان خانواده صورت گرفته است خود منبع خشونت بر زنان و دختران جوان می باشند. این زنان که هرگز روی مکتب و مدرسه را ندیده اند و از حقوق و آزادی های انسانی بی خبر اند، فکر می کنند که ان چه را مردان خانواده می گویند و می کنند برحق هستند و اطاعت از انها امر عادی و معمولی می باشد. آنها از مردان خشونت کار خانواده حمایت می کنند و نمی گزارند دختران جوان خانواده به آرزو های که در دل دارند برسند. رفتار زنان خشونت پرور و مردان خشونت گرا، سنت خشونت پروری را در جبین جامعه حک کرده و نسل های بعدی هم در همین محیط خشونت بزرگ شده و خشونت را جز زنده‌گی و روال عادی زیست انسانی می دانند. بخش عمده ی این بدعت ها به سطح پائین سواد مردان ویا هم بی سوادی کامل زنان و بی خبری از حقوق و آزادی های انسانی  برمی گردد. تا زمانیکه زنان و دختران جوان جامعه به مکتب نروند، علوم معاصر را فرا نگیرند، نمی توانند در جامعه و تربیه سالم فرزندان نقش مهم و ارزشمند داشته باشند. وقتی یک زن خود حقوق و مسوولیت های خود را نداند چگونه می تواند فرزندان را به جامعه بسپارد که آنها به تعلیم و تحصیل علاقه داشته و از حقوق و مسوولیت خود اگاهی داشته باشند.

خشونت در چند دهه اخیر در برابر زنان رنگ و بوی دیگری داشته است. کشتار وحشیانه زنان و دختران بدست افراد مسلح، توهین و اهانت به زنان در کوچه وبازار، رفتار وحشیانه مردان در برابر زنان، نمونه های خیلی خشن از زیر پا گذاشتن حقوق انسانی زنان می باشد. قتل و در آتش سوزاندن فرخنده در پی ادعای پوچ و میان تهی یک ملای تعویذ نویس در شاه دوشمشیره کابل مبنی براین که او قران را اتش زده فاجعه بزرگ و عمل وحشیانه مردان اوباش، متحجر، بی سواد و بی خبر را در پی داشت. مردان اوباش در حضور پولیس جمهوریت که داد از دموکراسی و آزادی زنان می زد، بر فرخنده ریختند، نامردانه و دور از عاطفه انسانی و اسلامی با سنگ و چوب بر او حمله کردند و جسدش را خلاف عرف اسلامی به آتش کشیدند. فرخنده نه اولین ونه هم اخرین دختری بود که بدست مردان وحشی در آتش سوخت.

خشونت علیه زنان یک مشکل عقیدتی است که ریشه در خرافات، بی خبری از حقوق و آزادی های انسانی و سطح پائین سواد عمومی و برداشت های موروثی از زن در جامعه دارد. هم چنان رسوم و عادات که باز هم ریشه در خرافات و نافهمی اجتماعی داشته و زمینه ترویج خشونت علیه زنان را بیشتر مساعد می سازد.

اگاهی دهی برای زنان از حقوق و آزادی های انسانی شان، تشویق زنان و دختران جوان به فراگیری علوم معاصربا استفاده از هر امکان موجود و اگاهی زنان از انواع خشونت و اعتراض و استاده‌گی در برابر نا برابری های اجتماعی و خانواه‌گی پیش زمینه های اند که یک بخش از غم و درد اجتماعی را از شانه های شان برمیدارد. آنها پی می برند که خشونت علیه زنان نه تنها ناقض عریان حقوق انسانی انهاست، بلکه مانع توسعه، عدالت و صلح پایدار در جامعه نیز می گردد. اگر به زنان و دختران جوان در مورد حقوق و آزادی های انسانی شان اگاهی داده نشود، زمینه رفتن شان به مکتب و موسسات تحصیلات عالی مساعد نگردد عواقب جدی روانی، جسمی، اقتصادی و اجتماعی را در پی داشته و مانع از مشارکت کامل و برابر انها در جامعه و حیات اجتماعی می گردد.

23.11.25

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد