محترم حریف معروف

قصه سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)

بخش دوم

با در نظر گرفتن وضعیت نشر و پخش مطالب در رسانه‌های دیجیتالی امروز، و با توجه به این‌که بسیاری از ما «ناخوانده ملا و نانوشته مرزا» هستیم، بخش دوم را با طرح سه پرسش و یک تبصره که اصولأ باید در ختم مطرح می‌نمودم، اما به جهت مبرمیت موضوع در آغاز می‌نویسم.

۱. مفاهیم کاکه، عیار، روبین هود، پای‌لچ، سربکف، اسطوره و اسوه کدام درد (اجتماعی) را دوا می‌کند؟ وظیفه‌ی اصلی حاملان این القاب چیست و پیوند این قهرمانان با سیستم پیری و مریدی رایج در جامعه چگونه تعریف می‌شود؟

آیا روبسپیر، ویل دورانت، کانت، استوارت میل، مارکس، گاندی، ماندلا، چه‌گوارا، مائو یا لنین «کاکه و زدنی» بودند؟ مگر تمدن‌ها و دستاوردهای علمی بشر محصول کار «کاکه‌ها»ست ویا نتیجه روند تلاش، مبارزه عاقلانه وعلمی بشر؟

۲. آیا انتخاب برداشت افغانی «مائویزم» در عمل امکان‌پذیر بود؟ آیا نتایج دردناک این انتخاب (مرگ و حذف بهترین روشنفکران کشور) به بهایی که پرداخت شد می‌ارزید؟

۳. آیا زمان آن نرسیده که پیروان تمامی جنبش چپ دیروز با نگاه انتقادی (نه تحقیرآمیز) به انتخاب‌های سیاسی و قهرمانان ساخته‌شده در بستر آن انتخاب‌ها نگاه کنند؟

تبصره: اگر ما مردم «شهیدپرور و قهرمان‌پرور» به این تعداد رستم، سیاووش، ابومسلم و یعقوب لیث داشتیم ــ ابرقهرمانانی که دیوهای سیاه و سفید را در یک چشم بر هم زدن نابود می‌کردند و با یک ضربه‌ی شمشیر، سر اژدهای هفت‌سر را جدا می‌ساختند؛ و یا در اقتدار کامل، ۹۰ سال حاکمیت بنی‌امیه را دودستی به عباسیان تقدیم کردند ــ چرا امروز همچنان در شکم و دهن چندین ضحاک و یزید مار‌دوش و خونخوار نفس می‌کشیم؟ کجای کار می‌لنگد؟

دو حالت بیشتر ندارد: یا درست نمی‌سنجیم و درست عمل نمی‌کنیم یا هم با دستاوردهای بشری پس از رنسانس و قرون ۱۷ تا ۲۱، مثل «یادش به‌خیر عطا مامد نور» برخورد می‌کنیم.

بازخوانی بخش اول

تا زمان تارومار شدن «شعله‌ای‌ها» حتی یک‌بار هم در میتینگ‌ها و جنبش روشنفکری، نامی از مجید برده نشده است؛ جز چند مامور پولیس که به‌خاطر باج‌گیری‌های او در محلات خبر داشتند، کسی او را به حیث سیاستمدار نمی‌شناخت.

به روایت اسناد، بنیان‌گذاران اصلی این روند در جامعه روشنفکری، اکرم یاری و صادق علی یاری و (از جاغوری)، و داکتر عین‌علی بنیاد بودند. جوانان دانشگاهی چون داکتر فیض و رستاخیز، شاکر و ….. صاحب استیج بودند. خانواده‌هایی چون محمودی‌ها، اسحاق مضطرب، انجنیر عثمان عصیان (لندی) و برخی دیگر هم حضور داشتند. اما از مجید کلکانی خبری نبود، مگر در پرونده‌های جزایی!

وقتی «شعله‌ای‌ها» چندپاره شدند و اکثریت رهبران ‌شان توسط نظام‌های حاکم یا توسط گلبدین وآی‌اس‌آی از میان برداشته شدند، داکتر فیض به فکر انسجام افتاد و خواست با ایجاد رهبری تازه، «گروه انقلابی خلق‌های افغانستان» را سازمان دهد. در همین روند، برای جذب نیرو، پای مجید کلکانی و محفل شمالی به سطح رهبری باز شد. او به عنوان نفر دوم سازمان معرفی گردید. اما خیلی زود، انشعاب محفل شمالی از گروه انقلابی رخ داد و راه برای مجید که امور مهم تشکیلاتی را از داکتر فیض آموخته بود، باز شد.

یکی از دلایلی که تعدادی از پیروان مرحوم کلکانی هنوز درست نمی‌داند، جناب ایشان رهبر یک تشکل رادیکال کمونیستی- ماوویستی بود. این نیازی به مخفی کردن ندارد. در برنامه عمل شان اهداف بمراتب تند وتیز تر در ارتباط به انقلاب و قدرت سیاسی، استثمار، استعمار، نظام سرمایه …. وباورهای دینی داشت!

دوستانی که میخواهند بیشتر بدانند، بروند همان دو برنامۀ ساما را که رفقای ماوویست ایرانی بعد از اقامت مخفی در کابل وعزیمت دوباره به ایران برای شان چاپ و تکثیر نمود و فرستاد، بخوانند.

اصلأ یکی از دلایل عمده جداشدن گروه ساوو، پیکار، اخگر ، …… به دست آمدن همان برنامه ساما بود! اگر معلومات دقیق میخواهید لطفأ از کادرهای برجسته وشخصیت های با تحصیل ساما بپرسید؟ من مطمئین هستم که آنها در این رابطه جواب های درست مینویسند!

یاد خانم مینا کشور کمال (رهبر جمعیت انقلابی زنان افغانستان ــ راوا) همسر دوم داکتر فیض که به شکل خیلی مرموز در کویته کشته شد گرامی باشد! فعلاً باید صرف یک نکته را یاد آور شوم که اکثریت کشته شدگان گروه های چپی مخصوصاً از ساما و گروه انقلابی یا سازمان رهایی در پاکستان به اساس توطیهٔ و راپور رفقای خودشان با علاقمندی های مادی صورت گرفت بشمول قیوم رهبر.

اصل قصه

بنیاد ساما را داکتر فیض و رفقایش گذاشتند. اگر چنان نمیبود، دوستان مجید تا امروز از سطح همان تشکیل اولیۀ «محفل شمالی» بالاتر نمیرفتند. تا بالآخره در یک روز نیمه‌بارانی نزدیک پل بهسود، میان داکتر فیض و مجید کلکانی مشاجره‌ای رخ داد. فیض بر پایبندی به خط ایدئولوژیک و سیاسی تأکید داشت، در حالی که «ابر اسطوره» استفاده از کارد و تفنگچه، ترور و عملیات چریکی را به‌عنوان «برنامه» پیش می‌کشید. نتیجه باز هم انشعاب شد.

(یک گپ میان من وشما باشد، که جذبات انشعاب وگروپ و محفل بازی در میان ماوویستها ده برابر بیشتر نسبت بدیگران بود. به زیارت میالی صاحب ومهتر لام بابای لغمان سوگند، زمانیکه رهبری ماویستها از ۵ تن به ۶ نفر صعود مینمود، دفعتأ انشعاب صورت میگرفت و یک نام ساختار (انقلابی) دیگر متولد میشد.

فراموش نکنید که آنها هنوز قدرت سیاسی نداشتند که چنین گرم وداغ بودند، خداوند خودش میداند که درصورت داشتن قدرت سیاسی چه حال میشد!) وقتی فیض رفت، در حقیقت پایه‌های تشکیلاتی چند سازمان‌ دیگر را به میراث گذاشته بود. داستان اندوه‌ بار سرنوشت سازمان «رهایی» که بعد به نام «حزب همبستگی» در کابل تغییر نام داد با چندین قتل درون سازمانی شان که از جمله مینا کشور کمال، باشد برای آینده.

ساما تحت رهبری مجید کلکانی

ساما در دوره‌ی مجید، بیشتر به یک گروه مسلح مافیایی شباهت داشت تا به یک ساختار سیاسی. در نخستین جلسه ایجاد ساما گروه رهبری (۱۱ نفر پولیت‌بورو و کمیته مرکزی) در منزل نصیر مهرین جمع بودند. تعدادی از اسمای اعضای رهبری آنها با کادرهای مهم شان اشخاص ذیل بودند.

۱. انجنیر نادر علی (رضا) – مسئول نشرات

۲. محمد نعیم هراتی (آذر) – عضو بیروی سیاسی

۳. انجنیر نادر علی دهاتی (پویا) – مسئول تشکیلات

۴. انجنیر میرویس فراهی – مسئول نظامی

۵. محمد انیس آزاد کلکانی – مسئول مناطق شمالی

۶. شاهپور روئین‌یار قریشی – موسس که بعدتر جدا شد

۷. داکتر عبدالواحد رائین لوگری – علی‌البدل

۸. انجنیر زمری صدیق لغمانی – علی‌البدل

۹. انجنیر محمد امین اندخویی – کمیته تشکیلات

۱۰. انجنیر داود هراتی – چریک شهری

۱۱. داکتر صدیق جویا هراتی (هارون) – کمیته تشکیلات

۱۲. انجنیر حسین پنجشیری – کادر

۱۳. قاضی احمد ضیا (مختار) – کمیته مرکزی

۱۴. انجنیر حسین – کمیته نشرات

۱۵. انجنیر زبیر احمد پنجشیری – چریک شهری

۱۶. محمد امین پنجشیری – عضو

۱۷. ضیاءالحق هراتی – افسر نظامی

۱۸. مسعود هراتی – چریک شهری

۱۹. انجنیر زمری صدیق – عضو

۲۰. زبیر هراتی – که بعداً اعدام شد

(نام‌هایی چون معلم نسیم رهرو و فرهنگیانی چون نصیر مهرین هم مدتی عضو یا هوادار بودند، اما به‌دلایل مختلف جدا شدند.)

این هم عکس اسطوره! ما با شعار انتخاباتی‌اش

کلام آخر و پیشنهاد

رفقای سامایی! تعداد کثیرشما مردمی باسواد و آگاه بودید. دست‌کم با «خلق» و «پرچم» یک مارکس و انگلس و لنین مشترک داشتید. اما با اخوانی‌ها جز کلاشینکوف (چینایی )چه اشتراکی داشتید؟

به‌خاطر همه قربانیان آن دوران، بیایید دوباره آثار مارکس، «۱۸ برومر لویی بناپارت»، چپ روی در کمونیزم لینن وطرز دید چوین لای، هوانگ هوا و حتی گرامشی را مرور کنیم. خود را نقد و به‌روز بسازیم. اگر چنان نمی‌شود و فکر می‌کنید که بسیار مشکل است ، بیایید دسته‌جمعی به زیارت کعبه برویم و باقی گپ و گداز زمینی را به خالق کون و مکان بسپاریم!

در نظریات سیاسی- علمی، جامعه شناسی ودر مجموع ایدیولوژی که شما باورمند بودید، ایدیولوژی چپ مارکسیستی بود.

به گفته مردم قدیم نمی‌شود که هم شهید بود، هم غازی وهم زنده و سلامت به خانه برگشت! شما در جریان زندگی سیاسی خویش چاپ دو برنامه یکی برای مردم و یکی برای (رفقای درونی) را نیز در خورجین دارید که آنهم قسمی که در بالا مختصر اشاره کردم، از طریق ایران افشا شد.

 

و قصه ما ادامه دارد. 

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد